تبیان، دستیار زندگی
اعطاء جایزه بهترین فیلم جشنواره کوهستان آلمان به "اشک سرما" فیلم سینمایی "اشک سرما" به کارگردانی عزیزاله حمیدنژاد هم در حیطه سینمای دفاع مقدس و هم در کارنامه خالقش اثری متفاوت و جدید است. پرداختن به جلوه‌ای از دفاع مقدس در شه...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

احیاء یک الگوی قدیمی در سینمای جنگ ؛

به بهانه اعطاء جایزه بهترین فیلم جشنواره کوهستان آلمان به "اشک سرما"

فیلم سینمایی "اشک سرما" به کارگردانی عزیزاله حمیدنژاد هم در حیطه سینمای دفاع مقدس و هم در کارنامه خالقش اثری متفاوت و جدید است. پرداختن به جلوه‌ای از دفاع مقدس در شهرهای مرزی که به طور خاص بر درگیری‌های زیرپوستی سربازان ایرانی و گروههای محارب کرد متمرکز است، اولین ویژگی متفاوت فیلم است.

به گزارش خبرنگار مهر، نگاه خاص فیلمساز به این روابط درون‌گروهی که مخاطب کمتر با آن آشناست، علاوه بر واقع‌نمائی نیاز به زیرداستانی دارد که این ناآشنائی را ملموس کند. فیلمساز با آگاهی از این نکته پایه داستانش را بر یک الگوی آشنا و قدیمی استوار کرده، البته با تغییراتی جدید و خاص که به احیاء این الگو کمک می‌کند.

همجواری اجباری دو انسان که دچار ضدیت درعرصه مرزهای بین‌المللی هستند، تمی است که در آثار آشنایی مانند "امریکائی آرام" و "سرزمین هیچکس" مورد استفاده قرار گرفته است. نکته مشترک در این آثار ایجاد موقعیت و فضائی است که دو انسان دچار تضاد در عرصه مرزهای بین‌المللی مجبور می شوند با هم تنها بمانند. این تنهائی اجباری سیری خاص دارد که تدریجاً این دو فرد از خلال تضادها به مشترکاتی به وسعت مفاهیم بشری می‌رسند.

در چنین موقعیتی است که مرزبندی‌های جهانی و جنگ‌هائی که به واسطه زیاده‌خواهی روسای ممالک طراحی می‌شوند زیر سئوال می‌روند. به خصوص که شرکت‌کنندگان در این جنگ‌ها اکثراً از این اهداف به دور هستند و تنها با تکیه بر روحیه میهن‌پرستی به میدان مبارزه می‌روند.

در فیلم "اشک سرما" این الگو با قرار گرفتن در بستر فضائی نو از روابطی که برای مخاطب امروز تازگی دارد به نوعی به روز شده است. ویژگی دیگری که به این به روز شدن کمک کرده، تغییر کلیشه این الگو از همجواری همیشگی دو مرد به یک مرد و یک زن است. با ورود این رابطه و عشقی که از دل این تضاد شکل می‌گیرد، الگوی قدیمی که وجه امتیازش نقب به مفاهیم انسانی بوده، ماهیتاً احیاء و البته بدون تاریخ مصرف می‌شود.

شکل‌گیری رابطه بین سرباز کاوه کیانی و روناک چوپان با چند برخورد آغاز می‌شود که در دل همان تضاد ماهیتی است. کاوه سرباز مین‌یابی است که پس از مرگ سرباز مین‌یاب قبلی آمده تا این کار را تخصصی دنبال کند. روناک هم دختری از کردنشینان منطقه است که مبارزه منفی خود را در پوشش چوپانی انجام می‌دهد. نیاز دراماتیک این دو شخصیت به گونه‌ای در تضاد با هم قرار می‌گیرد که منجر به درگیری و چند برخورد اولیه که لازمه آشنائی اولیه است می‌شود.

هر چند طراحی نویسنده از تنهائی اجباری این دو نفر کمی عجولانه به نظر می‌آید، طوری که به نظر می‌آید چند دیدار اتفاقی که در منطق قصه جای زیادی ندارد (در کتابفروشی، وانت و ...) تنها مقدماتی برای رسیدن هر چه سریعتر به این موقعیت هستند. ولی به هر حال موقعیت تنهائی و مواجهه تضادها در شرایط بسیار بحرانی چیده می‌شود.

زندانی شدن در غار در شرایطی که کولاک و برف اجازه فرار نمی‌دهد و زنده ماندن روناک با توجه به آسیب‌دیدگی‌اش فقط به مدد تلاش‌های کاوه امکانپذیر است و در چنین موقعیتی دستور می‌رسد که باید کاوه را از بین ببرد. این شرایط که مبارزه مرگ و زندگی را هم در پی دارد، منجر به برخورد انسانی کاوه و روناک می‌شود و البته این روناک است که از خشم و نفرتی که به طور غیرمستقیم به او منتقل شده، چهره انسانی و واقعی دشمنش را می‌بیند و نمی‌تواند کاوه را به راحتی و مانند مین‌یاب‌های قبلی نابود کند.

به گزارش مهر، وقتی دو دشمن از مرز مرگ و زندگی به کمک هم عبور می‌کنند، دیگر آنچه آنها را به هم پیوند می‌دهد چیزی فراتر از ضدیت‌های جناحی و عقیدتی گذشته است. شریک شدن در مسابقه‌ای که زنده ماندن هر دو را در پی دارد تجربه منحصر به فردی است که جرقه آغاز عشق است. عشقی که ورای مرزها و جناح‌بندی‌های سیاسی حرکت می‌کند و روبان‌های قرمز را به سرزمین مین‌کاری‌شده هدیه می‌دهد.

نفس حضور عشق در سرزمینی که مرکز جنگ و مرگ و خونریزی است، فضای جدیدی برای بروز شخصیت‌ها به وجود می‌آورد و این جلوه‌های جدید است که به شخصیت‌ها بعد می‌دهد و از آنها چهره‌هائی ماندگار می‌سازد. سرباز مین‌یابی که به جهت تخصص ویژه‌اش به منطقه آمده و تنها به خنثی‌کردن مین فکر می‌کند، دختری کرد که کتاب می‌خواند و صاحب اندیشه و تفکر است و زیر پوشش چوپانی وظیفه دارد حواس سربازان مین‌یاب را پرت کند تا مین زیر پایشان منفجر شود.

نیاز دراماتیک این دو شخصیت به گونه‌ای در تضاد با هم قرار دارد که هر کدام مستلزم مرگ دیگری است. در چنین فضائی وقتی جرقه عشق بین این دو دشمن زده می‌شود، نیاز دراماتیک اولیه در مقابل نیاز فطری دیگری رنگ می‌بازد: عشق مادی و زمینی.

طراحی فیلمساز از اتفاقات بعد از همجواری اجباری این دو فرد هم به تبع مقدمات اولیه کمی عجولانه و بدون منطق داستانی است؛ تا جائی که قرینه‌پردازی بازجوئی کاوه و روناک در جبهه‌های سیاسی خودشان هر چند ظرافت دارد، اما کارکرد پیدا نمی‌کند. ولی از آنجا که هدف اولیه فیلم پرداخت جدیدی از رابطه اجباری دو انسان و به نوعی احیاء این الگو است، پس می‌توان با تمرکز بر این هسته اصلی و تلاش فیلمساز در این مسیر به اثری تازه و متفاوت در محدوده سینمای دفاع مقدس رسید.

سینمائی که نیاز به این نگاههای جدید و زوایای نادیده دارد تا به عرصه جدیدی گام بگذارد. سینمای دفاع مقدس هنوز قابلیت‌هایی ناشناخته دارد که خطر کردن در این عرصه را می‌طلبد.

لینک :

جایزه فیبرشی برای سینمای ایران

« اشك سرما » پس از « معادله »

اسامی فیلم های راه یافته به جشنواره كن

سینمای دفاع مقدس شعار است

سینمای جنگ در یک نگاه