ادبیات و نسل بیفرصت
گفتگو با محمدرحیم اخوت
بهانهی این گپ کوتاه با محمدرحیم اخوت، نویسنده و منتقد معاصر، بررسی جریانهای ادبی در دهههای 40 و 50 شمسی، و عواملی بود که بر فراز و فرودها و فضای ادبی این دوران تأثیر گذاشت.
محمدرحیم اخوت متولد سال 1324 اصفهان. نخستین نوشتههای او در سال 1346 در مجلهی فردوسی چاپ شد او از جمله نویسندهگانی است که خیلی دیر به فکر چاپ آثارش افتاد، از این رو نخستین کتاب وی با نام «تعلیق» در سال 1378 منتشر شد. موفقیت عمدهی اخوت مدیون "نامها و سایهها" است، که پس از انتشار با استقبال روبهرو شد و به مرحلهی نهایی چند جایزهی ادبی راه یافت که از آن دست میتوان به دو جایزهی مهرگان و یلدا اشاره کرد. از دیگر آثار وی میتوان به "خورشید"، "نمیشود"، "پاییز بود" و "مشکل آقای فطانت" اشاره کرد.
در دو دههی اخیر داستاننویسی ما چه روندی داشته است؟
این سوال را از من نباید بپرسید. از کسی که منظمتر داستان نویسی معاصر را دنبال کرده باشد و حافظهی بهتری هم داشته باشد باید بپرسید. من فکر نمیکنم نسبت به آن دهههای شکوفایی در گذشته خیلی پیشرفتی داشته باشد. ضمن اینکه داستانهای خوبی هم نوشته شده و من هم خواندهام. بدیهی است که شیوههای نوتری مطرح شده که به تبع تحولاتی است که در همهی دنیا به وجود آمده است. و طبیعتا تاثیرش را اینجا هم خواهد گذاشت. اما شکوفایی که مثلا شما در دهههای 40 و 50 می بینید نداشته است.
علل شکوفایی ادب و هنر را در دههی چهل چه چیزهایی میدانید؟
فکر میکنم این سوال را باید کسی که پژوهش گر جامعهشناسی باشد بعد از پژوهشی کافی جواب دهد. اما آنچه به طور حسی من فکر میکنم این است که به هرحال نیروهایی در هر جامعهای هست که در هر زمانی به دلایلی و بنا به شرایطی در یکی از زمینهها آن نیروها فعال میشود. شما نگاه کنید بعد از رفتن رضاشاه از ایران و کنار گذاشتن آن حکومت دیکتاتوری، یک مرتبه فعالیتهای سیاسی و فرهنگی در دههی بیست در جامعهی ما فراوان میشود. هرچند تا پایان کار دکتر مصدق یعنی تا کودتای سال 1332 بیشتر فضای جامعه، فضای سیاسی است. بعد از آن کودتا بگیر و ببندها شروع میشود و چند سالی ایران زیر سیطرهی حکومت دیگری قرار میگیرد که میخواهد آن آزادیها و فعالیتهای سیاسی را کنترل کند. نوعی خمودهگی در جامعه در دههی 30 به وجود میآید. البته شاعران و نویسندهگان کار خودشان را میکنند، منتهی آن فضای بازی که فرهنگ نیاز دارد، وجود ندارد. بعد از اینکه پیامدهای آن کودتا کم کم آرام میگیرد، و کنترلها کمتر میشود، زمینهای فراهم میشود برای شکوفایی در عرصهی فرهنگ. مضاف براینکه در عرصهی اقتصادی هم ایران پایان دههی 30 دیگر قابل مقایسه با دهههای قبل از آن نیست. قیمت نفت بالا میرود، رفاه نسبی اقتصادی که به وجود میآید. اطمینان حکومت که کنترل بر فعالیتهای فرهنگی مردم میتواند از دورهی قبل کمتر باشد. همهی اینها باعث میشود در همهی زمینههای فرهنگی، از جمله ادبیات، تئاتر، سینما از آغاز دههی 40 است که شکوفا میشود. موج نوی سینما، شکوفایی تئاتر، فعالیتهای نمایشنامه نویسی و ... مثلاً تالار25 شهریور آن زمان یا سنگلج اصلا اجازهی اجرای نمایشهای غیرایرانی را نمیدهد و همین باعث میشود که نمایشنامه نویسی شکوفا شود.
شرایط جهانی به ویژه در عرصهی هنر و ادبیات چه قدر بر این فضا تأثیر گذاشت؟
به هر حال بی تاثیر که قطعا نبوده. اما فقط هم نگوییم که شکوفایی هنر و ادب در کشورهای دیگر. آزادیها و جنبشهایی در دههی 60 مقارن میشود با دههی 40 ما. مثل جنبشهای دانشجویی، اندیشههای متفاوتی که به هرحال سوای درست یا غلط بودنش، نسلی را شکل میدهد که بیتفاوت نیست، مطیع نیست به خصوص در اروپا. و همهی اینها در ایران بیتاثیر نبوده. اما من فکر میکنم شرایط داخلی که به آن اشاره کردم تاثیر بیشتری داشته است.
آیا وجود فضاهای فرهنگی هنری و پاتوقهایی مثل کافه فیروز، کافه نادری و ... چه قدر در گسترش فضای فرهنگی هنری نقش داشت؟
همانطور که شما فرمودید همان گردهماییها به هر شکلی، از کافههای معمولی بگیرید تا رایزنیهای فرهنگی و انجمنهای فرهنگی وابسته به سفارتخانهها مثل انجمن ایران و آلمان، ایران و فرانسه، و... همهی اینها در ایجاد حرکتهایی در زمینههای مختلف فرهنگی تاثیر داشته است. متاسفانه در آن زمان من با آن حلقهی معروف جنگ اصفهان که اول به صورت حلقهای از علاقهمندانی که شعرشان را برای هم میخواندند کارهایشان را برای هم میخواندند تشکیل شد ارتباطی نداشتم چرا که جو دیگری هم در میان ما جوانها حاکم بود که بیشتر تشنهی حرکتهای تندتر یا به عبارتی حرکتهای انقلابیتری بودیم. این گروهها وقتی مطالبشان را با هم بده بستان میکردند، باعث شد که به این فکر بیفتند که منعکسشان کنند و فقط به طور پراکنده برای مجلههایی که در آن زمان چاپ میشد نباشد. نباید فراموش کنید بعضی از آن مجلهها هم واقعا خوب بود، مثل نگین، فردوسی، تهران مصور، و .. هر کدام در سطوح مختلف صفحات شعر و داستان داشتند. اما حلقهی اصفهان که میشد گفت کانونهای اصلی آن ابوالحسن نجفی، محمد حقوقی، دوستخواه و جوانترهایی مثل هوشنگ گلشیری و دیگران بودند به فکر افتادند که نشریهای از خودشان داشته باشند. این شد که جنگ اصفهان اول به ضمیمهی روزنامه اصفهان و بعد به طور مستقل منتشر شد و ده شماره هم ادامه یافت و چون هیچ موضوع دیگری جز ادبیات و هنر مد نظر این دوستان نبود، خوشبختانه ماندگار و پربار بود.
پس میتوانیم نشریات را هم معلول گسترش فعالیتهای فرهنگی بدانیم و هم عاملی برای رشد فرهنگی آن دوره؟
حتما. فقط محفلهای شفاهی که کارساز نیست. محفلهای شفاهی زمینه را برای نشر کارهای ماندگارتر آماده میکند.
بعد از آن سالها این محافل از بین رفت و حالا هم متأسفانه به آن شکل چیزی وجود ندارد.
من هرچه در این زمینه بگویم خب طبیعی است که صحبتهایم سطحی خواهد بود. چون که باید مفصل پژوهش شود تا علتیابی شود. اما آنچه من به عنوان آدمی که از کنار و از دور به قضایا نگاه میکند میدانم این است که خیلی چیزها عوض شده، از جمله آن تمرکز و آن تاملی که باید برای کار فرهنگی باشد دیگر نیست. به دلیل وسایل ارتباط سریع که در اختیار همه هم هست و وسعت این زمینهها. دیگر نسل امروز فرصت اینکه ساعتها بنشینند و بدون هیچ چشمداشتی آثارشان را برای یکدیگر بخوانند و نقد کنند ندارند. الان اتفاقا از نظر تعداد جلسات شاهنامهخوانی، حافظخوانی، جلسات داستاننویسی خیلی خیلی بیشتر از آن زمان است به لحاظ تعداد. اما آنچه که تفاوت کرده این است که آن تامل دیگر نیست. سرعت جانشینش شده و این سرعت طبیعی است که به بازده ماندگاری شاید کمتر برسد. من اینطور فکر میکنم.
بهجز عامل مهم سرعت پراکنش اطلاعات به نظر شما چه عوامل دیگری موثر هستند. چون بالاخره ما در دورهای شاهد یک پویایی معنیدار بودیم. و چه چیزی باعث این پویایی میشد؟
البته اگر منصفانه نگاه کنیم آن حلقههایی که اشاره کردیم، حول و حوش بزرگان تشکیل نمیشد. یعنی وقتی میگوییم، ابوالحسن نجفی، محمد حقوقی، و دیگران آن موقع جوان بودند. یعنی این حلقهها حول و حوش بزرگان و افراد پا به سن گذاشتهتری که جمع نمیشد. البته خانلری مستثنی بود چراکه علیرغم دانش و سن و سال، هم جوان فکر میکرد و هم مجلهی سخن را در میآورد. اما همهی آنها که امروز ما نگاه میکنیم آن روزگار جوان بودند. مثل همین جوانها. اما فرقش این بود که اولاً شاید عمق بیشتری اگر نه جامعیت و گسترش حداقل عمق بیشتری در عرصههایی که کار میکردند داشتند و مهمتر از همه آن تاملی بود که وجود داشت. یعنی ما برای رجوع به یک موضوع واقعاً باید دو هفته وقت میگذاشتیم تا مطلبی را که میخواهیم پیدا کنیم و بخوانیم. الان با فشار یک دکمه هر مطلبی که بخواهیم درمیآید. من نمیخواهم این سرعت را تخطئه کنم، اما این سرعت فرصت تامل یعنی آن روحیهی تامل را اگر نگوییم از بین میبرد، حداقل کاهش میدهد.
منبع: آزما