تبیان، دستیار زندگی
از برکات این استراتژی ها و تاکتیک های ناچاری، قرصی آفریدیم برای جوانان که کم از قرص های روانگردان نیست. کافیست به جای یک لیوان آب سر سوزن ذوقی، عقده ای... داشته باشید و کلمات را بسان مردمان تنگ چشم آسیای شرقی نردبانی بنویسید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

من خود نیز شاعرم

از برکات این استراتژی‌ها و تاکتیک‌های ناچاری، قرصی آفریدیم برای جوانان که کم از قرص‌های روانگردان نیست. کافیست به‌جای یک لیوان آب سر سوزن ذوقی، عقده‌ای... داشته‌باشید و کلمات را بسان مردمان تنگ چشم آسیای شرقی نردبانی بنویسید.

بخش ادبیات تبیان
برگ

گاهی انسان‌ها نمی‌دانند که رفتار و گفتارشان چه تاثیراتی بر جماعت پیرامون و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند دارد، بخصوص اگر از زمره نویسندگان و هنرمندان باشند. از منظری دیگر نمی‌دانند که پیشقراول بودن مسئولیتی عظیم است.

یک پزشک اگر تجویز دوایی بکند برای یک بیمار که ناتشخیص باشد در نوع مرضش، یک نفر را به خطر می‌اندازد و دست نهایت باعث مرگ او، اما اگر نویسنده یا شاعری آنچه تجویز کند درست نباشد و خود بداند که نیست، طاعونی به بار می‌آورد که تاوانش سنگین است و اصرار بر موضع فقط وخامت بیشتر.گر چه پندارد که خود مصون است از این شر که در شهر پراکنده است. کارش صد البته کم از تاراج لشکرکشان و قحط النسل نیست.

این روزها بحثی ست داغ همچون بخاری که از بساط لبو فروش برخیزد که «شعر بی مخاطب مانده است» و کتاب‌ها تبعیدی گوشه انباری شده‌اند و به ناچار بعد از تولد می‌میرند. اندکی هم که شانس ادامه حیات می‌یابند یا چون یتیمی بر سرش می‌کوبند یا بزک به چند نقد سببی و نسبی چند صباحی با تنگی نفس می‌کشند. معدود شاعران و نویسندگانی هم هستند که غم طاعون دارند.

باری نگارنده اعتقاد دارد به دموکراسی در گفتن و هر صدایی را شنیدن اما وقتی بعضی از پیشترهامان گلیم دموکراسی را بی متراژ می‌دانند و بی حد و حدود پا فراتر می‌گذارند آن وقت است که مرض مسری می‌شود و قشر آسیب‌پذیر که جوان است، چشم بر لبان مبارکشان دوخته و جامه‌شان را دست می‌کشد و طاعون خاموش می‌گیرد و تا ثریا نمی‌داند که چرا شاقول ـ شاغول- نمی‌شود.

در کشورمان که همه شاعرند! شعرخوان‌اند! و شعردان! و به قولی شعر، ژنتیکی در ما حلول کرده است تیراژ کتاب هزار نسخه است. هزار نسخه‌ای که به ضرب رابطه و گاهی التماس فقط از خودمان دورش می‌کنیم و راضی که جلو چشممان نباشد خوانده هم که نشد عار نیست، کافیست به هزار برسیم و سور به پا می‌کنیم که هزاریم.

در کشورمان که همه شاعرند! شعرخوان‌اند! و شعردان! و به قولی شعر، ژنتیکی در ما حلول کرده است تیراژ کتاب هزار نسخه است. هزار نسخه‌ای که به ضرب رابطه و گاهی التماس فقط از خودمان دورش می‌کنیم و راضی که جلو چشممان نباشد خوانده هم که نشد عار نیست، کافیست به هزار برسیم و سور به پا می‌کنیم که هزاریم.

حکایت مهریه شده است مجموعه‌های شعر؛ کی خوانده و کی نوشته و اگر هم بنویسیم بده بستانی است و قرض الحسنه برای روز مبادا.

از برکات این استراتژی‌ها و تاکتیک‌های ناچاری، قرصی آفریدیم برای جوانان که کم از قرص‌های روانگردان نیست. کافیست به‌جای یک لیوان آب سر سوزن ذوقی، دقی، عقده‌ای... داشته‌باشید و کلمات را بسان مردمان تنگ چشم آسیای شرقی نردبانی بنویسید. آن وقت ببالی که شعر گفته‌ای و شناسنامه شاعر در دست داری. حالا در این ظلمات، فانوس به دست دنبال مخاطب می‌گردیم و چراغ قوه در چشمان هم می‌اندازیم که تو همان مخاطب نیستی و جوابی می‌آید که: «من خود نیز شاعرم».


منبع: آرمان ـ بهنام زندی

بهترین شعرای معاصر از نظر رهبر انقلاب

شاعران‏ درشهرهای بزرگ به چه کارمی‏ آیند؟

 ادبیات داستانی در حال جان دادن!