تبیان، دستیار زندگی
یونس یکی از راننده های تاکسی «امروز» تهران... . یک راننده تاکسی معمولی با رازهایی که او را به سکوتی تلخ و عجیب واداشته است. سکوتی تلخ که با همراه شدن مسافری غریبه داستان فیلم تازه رضا میرکریمی را به وجود می آورد. میرکریمی در هفتمین فیلم سینمایی اش، داستان
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روایت میرکریمی از امروز


یونس یکی از راننده‌های تاکسی «امروز» تهران... . یک راننده‌تاکسی معمولی با رازهایی که او را به سکوتی تلخ و عجیب واداشته است. سکوتی تلخ که با همراه‌شدن مسافری غریبه داستان فیلم‌تازه رضا میرکریمی را به‌وجود می‌آورد. میرکریمی در هفتمین‌فیلم سینمایی‌اش، داستان را به فضای یک بیمارستان برده است.

روایت میرکریمی از امروز

اما یونس «امروز» هیچ‌کدام از شخصیت‌های داستانی میرکریمی نیست، حتی مثل سیدحسن زیرنورماه و قدرت اینجا چراغی روشن است. او بیشتر به شخصیت‌های فیلم‌های ابراهیم‌ حاتمی‌کیا به‌خصوص حاج‌کاظم آژانس شیشه‌ای نزدیک است. حاج‌کاظمی که در شتاب زندگی امروز دیگر به‌دنبال گرفتن حقش از مردم نیست. رضا میرکریمی در گفت و گویی از فیلم تاز اش «امروز» گفته. بخش هایی از گفت و گو با سید رضا میرکریمی را می خوانید:

‌طاهره (هنگامه قاضیانی) در فیلم «به همین سادگی» بیشتر سکوت می‌کند و برعکس صدیقه (سهیلا گلستانی) در فیلم «امروز» پرحرف است. اما انگار هردوشان درد مشترکی دارند که فهمیده نشده‌اند یا یونس که درگذشته جبهه و جنگ را دیده، امروز سکوت می‌کند. جالب است در پردازش شخصیت یونس انگار تاریخ سینمای جنگ ایران را به‌نفع خودتان استفاده کرده‌اید. این همه فیلم ساخته شده که جوانان به جنگ‌رفته را از خودگذشته نشان دهند. شما از خودگذشتگی را در لنگ‌زدن پای یونس نشان دادید. چگونه به خصوصیات یونس رسیدید؟

همه این خصوصیات در یونس وجود دارد. البته یونس تفاوتی آشکار با شخصیت‌های قبلی فیلم‌هایم دارد که برایم جذاب است. همه قهرمانان فیلم‌های قبلی‌ام دچار تردید و شک، بودند و همین شک عمل قهرمانانه‌شان برای پیدا کردن راه درست بود. از «کودک و سرباز» تا «یه‌حبه قند» این شک وجود داشت. امروز در جامعه‌ای هستیم که افسردگی به میزان زیادی در آن موج می‌زند و به‌دلیل مشکلات چندین ساله، ادبیاتی از بالابه‌پایین رایج شده که هم حراف است، هم متظاهر و هم متوقع و در فرهنگ عامه می‌گوییم «ادبیات نق‌زدن». کسی که این ادبیات را دارد همه عالم را به جز خودش مقصر می‌داند.

‌از منظر بالا نگاه می‌کند و درعین حال پرمدعاست...

اینکه من همرنگ جریان موجود می‌شدم و فیلمی «نق زن» می‌ساختم، چیزی را حل نمی‌کرد و به افسردگی موجود اضافه می‌‌کرد. می‌خواستم اعتراضم از جنس کنشگرانه و اصلاح‌گرایانه باشد نه منفعل و واپسگرا. الگویم هم افرادی بودند که به‌دلیل پرهیز از رفتار نمایشی ممکن است در جامعه کمتر دیده شوند. کسانی که درگیر دیالوگ نمی‌شوند و بابت کار خیری که می‌کنند چشمداشتی ندارند و اصولا زندگی‌شان بر اساس تجسس نکردن، گزیده پاسخ گفتن و قضاوت‌نکردن می‌چرخد تا جایی که توان دارند کار خودشان را درست انجام می‌دهند. به عبارتی می‌خواستم شخصیتی داشته باشم که حداقل درباره تکلیف خودش شک نداشته باشد و در رفتار و کارش احساس آرامش موج بزند.

‌ ‌حالا که یونس فیلم « امروز» به قطعیت رسیده، چرا کنار نشسته و با دیگران تعاملی ندارد؟

گاهی اینطور معنی می‌شود کسی که خیلی مطمئن است و به قطعیت رسیده، لاجرم باید دیگران را نصیحت کند. اتفاقا یونس از مرحله قضاوت درباره دیگران عبور کرده و افراد را تا جایی که می‌تواند به مسیری که می‌خواهند بروند، می‌رساند. انتخاب شغل راننده تاکسی موقعیتی متضاد ایجاد می‌کرد، تاکسی برای شخصیت درونگرای قصه غار تنهایی‌ای شیشه‌ای بود که در دل اجتماع قرار داشت و هرازگاه مسافری به سوی مقصد خود، گویی خلوت او را می‌شکند و راننده‌ای که سعی می‌کند به دیگران کمک کند تا با رنج کمتری به مقصدشان برسند؛ یک‌جور عرفان کاربردی و در دل اجتماع. اگر چشم باز کنیم در اطراف‌مان این‌جور آدم‌ها کم نیستند.

نمی‌خواستیم یونس از همان ابتدا یک فرد مهربان دیده شود. می‌خواستیم اتفاقا سکوتش جنسی از اعتراض را داشته باشد. انگار این خاموشی پشتش یک حرف است. این توجه نکردن به بعضی واکنش‌ها و رفتارها از روی بلاهت نیست.

‌البته برخی‌ها معتقدند یونس شخصیتی است که در جامعه مابه‌ازای بیرونی ندارد؟

اصلا اینطور نیست. فقط بیست‌وچندسالی از جنگ می‌گذرد ولی سیر تحولات، کاری با ما کرده که انگار چندقرن گذشته است! انگار آدم‌هایی که آن کارهای حماسی را بدون چشمداشت و در سکوت محض انجام دادند، مال ایران باستان بودند! آنقدر به‌تدریج در لاک خودمان رفته‌ایم و این مسیر را فراموش کرده‌ایم که به‌نظرمان تخیلی می‌رسد! به این باور مشرکانه رسیده‌ایم که اگر کسی حرف نزند، اگر کسی جوش دفاع از خودش را نزند، در این جامعه نمی‌تواند گلیم خودش را بیرون بکشد. بی‌امان و یکریز در پی اثبات خود به دیگران هستیم. متاسفانه بیش از اینکه از خدا بترسیم از یکدیگر و بعضی وقت‌ها از حکومت می‌ترسیم. دکتر شریعتی در کتاب«کویر»ش جمله خوبی دارد که نقل به مضمون می‌کنم؛ «از دو کار نفرت دارم؛ یکی درددل‌کردن که کار شبه‌مردهاست و یکی هم برای تبرئه خود جوش‌زدن که کار ضعفاست. زندگی از انسان شجاع دفاع می‌کند و زمان تبرئه‌اش می‌کند.» بد نیست مقداری به ادبیات رایج جامعه امروزمان نگاه کنیم. از مسوولان تا مردم جامعه، همه این دو خصلت را داریم. همه می‌خواهند بگویند من اتفاقا خیلی خوب هستم و این دیگرانند که رعایت نمی‌کنند. هیچ‌کس سهم خودش را در نابودی یا بهبودی اوضاع به رسمیت نمی‌شناسد و فکر نمی‌کند خودش هم می‌تواند نقشی داشته باشد. چون جا افتاده که اوضاع آنقدر بد است که یک‌نفر نمی‌تواند کاری کند. مثالی در فیلم هم وجود دارد. اینکه گنجشکی که به اندازه منقارش آب می‌برد، نمی‌تواند آتش جنگل را خاموش کند. اما به‌نظرم اگر همه این کار را کنند، می‌شود.

‌ چرا در بازی خانم گلستانی در ابتدا طوری به‌نظر می‌رسد که گاهی صدیقه عزیزی خیلی محترم به نظر نمی‌رسد، مثلا لحظه‌ای که از یونس، موبایل درخواست می‌کند، دوگانگی در رفتارش دیده می‌شود؟

این دوگانگی در فیلم وجود دارد و تعمدی است. چون قاعده بر این است که نمی‌خواهیم در مورد گذشته این افراد کنکاش کنیم. تماشاگر می‌تواند هر قصه‌ای را در مورد گذشته این زن تصور کند. فارغ از اینکه کدام یک از این قصه‌ها در مورد این زن درست هستند، مهم این است که او الان به کمک نیاز دارد. اگر می‌خواستیم از همان ابتدا او را تطهیر کنیم یا آدرس‌هایی بدهیم که مثلا او را یک زن خیابانی نشان دهیم که حرف‌هایش در مورد همسرش دروغ است، آنجا وارد قضاوت می‌‌شدیم. در یک کلام هرکدام از آن قصه‌ها درست باشد فرقی در حال امروز یونس ایجاد نمی‌کند.

‌اما یک جا این اتفاق افتاد؛ در جایی که یونس با مددکار تلفنی صحبت می‌کند، تماشاگر با گذشته صدیقه از طریق آقای یعقوبی آشنا می‌شود.

اتفاقا مخالفان فیلم می‌‌گویند که فیلم اطلاعات کمی به تماشاگر می‌دهد. اطلاعاتی که آنجا در تلفن داده می‌شود این است که دغدغه‌ها و رنج‌های این زن گفته می‌شود و بیوگرافی واضحی ارایه نمی‌شود.

روایت میرکریمی از امروز

چه فرقی دارد که تماشاگر بداند صدیقه قرار است اولین یا سومین فرزندش را به دنیا بیاورد؟ در ضمن، بداخلاقی و تلخی یونس را چگونه تحلیل می‌کنید؟

نمی‌خواستیم یونس از همان ابتدا یک فرد مهربان دیده شود. می‌خواستیم اتفاقا سکوتش جنسی از اعتراض را داشته باشد. انگار این خاموشی پشتش یک حرف است. این توجه نکردن به بعضی واکنش‌ها و رفتارها از روی بلاهت نیست، چون از رفتار فرد مشخص است که گاهی جواب‌هایی می‌دهد که نشان می‌دهدحواسش به همه چیز بوده. این یک مورد خودخواسته بود. اما اینکه فکر کردیم اگر کنش یک فرد کلامی نباشد آیا توسط تماشاچی درک نمی‌شود، مطمئن بودیم از نیمه فیلم به بعد یونس جذاب خواهد شد. این همان هدفی بود که به دنبالش بودیم تا جایی که وقتی لب به سخن باز می‌کند و انگار برای اولین‌بار خاطره‌ای را از مادرش برای کسی تعریف می‌کند او را درک می‌کنیم و به حقیقتی اشاره دارد که انگار موقعیت مناسبی برای یونس فراهم نبوده تا حرفش را بزند.

‌یا شاید گوش شنوایی پیدا نکرده؟

بله. احساس می‌کرده این حرف‌زدن فایده‌ای ندارد. عده‌ای می‌گفتند این شخصیت، منفعل است. این تلقی اشتباه برگرفته از تصور رایج و غلطی است که معتقد است هر کسی که حرف می‌زند منفعل نیست. کاری که او می‌کند خیلی حماسی‌تر از کاری است که خیلی از ماها جرات انجامش را نداریم. کنش‌مندبودن یعنی اینکه قهرمان بتواند چیزی را تغییر بدهد.

‌چنین نکته‌ای هم در سید «زیر نورماه» دیده می‌شود. اینکه قصه فیلم چندسال پیش هنوز برای‌تان مهم است. این دغدغه از کجا می‌آید؟ انگار دلسوخته هستید. چرا؟

به نکته قشنگی اشاره کردید. حتما واکنشی به اوضاع و شرایطی است که در آن زندگی می‌کنیم؛ شرایطی که تظاهر و ریا در آن یک مقدار نهادینه شده و جا برای کسانی که می‌خواهند معقول و معتدل باشند تنگ‌تر شده است.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع: شرق(با تلخیص)