تبیان، دستیار زندگی
شب قدر در شعر و ادبیات فارسی سابقه ای دیرینه دارد. در ادامه ابیاتی از شاعران معاصرمان را با موضوع شب قدر گرد آورده ایم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شب قدر است، تقدیرش، بدانیم

شب قدر در آیینه ی شعر معاصر

شب قدر در شعر و ادبیات فارسی سابقه ای دیرینه دارد. در ادامه ابیاتی از شاعران معاصرمان را با موضوع شب قدر گرد آورده ایم.

فرآوری: زهره سمیعی -بخش ادبیات تبیان
شب قدر

شب قدر؛ عجیب شبی است این شب قدر، شبی که مقدرات ما امضا می شود، شبی بزرگ در ماهی آسمانی، ماهی که انسان روزه می گیرد تا زکات بدنش را بپردازد، روزه نه تنها به نخوردن و نیاشامیدن؛ روزه به تمام اعضا و به قولی روزه ای تمام و کمال.

در ادبیات و عرفان فارسی شب قدر، شبی است که عارف خود را به آب و آتش می زند تا به محبوب دلش برسد و تا بدانجا پیش می رود که دمی بیاساید و آتش درون را به گلستان ابراهیم مبدل گرداند .

ادبیات و بخصوص شعر، بیان عواطف و احساسات درونی شاعر، به ما کمک می کند تا لطیف تر این شب ارزش ها را درک کنیم، شبی که میزانی است برای ما، اعمال و آینده مان.

با گذری که بر سایت ها داشتم متوجه این مهم شدم که بیشتر به اشعار کهن در این زمینه پرداخته شده و بسی جای شعر معاصر مان خالی است، البته بسیاری از پیشکسوتان شعر معاصر هم‌چون علی موسوی گرمارودی،‌  عبدالرحیم سعیدی راد و... معتقد هستند که اشعار شاعران کلاسیک درباره شب قدر از عمق و محتوای بیشتری برخوردار بوده با این حال در میان شاعران معاصر نیز اشعاری پرمایه درباره شب قدر به چشم می‌خورد. تصمیم بر این گرفتم که در این جا گلچینی از ابیات همخوان *با این مناسبت از شاعران معاصر را بیاورم.

علی اکبر افضلی:

شب قدر است و من غرق گناهم

به نزد خالق خود روسیاهـــــــــم

منم محتاج امشب ای رفیقـــــــان

كنید اسباب راهم را فراهـــــــــم

غزل تاجبخش:

این شب قدر، شب درد، شب نالیدن

وز تراش گوهر اشك به خود بالیدن

این شب قدر، شب درد، شب دیوانه

عاقل از درد تهی گشته خرد بیگانه

این شب قدر، شب وصل و تمنا و دعا

شب بیگانه شدن با همه‌ی رنگ و ریا

...

لیلة‌القدر سیه‌پوش علی می‌گردد

باده‌ی فزت همه نوش علی می‌گردد

یا علی قدر تو در قدر چه والا گردید

لیلة‌القدر به نام تو مسما گردید...

سید محمدجواد کاشانی:

این لیله لیله قدر است وقت ماتم نیست

قدری به واژگان من این "قدر" فرق می کند

قدری که درک کردن آن کار هر کس نیست

شان علیست؛ معنی آن فرق می کند

آیات این کتاب که یک بار آمدند

نازل شدن به شب قدر فرق می کند

قرآن به سر گرفتن ما هم حکایتی است

گویی به دین من همه چی فرق می کند

محمدرضا خانزاده:

این شب قدر علی را، گهری نیکو بود

که علی بود و عدالت، اثری از او بود

چه بزرگست علی صوم به لب گاه سجود

به شب قدر پر از خون، قمری، ابرو بود

مقصود پاشایی پایدار:

دلم گم کرده از عشق خدایی

ایا مولا بگو امشب کجایی

شب قدر است و من بی تو چه تنها

ندارد بی تو این شب ها صفایی

فاطمه خواجویی راد:

شب قدر است، تقدیرش، بدانیم

مدبر، اوست تدبیرش بدانیم

به آیه آیه های کایناتش

زهی! ابلیس و تزویرش بدانیم

از آن دستی که مضطر رو به بالا!

خداگویان! تکبیرش، بدانیم

شب لیلایی آن لیله القدر

علی گوییم! علی! شیرش بدانیم

حمید حمیدی زاده:

شعر من از سوز پنهانی بگو

از بهار ماه قرآنی بگو

تا بیاید لیله القدری دگر

از دو چشم خیس بارانی بگو

بشکفد چون لاله بر فرق علی

از یتیمان و پریشانی بگو

امیرعلی مصدق:

شب «قدر» است بیا قدر بدانیم كمی

خانه دل زگناهان بتكانیم كمی

شعله افتاده به ملك دلم از فرط گناه

دوست را از دل این شعله بخوانیم كمی

...

عهد بستیم و شكستیم بسی، كاش! كه ما

بر سر عهد، وفادار بمانیم كمی

پوشه از بار گناهان شده پر حجم، بیا

رمضان است به آتش بكشانیم كمی

محمد خلیل مذنب (جمالی):

شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو

شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تو

در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو می‌خواهم

تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو

...

سر از خاك زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم

ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو

تو هر جا جلوه كردی من تو را دیدم پرستیدم

به هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تو

حسن واشقانی فراهانی"سائل" :

شب قدر و فراق شهسوار عدل و آزادی

بپا بنموده امواج غم و شور محرم را

رخ ایتام کوفی را دگر حاجت بر شستن نیست

که می‌ریزند از این پس به رخ اشک دما دم را

به رنگ زرد و رخت نیلگون و اشک سرخ امشب

عجب رنگین نمودند این یتیمان سفره هم را

حمیدرضا برقعی:

در شب قدر دلـم بـا غـزلی هـمـدم شـد

بـین مـا فاصله هـا واژه بـه واژه کـم شـد

چـارده مرتبه قرآن کـه گـرفتـم برسـر

حرم یک به یک ابیات غزل، محرم شد

محمدمهدی سیار:

چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد

چون رودها صحرا به صحرا باز می‌گردیم

این زندگی مکثی‌ست ما بین دو تا سجده

استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم

بین جماعت هم نماز ما فرادا بود

عمری ست تنهاییم و تنها باز می‌گردیم

ما عاقبت "انا الیه راجعون" بر لب

از کوچه بن بست دنیا باز می‌گردیم

حسین احمدزاده عطایی:

یا در شبی که لیله ی قدر است و چشم من

گر دیده روزنی که تماشا کند دلم

بیند نزول روح و فرود فرشتگان

صدها غزل به سینه مهیا کند دلم

با اینهمه / دریغ که جرئت نشد ( عطا )

این بنده را که مدحت مولا کند دلم

مهدی عیوضی:

بر لیله قدر شبی ، شیر خدا فریاد شد

از بهر خط مرسلش ، فرق سرش خوناب شد

از آن نگاه دیده اش ، نقشی تصور کرده بود

ملعون کین بهر هدف ، قلب و دلش بی تاب شد

فزت و رب الکعبه را ، مولا به خون فریاد کرد

ای خالقم جانم بگیر، تقدیمی محراب شد