خشت اول حوزههای جدید (3)
بررسی شیوهی استنباط فقهی و سیرهی عملی آیتالله بروجردی در مصاحبه با آیتالله سید احمد مددی
بخش قبلی را اینجا ببینید
- رهنامه: از حضرت امام (ره) نقل شده که درباره درس آقای بروجردی میفرمودند؛ که گر طلبهای سه ماه در درس ایشان شرکت میکرد روش استنباط را یاد می گرفت. اشخاص زیادی هم در درس ایشان به مجتهدین طراز اول تبدیل شدند. علت این را شما چه میدانید؟
اینکه در مدت سه ماه طلبه با شرکت در درس ایشان به یک درجهای میرسید مربوط به مسائلی بود که گفتم. ما علم را یک اندیشه انتزاعی تجریدی ذهنی صرف فرض نکنیم. آن علم باید در یک شخصیتی وجود پیدا بکند. آقای بروجردی آن شخصیت را هم میساخت. هنر آقای بروجردی این بود که آن مبانی علمی را خوب جا میانداخت. چون آن شخصیت را خوب میساخت. یعنی ایشان میخواهد بگوید که علم بما هو علم ارزش دارد. فرقی نمیکند که این مطلب را چه کسی نوشته، یک جوان شانزده ساله نوشته یا یک پیرمرد هشتاد ساله نوشته است. این معیار حوزههای ما بود. ما درس آقای خویی میرفتیم. من باب مثال، اگر یک جوان 16 ساله میآمد درس آقای خویی ـ آقای خویی 90 ساله بود ـ اگر اشکال میکرد، ایشان موظف بود جواب بدهد. آنجا دیگر مسأله سن و سال و رتبه و اینها مطرح نبود. آنچه مطرح بود، علم بود. آقای بروجردی روی این جهت تأکید داشت. هم برای علم ارزش قایل بود، هم روی مبانی علمی زحمت کشیده بود و برای آنها ارزش قایل بود. خوب دقت کنید. برای آنها ارزش قایل بود. برای طلبهی جوانی هم که میخواست در آن زمان با آن بحرانهایی که من به بعضیهایش اشاره کردم درس بخواند، برای او هم ارزش قایل بود. البته مبانی ایشان در حوزههای متعارف آن زمان، مبانی و افکار جدیدی بود. روشهای جدیدی بود. این یکی از علل موفقیت ایشان بود.
- رهنامه: در مورد روش و مبانی آقای بروجردی هم توضیح بفرمایید.
ایشان بیشتر جنبههای واقعی را مطرح میکرد. در مواردی کارهای نویی انجام دادند که البته بزرگان بعد آن را ادامه دادند. اما ایشان راه را باز کرد. مثلاً روش ایشان در حدیث و رجال، جدید بود. این روش نسبت به افراد قبل از ایشان چه در حوزهی قم و چه در حوزهی نجف، یک راه جدید بود. ایشان به جای اینکه از بالا به حدیث نگاه کنند از طبقات پایین و متقدم شروع میکرد. در این راستا تجریدالاسانید را نوشتند. تا آن زمان چنین چیزی نداشتیم. اولین کتاب رجالی که در آن (روی عن فلان، روی عن فلان) آمده، جامع الرواة مرحوم اردبیلی است که مربوط به قرن سیزده و چهارده است. فاصله تا ایشان زیاد است. البته مرحوم اردبیلی فقط در کتب اربعه این کار را انجام داده که مرحوم بروجردی این کار را به نحو واسعتری انجام داد.
کاری که آقای بروجردی در حدیث و رجال کردند قبل از ایشان کسی نکرده بود، نه در میان اهل سنت و نه در شیعه. البته من منابع اخیر اهل سنت را نمیدانم، شاید الآن چنین کاری کرده باشند ولی آن زمان نبوده. کار مرحوم بروجردی این بود که سند را به طور کامل آوردند. هدف ایشان هم این بود که ما وقتی سند را به طور کامل آوردیم، اولاً برای ما طبقات کاملاً روشن میشود و ثانیاً، اگر جایی سقط باشد متوجه میشویم. مثلاً پنج تا سند داریم، که بین ابن ابی عمیر با زراره واسطهای هست. یک جا میبینیم این واسطه نیست و میفهمیم این سقط است. یکی از علتهای این سقطها، اشتباهات و غلطها، خط قدیم بوده؛ این میراثها در ابتدا به خط نبطی یا خط کوفی نوشته شده که هر دو خط، قصور دارند. بعدها با این خط جدید ما که ابن مقله است نوشته شد. ابن مقله در اوایل قرن چهارم این خط جدید را که اصطلاحاً به آن نسخ میگفتند، از ترکیب دو خط نبطی و کوفی ابداع کرد. آن دو خط مشکل املایی دارند. مثلاً نقطه نمینوشتند. الف وسط را هم نمینوشتند.
یک کار آقای بروجردی این بود که ایشان توانست بخشی از این تحریفها، غلطها، سقطها، زیادهها، نقیصهها و اشتباهات را با این کار جبران بکند. آن کسانی هم که آن طبقات را تا آن وقت از رجال اهل سنت نوشتند، هدفشان همین بود. لکن آنها با یک نفر اینور و آنور اصلاح میکردند. آقای بروجردی سند را کامل میآورد. آنها نیاز نمیدیدند که سند را کامل بیاورند. اگر در جایی نیاز بود و یک نکتهی خاص بود، ذکر میکردند. آقای بروجردی، به هر حال این راه را باز کردند.
آقای بروجردی آمدند روی متن واقعیات بیشتر کار کردند. مثلاً خود اهل سنت یک ضوابطی در حدیثشناسی جمع کردند، تقریباً از قرن چهارم، اسمش شد علم درایة الحدیث، ما میگوییم حدیثشناسی، در شیعه هم قرن دهم، مرحوم شهید ثانی کتابی نوشت به نام البدایة و شرحش کرد، لکن زیربناها سنی بود. بعدها تفکری پیدا شد که حدیث شیعه یک خصوصیاتی دارد که با آن قالبهای حدیث سنی نمیسازد. اهل سنت یک فاصله زمانی معین را مبدأ گرفتند، 11 سال آنها در شیعه حدوداً 260 سال است. به تدریج این تصور به وجود آمد که قالبهای معین شده در درایة الحدیث، به درد عالم شیعه نمیخورد. یک مقداری خود اخباریهای ما در این زمینه زحمت کشیدند. پسر شهید ثانی، در این زمینه مقداری زحمت کشید، زحمات ایشان البته پیگیری نشد. ایشان برای اولین بار در میان کتب فقهی ما متون حدیث را با یکدیگر مقایسه کرد. سندها را با هم مقایسه کرد. ما قبل از ایشان در آثار علامه، در آثار پدر شهید ثانی هم نداریم. اما ایشان این کار را کرد. این کار در اوایل قرن یازدهم شد ولی متأسفانه چندان پیگیری نشد و ای کاش این کار پیگیری میشد. آقای بروجردی یکی از هنرهایشان این بود. گاهی اوقات ما یک احساس داریم، باید همان احساس را کاملاً منتقل بکنیم، برنامهریزی بکنیم، اما طبق آن احساس گاهی این کار را نمیکنیم. آقای بروجردی این احساسی را که داشتند تا حد زیادی پیاده کردند. آن احساس این بود که ما نباید از روشهای متعارف در اهل سنت پیروی کنیم. آنها یک زیربناهایی دارند و ما یک زیربناهای دیگری داریم. من باب مثال یک بحثی اهل سنت در حقیقت شرعیه دارند، چون استعمال الفاظ در مثل زکات و صلاة را در زمان پیغمبر داشتند. مرحوم نایینی آمد این مطلب را مطرح کرد که ما، آنچه را که در فقه داریم از ائمه رسیده است. چون اینها ده سالِ پیغمبر را معیار قرار دادند. فقه شیعه تا 260 سال را معیار قرار داده که لااقل وفات امام عسکری بوده. چرا ما بیاییم بحث حقیقت شرعیه را مطرح بکنیم. مگر ما چند روایت از رسول الله در فقه خودمان داریم که در آن گیر کنیم. بیش از نود و هشت درصد روایات ما از اهلبیت است که در آنها صلاة قطعاً به معنای صلاة بوده است. وضو به معنای وضو بوده است. پس چه در رجال، چه در فقه، چه در اصول، قالبهایی را که اهل سنت درست کردند به درد ما نمیخورند. یکی از گامهای بسیار مهم آقای بروجردی همین بوده است. گرچه باید این روش منضبط و مدون شود ولی مبتکرش ایشان بوده است.
نظر ایشان این بود که در مسائل، عنصر تاریخی را نگاه کنند. ایشان در اصول این کار را کرد. در آن زمان این اشکال میشد که اصول، بحث عقلی است، عقل که زمان و مکان سرش نمیشود. اما ایشان آمد در خودِ بحثِ اصولی این کار را کرد. مثلاً اجتماع امر و نهی در آغاز چه بوده و بعد چه شده است. اصلاً زاویهی بحث چه بوده است و اکنون زاویهی بحث چه شده است و بعد خود ایشان نتیجهگیری میکند که این کار را باید بکنیم. من اصول ایشان را از طریق آنچه آقای منتظری و آقای خمینی نوشتند، هر دو را نگاه کردم. این کار، کار بسیار با ارزشی است. این که شاگردان ایشان در یک مصاحبهای گفتند روش ایشان وثوقآور و مورد اطمینان است، به خاطر این است که هر وقت ما با واقعیتهای تاریخی پیش برویم این وثوق و اطمینان بیشتر میشود. آقای بروجردی ریشهای برخورد میکردند. اینگونه برخورد، خواهی نخواهی افق فکر را بیشتر باز میکند. هر کسی در حوزههای ما ریشهای برخورد بکند، زودتر افراد را به نتیجه میرساند. سه ماه که نه، ممکن است در یک ماه به نتیجه برسند. چون ریشهها را میگوید. وقتی طلبه دو تا مسأله، سه تا مسأله را در درس ایشان به طور ریشهای کار میکند، بقیهی مسائل را میآموزد که چگونه کار کند. اما وقتی تعبدی شد، وقتی ریشهای نبود و موردی بود، استاد باید هر کدام از مسائل را موردی بیاموزد. مرحوم بروجردی در خیلی از عناصرِ اصول، جانب تاریخی را وارد کردند. این خیلی نکته مهمی است. در رجال، ایشان سعی کردند همین عناصر را وارد بکنند. خیلی ابهامهایی را که در اسانید بود ایشان حل کردند. مضافاً به تمام اینها، ایشان ذاتاً فقیه بزرگی هستند. ایشان در ارتکازات فقه شیعه هم وارد شده است. هر علمی یک ارتکازاتی دارد. فقه شیعه چون مسئلهی دین است یک قداستی دارد. یک ارتکازاتی دارد که در ضمن آن قداستها است. میگویند مرحوم شیخ انصاری با اینکه بسیار بزرگوار بود در بالای سن پنجاه سالگی در درس پسر مرحوم کاشف الغطا حاضر میشد. با این استدلال که گفته بودند: به لحاظ علمی احتیاج ندارم، اما خاندان آقای کاشفالغطا خاندانی فقهی هستند. مرحوم کاشف الغطا وصیت کرده بود هر شب جمعه، بچههایش، زن و مرد، حتی زنها ـ مرحوم کاشف الغطا زنهایش هم فقه بلد بودند ـ وصیت کرده بود زن و مرد، جمع بشوند، شام بدهند و در آن شب فقط مذاکره فقهی بکنند. این در قصص العلماء نقل شده است. لذا معروف است در خاندان مرحوم کاشف الغطا ارتکازات زوایای فقه وجود داشته. شیخ انصاری میگفت: در درس ایشان میروم، چون درس فقه رمزهایی دارد که من این رمزها را در درس ایشان میبینم. مرحوم آقای بروجردی اینجوری بودند. ما عدهای از فقها را داشتیم که بیشتر جنبههای علمی و استدلالی و به اصطلاح ما صناعتی داشتند، اما آقای بروجردی آن رمز و راز فقه را هم داشت.
بخش بعدی را اینجا ببینید
منبع: سایت رهنامه
تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان