تبیان، دستیار زندگی
آنچه در پی می آید بحث در مورد تأثیری است که قائل شدن به جواز استعمال لفظ در بیش از یک معنا در تفسیر دارد و تقریری از فرمایشات یکی از اساتید حوزه در مقدمه درس تفسیر ایشان است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

استعمال لفظ در بیش از یک معنا و اثر آن در تفسیر (٢)

پای درس استاد

چند توصیه درباره قرآن کریم

مرور بخشهای مقاله:

  ٣    ٢    ١  

بخش قبل را اینجا ببینید

توجه به ظهور در معانی تأویلی

البته باید توجه داشت که آیات و روایات به ظاهرِ متفاهَم عرفی ناظر است و هر کس هم از این فاصله بگیرد، اشتباه کرده است و هیچ وقت نباید یک معنای باطنیِ ظریف و لطیف، ما را از ظاهر منع کند. اگر یک معنای ظریف و لطیفی کردید که آن معنای ظاهری رفت پی کارش، بدانید که اشتباه می‌کنید. همیشه معنای لطیف و باطنیی کنید که معنای ظاهری هم محفوظ باشد و آن معنای باطنی پله‌ای بالاتر باشد نه اینکه یک معنایی کنیم که اصلاً با معنای ظاهر منافات داشته باشد و بگوییم این معنای ظاهر قرآن است و اصلاً مراد نیست و باطنش خلاف آن معنای ظاهر باشد. مثلاً قرآن می‌فرماید لیس کمثله شیء و آن وقت بیاییم طوری معنا کنیم که بگوییم که نه، یک شبیهی دارد و واقعش آن است و این ظاهرِ قرآن منظور نیست! چطور می‌شود یک باطنی برای لیس کمثله شیء بگوییم که لازمه‌اش این باشد که با ظاهرش اصلاً مخالفت پیش بیاید؟ این خیلی مهم است و ظواهر را باید اول بفهمیم بعد ظاهر را مِرقاتِ باطن قرار دهیم، نه اینکه سراغ یک باطنی برویم که بگوید دست از ظاهر بردار.

باید توجه داشت که این تفاوت دارد با مواردی که داریم و معانیی که درست ضد ظاهر آیه است، در همین روایاتی که در کتاب‌های ما است، در فرمایشات معصومین به یک آیه نسبت دارده شده. آیاتی که به نظر ما خیلی خیلی بد است و می‌گوییم وای! دیگر خدا نکند که کسی مصداق این آیه باشد، بعد می‌بینیم که امام معصوم همین آیه را معنی کرده‌اند برای امیرالمۆمنین. پس حالا باید چه بگوییم؟ مثال آن آیه‌ی شریفه قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ [3] است که شما ترجمه‌ها را ببینید که آیا این تعریف انسان است یا بدگویی از اوست؟ چه معنا می‌کنید؟ می‌گویید: یعنی مرده باد این انسان، کشته باد این انسان، چه قدر کافر است! «مِنْ أَیِّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ (18) مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (19)» چه قدر کافر است با اینکه می‌بیند خدا خلقش کرده است. همه آن را حالتی ترجمه می‌کنند که در آن ذم است. اما وقتی می‌روید تفسیر برهان را باز می‌کنید:

علی بن إبراهیم: قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ، قال: [هو] أمیر المۆمنین (علیه السلام)، [قال‏]: ما أَكْفَرَهُ أی ماذا فعل و أذنب حتى قتلوه؟

می‌بینید که منسوب به امام معصوم است که فرمودند که: انسان یعنی امیرالمۆمنین و قُتِلَ یعنی استُشهد. «قتل الانسان»: انسانِ واقعی که امیرالمۆمنین هستند شهید شدند. «ما اکفره»:  چه کار کرده بود که باعث کفر او بشود که شما بروید بکشید؟ خوارج، تکفیر می‌کردند که می‌کشتند. و دنباله روایت را خودتان مراجعه کنید. پس صِرف اینکه این دو تا خودشان با هم توافق ندارند رادع نیست. و البته خیلی نظیر دارد.

چنین مواردی، تأویلی است که نه یعنی از ظاهری که می‌فهمی دست بردار، بلکه یک ظهور بدوی بود که قُتِلَ به معنای «کشته شد» بود. وقتی روایت می‌گوید که امیرالمۆمنین شهید شدند ما اکفره، از کدام محکمات دینی دست برداشتید؟ از کدام ظواهر و مسلمات دینی دست برداشتید؟ از قتل الانسان به معنای اینکه انسانی که کافر است و چقدر هم کافر است، مرده باد، آیا دست برداشتیم؟ دست برنداشتیم. منافات هم ندارد.

در اصول هم می‌گفتند: نص، ظاهر، تأویل، مجمل. نص: صد درصدی بود، ظاهر: راجح بود (مثلاً 80 یا نود درصد) و تأویل: مرجوح بود و معنایی بود که به ذهن عرف نمی‌آمد ولی با توضیحات، می‌شد اذهان عرف را به سمت آن برد. مجمل هم [چیزی بود] که اصلاً معنایش روشن نبود. تأویل یعنی خلاف ظاهر. یک عبارتی مرحوم شیخ انصاری (کسی که فقیه و اصولی است و یک عمر سر و کارش با این چیزها بوده و این تعبیرش خیلی به درد می‌خورد) در بحث تعادل و تراجیح داشتند که: کار معصومین این بوده که خلاف ظاهر استعمال می‌کردند [5]

اینطور نیست که بگوییم  پا گذاشتن آن طرف ظواهر ممنوع است. شیخ می‌گوید: دأب معصومین این بوده که در القاء عبارات، مراد اصلی‌شان معنای خلاف ظاهر بوده است! تأویل معانی متعددی دارد و هر کدام در آیات و کلمات معصومین که بکار رفته جای خود را دارد. یک تأویل دیگری که الآن مورد نظر ما است، این است که نه معنایی در عرض معنای ظاهر آیه باشد، بلکه آیه شریفه معنایی دارد و ما بدون اینکه این معنا را کنار بگذاریم و نه مثل «قتل ...»، بلکه همین معنا را می‌گیریم و یک معنای عالی‌تر و راقی‌تری از دل آن بیرون می‌آوریم در طول معنای قبلی نه در عرض آن. مثلاً در روایتی امام باقر - سلام الله علیه - با ظاهراً جابر بن یزید یا شخص دیگری صحبت از روز جمعه می‌شود و آیه شریفه سوره جمعه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذٰلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9)»، حضرت برای روز جمعه توضیحاتی می‌دهند و بعد تأویلاتی را هم برای آن می‌گویند. سپس می‌فرمایند: إن أردت التأویل الأعظم، یوم الجمعه یعنی روزی که همه ی خلائق جمع می‌شوند [6]. حضرت مناسب با «فاسعوا الی ذکر الله» اینگونه معنا فرمودند. الآن از ظاهر فاصله گرفته‌ایم که گفته‌ایم: یوم الجمعه یعنی روز جمع شدن. حضرت فرمودند یک روز جمعه هست که در هفته هست و همه جمع می‌شوید برای نماز جمعه اما در دل یوم الجمعه اگر آن را بگیرید و غور کنید این است که یک روزی هم هست که همه خلائق جمع می‌شوند. این همان تأویل مورد نظر ما است که در طول ظاهر است نه عرض آن. و با غور کردن در دل ظاهر و بدون دست برداشتن از آن ظاهر به آن می‌رسیم. مثال دیگر: در بحار ظاهراً  امام صادق - سلام الله علیه - از قول حضرت عیسی - علی نبینا و آله و علیه السلام - نقل می‌کنند، چون در احکام شریعت اسلام تصریح به رموز نمی‌شود. گفته می‌شود ولی تصریح به باطن مطلب نمی‌شود. اما در شریعت حضرت عیسی اینگونه نبوده و زودتر تصریح می‌کردند. مثلاً ما می‌گوییم که مستحب است گرفتن ناخن ها و اوصاف و خصوصیات و آدابی هم برای آن ذکر شده. در این روایتِ بحار، حضرت یک تأویل باطنی در طول معنای یک عبارت ساده‌ای که از احکام شریعت است مطرح می‌کنند. می‌فرمایند که حضرت عیسی به حواریون می‌گفتند که: قلّموا اظفارکم من کسب الحرام [7]. ناخن که بلند می‌شود، چنگ اندازیش آسان می‌شود. حضرت می‌گفتند که ناخن‌ها را بگیرید از کسب الحرام. یعنی باطنِ سفارش به مواظبت بر گرفتن ناخن، یعنی مواظبت بر آلوده نشدن دست به حرام است. حاج آقا بهجت به شوخی می‌فرمودند: نزد ما معنای لغوی این شده که الحلال ما حلّ بالکف! اینگونه نباشد.

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

  ٣    ٢    ١  

پانوشت‌ها:

[3] سوره مبارکه عبس‏، آیه 17

[4] البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص 583

[5] فرائدالأصول، ج 2، ص810: «فالذی یقتضیه النظر - على تقدیر القطع بصدور جمیع الأخبار التی بأیدینا على ما توهمه بعض الأخباریین و الظن بصدور جمیعها إلا قلیل فی غایة القلة كما یقتضیه الإنصاف ممن اطلع على كیفیة تنقیح الأخبار و ضبطها فی الكتب - هو أن یقال إن عمدة الاختلاف إنما هی كثرة إرادة خلاف الظواهر فی الأخبار إما بقرائن متصلة اختفت علینا من جهة تقطیع الأخبار أو نقلها بالمعنى أو منفصلة مختفیة من جهة كونها حالیة معلومة للمخاطبین أو مقالیة اختفت بالانطماس و إما بغیر القرینة لمصلحة یراها الإمام علیه السلام من تقیة على ما اخترناه من أن التقیة على وجه التوریة أو غیر التقیة من المصالح الأخر.»

[6] بحارالأنوار، ج 86، ص 277، باب 2:  الْإِخْتِصَاصُ، رُوِیَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ كُنْتُ لَیْلَةً مِنْ بَعْضِ اللَّیَالِی عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَرَأْتُ هَذِهِ الْآیَةَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ ... یَا جَابِرُ لِمَ سُمِّیَ یَوْمُ الْجُمُعَةِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ قَالَ قُلْتُ تُخْبِرُنِی جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَلَا أُخْبِرُكَ بِتَأْوِیلِهِ الْأَعْظَمِ قَالَ قُلْتُ بَلَى جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاكَ فَقَالَ یَا جَابِرُ سَمَّى اللَّهُ الْجُمُعَةَ جُمُعَةً لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ فِی ذَلِكَ الْیَوْمِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ جَمِیعَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَ رَبُّنَا وَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ الْبِحَارَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَ اللَّهُ فِی الْمِیثَاقِ فَأَخَذَ الْمِیثَاقَ مِنْهُمْ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ ص بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِیٍّ ع بِالْوَلَایَةِ وَ فِی ذَلِكَ الْیَوْمِ قَالَ اللَّهُ لِلسَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فَسَمَّى اللَّهُ ذَلِكَ الْیَوْمَ الْجُمُعَةَ لِجَمْعِهِ فِیهِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ مِنْ یَوْمِكُمْ هَذَا الَّذِی جَمَعَكُمْ فِیهِ وَ الصَّلَاةُ أَمِیرُ الْمُۆْمِنِینَ یَعْنِی بِالصَّلَاةِ الْوَلَایَةَ وَ هِیَ الْوَلَایَةُ الْكُبْرَى فَفِی ذَلِكَ الْیَوْمِ أَتَتِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ كُلُّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَ اللَّهُ وَ الثَّقَلَانِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ وَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ الْمُۆْمِنُونَ بِالتَّلْبِیَةِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَامْضُوا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذِكْرُ اللَّهِ أَمِیرُ الْمُۆْمِنِینَ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ یَعْنِی الْأَوَّلَ ذلِكُمْ یَعْنِی بَیْعَةَ أَمِیرِ الْمُۆْمِنِینَ وَ وَلَایَتَهُ خَیْرٌ لَكُمْ مِنْ بَیْعَةِ الْأَوَّلِ وَ وَلَایَتِهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ یَعْنِی بَیْعَةَ أَمِیرِ الْمُۆْمِنِینَ ع فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ یَعْنِی بِالْأَرْضِ الْأَوْصِیَاءَ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلَایَتِهِمْ كَمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ وَ طَاعَةِ أَمِیرِ الْمُۆْمِنِینَ كَنَّى اللَّهُ فِی ذَلِكَ عَنْ أَسْمَائِهِمْ فَسَمَّاهُمْ بِالْأَرْضِ وَ ...

[7] الكافی، ج 8، ص 138: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْهُمْ ع قَالَ فِیمَا وَعَظَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عِیسَى ع‏ ... یَا عِیسَى قُلْ لَهُمْ قَلِّمُوا أَظْفَارَكُمْ مِنْ كَسْبِ الْحَرَام‏ ...

منبع: تقریرات مقدمه درس تفسیر یکی از اساتید

فرآوری: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان