تبیان، دستیار زندگی
محمدحسین مهدوی که شعرهایش را با نام «م. موید» می‌‌نویسد، به تازگی کتابی منتشر کرده با نام «درخش شبانه سیب سیاه»، شعری بلند با زبانی ویژه که خاص موید است. موید که به لحاظ سبکی اشعارش را نزدیک به شعر «موج نو» می‌دانند در این گفت‌وگو از آشنایی‌اش با شاعران ا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کلام و ملودی ادعیه‌ بر من اثر گذاشت

مرور خاطرات م . موید

محمدحسین مهدوی که شعرهایش را با نام «م. موید» می‌‌نویسد، به تازگی کتابی منتشر کرده با نام «درخش شبانه سیب سیاه»، شعری بلند با زبانی ویژه که خاص موید است. موید که به لحاظ سبکی اشعارش را نزدیک به شعر «موج نو» می‌دانند در این گفت‌وگو از آشنایی‌اش با شاعران ایرانی و عرب می‌گوید و خاطرات کودکی‌اش را مرور می‌کند, که ما بخش هایی از گفته های او را گزینش کرده ایم.

فرآوری: مهسا رضایی -بخش ادبیات تبیان
محمدحسین مهدوی

او متولد 1322 است و در نجف به دنیا آمده و همین باعث می‌شود بسیاری مفاهیم در شعرهای او رنگی دیگر داشته باشد. او که به ایران می‌آید نخستین شعرش را در «خوشه» منتشر می‌کند و بعدها در «جزوه شعر» و بعد هم کتاب‌هایش جان می‌گیرند. مجموعه‌های «مگر با لبخند ه‌ی ماه»، «گلی اما آفتابگردان»، «تو کجاست؟»، «سیماب‌های سیمین»، «پروانه‌ی بی‌خویشی من»، «بی‌خوانش پرندگان» و... از شعرهای اوست که در سال 1382 جایزه شعر کارنامه به شعر او توجه کرد و فرم و ساختار، زبان و توجه به اسطوره‌ها را در شعر او دید و جایزه‌اش را به م. موید داد.

-          به گمانم تعریفی از شعر که پایان‌پذیر باشد و بشود یک نقطه پایان بر آن گذاشت وجود ندارد و نباید هم داشته باشد. چیزی است مثل هستی که هرچه پیش برویم لایه‌ای جدید از آن نمودار می‌شود و پوسته می‌اندازد و وضعیت جدیدی شکل می‌گیرد و خودی نشان می‌دهد.

-          آشنایی‌ام با شعر عرب چه معاصر و چه کلاسیکش خیلی در من اثرگذار بود. همه ما وامدار نیما هستیم اما من پیش از آنکه با شعر عمود فارسی آشنا بشوم با شعر عمود عربی آشنا شدم. با شاعرانی مثل نازک‌الملائکه یا بدر شاکر السیاب آشنایی پیدا کردم. دچار این شگفتی شدم که گویی وزن عروضی شکستن در یک زمان واحد در ایران و کشورهای عربی اتفاق می‌افتد.

-          کتابخانه پدرم که خیلی وسیع بود در اختیارم بود. من خانواده نسبتا فقیری داشتم. پدرم یک روحانی بود که خیلی با احتیاط با خواسته و دارایی برخورد می‌کرد. بنابراین اسباب‌بازی من کتاب و واژه و لغت بود. از همان زمان با کتاب آشنا شدم. کلاس هفتم، هشتم دبیرستان هم که بودم مجلات ایرانی‌ای که به دستم می‌رسید می‌خواندم. نشریات را می‌خواندم و با شعر ایران مثل شاملو و مهدی اخوان‌ثالث آشنا بودم. وقتی به ایران آمدم نیما را به خوبی می‌شناختم.

-          یادم است زمانی که می‌خواستم اولین کارم را بدهم به «جزوه شعر» و بعد چاپ شد و من شدم جزء «موج نو»یی‌ها، پدرم یک سفر به ایران آمد. یک شعر برای او خواندم و برای من تصحیح کرد. مرا راهنمایی کرد که چطور شعر از ناخودآگاه می‌آید و غلبه خودآگاهی که دنبال منطق است وضعیت ناخودآگاهی شعر را خراب می‌کند. مساله خیلی مهمی به من گفت. اهل شعر و ادب بود. نمی‌توان گفت با ادبیات معاصر موافق بود اما در شکل‌گیری شعری من بی‌گمان موثر بود.

موسیقی شعر من که برای بعضی‌ها چشمگیر است و می‌گویند این موسیقی کلام از کجا نشات می‌گیرد باید به یکی از خاطرات دوران کودکی‌ام رجوع کنم. من بچه بودم و توی رختخواب خوابیده بودم، ناخودآگاه من به من می‌گفت بیدار شوم و می‌دیدم جای پدرم خالی است. بعد می‌دیدم پدر در گوشه‌ای نماز شب می‌خواند. البته بعدها فهمیدم نماز شب است. پدرم به شکلی موزیکال مویه می‌کرد. من در رختخواب بی‌اینکه عکس‌العملی نشان دهم همپای گریه پدرم گریه می‌کردم تا دوباره خوابم می‌برد. بعد از آشنایی با دعاها، کلام و ملودی ادعیه‌ بر من اثر گذاشت. در الیوت مسیحیت موثر بود و بر من تشیع.

-          گوته یک شعر دارد به نام «هجرت» که در آن می‌گوید «شمال و جنوب فرو می‌پاشند و تخت‌ها می‌شکنند و کشورها به لرزه در می‌آیند پس به دیار پاک مشرق بگریز.» و بعد می‌گوید در آنجا از آب حیات خضر بنوشید. این شعر انباشته از تصویر و واژه و هستی است. این هستی گسترش زبانی است که خانه وجود است و گوته می‌گوید اینجا خیلی وسیع‌تر از جاهای دیگر است و همه باید به اینجا بیایند. من به‌عنوان یک ایرانی که در خانواده‌ای روحانی بودم به صورت مستقیم و غیرمستقیم تحت تاثیر یک پدیده شرقی که ادیان الهی باشد و اسلام و تشیع بوده‌ام. موسیقی شعر من که برای بعضی‌ها چشمگیر است و می‌گویند این موسیقی کلام از کجا نشات می‌گیرد باید به یکی از خاطرات دوران کودکی‌ام رجوع کنم. من بچه بودم و توی رختخواب خوابیده بودم، ناخودآگاه من به من می‌گفت بیدار شوم و می‌دیدم جای پدرم خالی است. بعد می‌دیدم پدر در گوشه‌ای نماز شب می‌خواند. البته بعدها فهمیدم نماز شب است. پدرم به شکلی موزیکال مویه می‌کرد. من در رختخواب بی‌اینکه عکس‌العملی نشان دهم همپای گریه پدرم گریه می‌کردم تا دوباره خوابم می‌برد. بعد از آشنایی با دعاها، کلام و ملودی ادعیه‌ بر من اثر گذاشت. در الیوت مسیحیت موثر بود و بر من تشیع.

-          به فرم یدالله رویایی و به ماهیت نابی شعر احمدرضا احمدی معتقدم. علاوه بر این با شخصیت عجیب و غریب و نیمه پیدای بیژن الهی هم رابطه دوستی و اعتقادی داشتم. این‌ها موثرند بر خود من.

-          گفتند که گرایش به حجم دارم یا حتی گفتند شاعر حجم هم هستم اما من خودم این حرف‌ها را نمی‌دانم. یک چارچوب و طوقی که فردا صبح که از خواب بیدار می‌شوم مرا محدود کند نمی‌پذیرم. سال 86 از یک دیوار پرت شدم. در ناخودآگاهم شعر نوشتم. بعد که هوشم برگشت شعر را دیدم و شگفت‌زده شدم. از آن تاریخ زبان من عوض شده است. همان آدمم منتها زبانم عوض شده است. دیگر اصراری به ضرب‌آهنگ ندارم. در حال حاضر به عربی به شعر من می‌گویند مرسل، زبانم حالتی ارسالی در شعر دارد. می‌خواهم بگویم هیچ چیزی نمی‌تواند مرا محدود کند. اینکه فردا چگونه شعری توسط من گفته می‌شود یا گفته نمی‌شود.


منبع: فرهیختگان