اعتباریات (١٢)
پای درس استاد
١٥ | ١٤ | ١٣ | ١٢ | ١١ | ١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
بخش قبلی را اینجا ببینید
[ادامه بحث از تفاوت استعاره و اعتبار در «وجه شبه»]
بحث درباره این بود که آیا استعاره با اعتبار تفاوت دارد یا خیر؟ وجه تشابهشان در این بود که هردو، ادعا و اقتباس است از یک واقعیت و آثاری هم بر این ادعا و اقتباس بار میشود. اما میدانیم که صرف وجودِ یک وجه اشتراک، جوهره دو چیز را یکی نمیکند. مثلاً اشتراک در جنس یا در اعراض عامه، منجر به یکی شدن جوهره دو شیء نمیشود. پس در اینکه هردو واقعیت مقولی ندارند مشترکند؛ اما آیا جوهرهشان هم یکی است یا خیر؟
یک مطلب این بود که وجه شبه، در استعاره نقش محوری دارد و در اختیار کسی که استعاره را انجام میدهد نیست. در واقع مصححِ استعاره، وجه شبهِ [واقعی] است، نه اینکه وجه شبه، مخلوق استعاره باشد. در این صورت است که رنگ استعاره رنگ فردی میشود و دیگران مستمع و تحسینکننده استعارهاند. [اما در اعتبار، وجه شبه، از قبل وجود ندارد و وجه شبه، مخلوقِ معتَبِر است و رنگ اعتبار رنگ جمعی است.]
[یعنی با وجود اینکه واقعی بودن وجه شبه منجر به ادراک مشترک همگانی میشود و با وجود] جمعی بودن درک همگانی نسبت به استعاره، [این امر] ملازمه با جمعی بودنِ بهکارگیریِ استعاره به عنوان یک نیاز جمعی ندارد. بگذارید از منظر دیگر سۆال کنم. آیا واقعاً وجه شبه، نفسالامریت دارد یا کار ذهن است؛ یعنی ذهن مقایسهای انجام میدهد و به خاطر این مقایسهاش حکم به شباهت میکند، به طوری که اگر به این مقایسه اقدام نمیکرد، و اگر انسانی نبود که مقایسه کند، شباهتی در کار نبود؟
[وجه شبه واقعیت و نفسالامریت دارد و فقط وابسته به ذهن نیست]
اول از زاویه کلاسیک پاسخ میدهم. در نهایةالحکمة بحثی درباره دو واژه تساوی و تشابه داریم. تساوی برابری در کم است و تشابه برابری در کیف. کیف هم علی المشهور یک مقوله، و لذا امری عینی است، یعنی اگر ما هم نبودیم این واقعیت دارد.
وقتی دو شیء را در نظر میگیرید، چه شما باشید، چه نباشید، آن دو شیء یک حیثیات نفسالامریه دارند. عقل وقتی این حیثیات نفس الامریه را ادراک میکند، برخی را با برخی دیگر مقایسه میکند. به تعبیر دیگر، مقایسه، متفرع بر درک حیثیاتی است که در افراد میبیند.
البته وجه شبه غیر از تشبیه است. تشبیه [کردن] فعل نفس است اما وجه شبه، واقعی است. قبول داریم که اگر ذهن نبود، تشبیه نبود، اما آیا وجه شبه هم نبود؟ وجه شبه، غیر از شباهت متَلَقاة [= تلقی شده، دریافت شده] توسط ذهن است. وجه شبه، امری است که ذهن، خود، آن را درک میکند.
[مثال کاریکاتور برای درک بهتری از مسأله تصدیق شعری و استعاره]
مرحوم مظفر در المنطق (ص٤٥٩) توضیحات جالبی دارند. ایشان به مطلبی اشاره میکند که برخی به اینکه شعر، «اکذبه اعذبه» ایراد گرفتهاند که این چه سخنی است؟ چگونه کذب که اقبح اشیاء است، خوب و مستملح باشد و ...؟ بعد توضیح میدهند که مقصود این نیست که کذب خوب است؛ بعد در توضیح مطلب، دو مثال میزنند که مخصوصاً مثال دوم ایشان برای بحث ما در باب ماهیت شعر (که بحث استعاره را یک تصدیق شعری دانستند) خیلی مرتبط است؛ مثال اول مثال روتوش کردن عکسها است، که این، تغییر ایجاد میکند، اما واقعش [حکایت عکس از صاحب عکس] باقی می ماند، سپس میگویند: «کالصورة الکاریکاتوریة التی تحکی صورة الشخص بملامحة الممیزة له مع ما یفیض علیها المصور من خیاله من تحریفات للتعبیر عن بعض اخلاقه او حالاته او افکاره او نحو ذلک.» این مثالِ کاریکاتور برای فهم تفاوت اعتبار و استعاره چیز خوبی است. ایشان دارند جوهرهی شعریت (که در استعاره هست) را توضیح میدهند. وقتی کسی کاریکاتور کسی را میکشد، ادعای محض است؟ تشبیه محض است؟ یا غیر از این دو، یک خلق هم میکند که در عین حال در حوزهی اعتباریات هم نیست؟
[تفاوت نحوه ادعا در استعاره و اعتبار]
در ادامهی توضیح تفاوت جوهره استعاره و اعتبار، یک نکته را اضافه کنیم. در استعاره، ما ادعا میکنیم موصوفی را برای شیئی. ادعا میکنیم: زید اسد است. بعد از این ادعا، دیگر نیاز نداریم که تطبیق دهیم اسد را بر زید. یعنی با همان ادعای اولِ من، انطباق اسد بر زید قهری است. اما در اعتبار، این طور نیست که ادعا کنیم این کتاب ملک مقولی است، بعد قهراً ملک بر او منطبق شود. من سراغ کتاب نمیروم. ابتدا سراغ معنای ملکیت میروم. دقت کنید ملکیت چطور معنایی است؟ بگذارید مثال محقق اصفهانی را بزنیم: فوقیت چگونه معنایی است؟ یک افراد محسوس و ملموس دارد. بعد از این مرحله محسوس، شما میگویید علم زید فوق علم عمرو است. گفتیم که در این مرحله استعاره و ادعایی صورت نگرفته است. ما به روح معنای فوقیت توجه کردیم و دیدیم که روح این معنا میتواند محل اتصافِ نسبت بین علم زید و عمرو باشد؛ پس نسبت بین علم زید به عمرو را با فوقیت توصیف کردیم؛ توصیفی که معنا را توسعه ندادیم، بلکه وسعت معنا را کشف کردیم. اما در همین فضا، گاهی فوقیت را درک میکنم اما مواردی دارم که روح معنای فوقیت هم شامل آن نمیشود؛ با این حال برای نیاز خود معنا را توسعه ادعایی میدهیم. میگوییم رئیس هم نسبت به مرئوسش فوق است. علم زید واقعاً فوق است اما نسبت بین رئیس و مرئوس حتی به لحاظ معنوی هم فوقیت نیست؛ اما آن روح معنا را توسعه معنایی دادیم و بعد از توسعهی ما انطباق قهری میشود. در واقع، [غیر از انطباق محسوس و ملموس، مثل فوقیت کتاب نسبت به میز] سه حالت انطباق داریم:
بخش بعدی را اینجا ببینید
١٥ | ١٤ | ١٣ | ١٢ | ١١ | ١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
منبع: وبلاگ اعتباریات
فرآوری: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان