تبیان، دستیار زندگی
این خاطره را من از خود شهید زین‌الدین شنیده‌ام: در هنگامه عملیّات خیبر، عراق از یک طرف جبهه، فشار زیادی روی نیروهای ما آورده بود. با این که خط ما در حال سقوط بود، اما بچّه‌ها دست از مقاومت نمی‌کشیدند. در همین حال از یک بسیج...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خط شمالی


این خاطره را من از خود شهید زین‌الدین شنیده‌ام:

در هنگامه عملیّات خیبر، عراق از یک طرف جبهه، فشار زیادی روی نیروهای ما آورده بود. با این که خط ما در حال سقوط بود، اما بچّه‌ها دست از مقاومت نمی‌کشیدند. در همین حال از یک بسیجی پرسیدم: «برادر، از خط شمالی چه خبر؟»

گفت: «از آنجا عراق نمی‌تواند پیشروی کند. ظاهراً نیرو به اندازه‌ی کافی باشد...»

آقا مهدی می‌گفت: «به خدایی که بالای سر ماست وقتی به خط شمالی رفتم، هیچ نیرویی از ما در آنجا نبود و دشمن هم کلی عقب نشسته بود!»

از کتاب افلاکی خاکی


لینک:

خاطرات