تبیان، دستیار زندگی
با بچه های روزنامه جمع شده بودند توی اتاق سردبیر و فوتبال میدیدند. همه صفحه مونده بود وسر دبیر هم تا یک ساعت دیگه می رسید.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آن شب اراجیف می گفت

با بچه های روزنامه جمع شده بودند توی اتاق سردبیر و فوتبال میدیدند. همه صفحه مونده بود وسر دبیر هم تا یک ساعت دیگه می رسید.

مجتبی شاعری -بخش ادبیات تبیان
روزنامه

دبیر بخش های هنری و اندیشه هم آمده بودند بازی را ببینند . بازی های امسال همه عجیب غریب شده بود . تا روز چهاردهم مسابقات سه تا بازیکن مرده بودند . پنج نفر هم دزدیده شده بودند . شایعات زیادی بود . می گفتند امسال ، بعد از چند دوره تیم کلمبیا آمده جام جهانی و افسانه ی اسکوبار دوباره جان گرفته . اسکوبار فوتبالیست که یک گل به خودی زد توی بازی با آمریکا و بعد که برگشت توی کشورش زدند ناکارش کردند . افسانه ی آن یکی اسکوبار که یکی از دو پدرخوانده ی کلمبیا بود و توی زندان با تیم ملی قار می گذاشت و همه هم می آمدند با همان اسکوبار مافیایی فوتبال بازی می کردند . یک سال قبل از این که جام جهانی آن سال برگزار شود اسکوبار مافیایی کشته شد و هیگوییتا دروازه بان افسانه یشان هم به زندان افتاد و بعد تیم کلمبیا رفت جام جهانی و همه ی بازی ها را باخت و بعد هم سر اسکوبار فوتبالیست بلایی آمد که دیگر فوتبالشان و آبرویشان محو شد و رفت پی کاری که نداشت .

حالا امسال همه به خاطر دعوای عجیب و غریب و به خاطر کشت و کشتار و سکته های پشت سر هم بیننده ی فوتبال جام جهانی بودند .

غیر از صفحه ی ورزشی بخش های دیگر روزنامه هم راجع به فوتبال می نوشتند . صفحه ی اندیشه و فلسفه از تاثیر جامعه شناختی فوتبال می نوشت و نوع رفتار آرژانتینی ها با انگلیسی ها و جزایر فالکلند .

یک سال قبل از این که جام جهانی آن سال برگزار شود اسکوبار مافیایی کشته شد و هیگوییتا دروازه بان افسانه یشان هم به زندان افتاد و بعد تیم کلمبیا رفت جام جهانی و همه ی بازی ها را باخت و بعد هم سر اسکوبار فوتبالیست بلایی آمد که دیگر فوتبالشان و آبرویشان محو شد و رفت پی کاری که نداشت

صفحه ی سیاسی هم همین کار را می کرد همین حرف ها را می زد .

حتی بخش سینمایی هم بهانه پیدا کرده بود در مورد فیلم های ورزشی بنویسد . در مورد مستندهای فوتبالی .

اما معلوم نبود چرا از دیروز سردبیر روزنامه صبح و نسیم به همه تاکید کرده بود دیگر در مورد فوتبال و جام جهانی ننویسند . گفته بود حتی صفحه ی ورزشی باید در مورد کشتی و گلف و تنیس مطلب بزند .

با این حال بچه های روزنامه گوششان بدهکار نبود . نشسته بودند پای فوتبال و بازی اول آن روز را دیده وبدند و منتظر نیمه ی دوم بازی دوم بودند .

بازی روسیه و فرانسه نیمه ی اولش سه بر یک به نفع روسیه تمام شده بود . روسیه میزبان دوره ی بعد بود و آمده بود خودی نشان بدهد . حمیدی کارشناس ورزش می گفت که این نتیجه محتمل بوده و فرانسه قدرت سابق را ندارد و پولدارهای روسی که تیم های گنده ی اروپایی را می خرند از تیم ملی شان خوب حمایت می کنند و مربی های شان هم در این چند سال سبک بازی روس ها را تغییر دادند . شاهرخی که تازگی آمده بود بخش هنر می گفت روس ها چون زیبا بازی می کنند بالاخره شکست می خورند . اما فرانسوی ها زرنگند .

املشی کارشناس سیاست  اعتقاد دیگری داشت می گفت فرانسوی ها اصلا زرنگ نیستند . زرنگی برای آلمانی هاست حتی انگلیس ها با این همه بازی سیاسی که بلدند توی فوتبال چپ و راست رو دست می خورند .

داشت نیمه ی دوم شروع می شد که سردبیر از راه رسید . بشاش و سرحال . به هیچ کس هم ایراد نگرفت که چرا به کارشان نمی رسند . فقط آمد و تلویزیون را خاموش کرد. ایستاد جلوی تلویزیون و شروع به حرف زدن کرد . چهل دقیقه سخنرانی کرد و از برنامه های آینده روزنامه ی صبح و نسیم گفت .

سخنرانیش که تمام شد تلویزیون را روشن کرد . اصلا بازی روسیه و فرانسه نبود . بازی اوکراین و اروگوئه بود .

فرانچسکولی کاپیتان سال نود اروگوئه یک گل زد و بازی یک بر صفر تمام شد .

همه هاج وواج بودند . اصلا اوکراین که به جام جهانی نیامده . فرانچسکو لی که هم سن ماردوناست !

همه منتظر شدند که برنامه ی فوتبال تمام شود . عطا بهمنش سر و مر و گنده نشسته بود و با فرانتس بکن بائر گپ می زد . از این که دلایل صعود نکردن آلمان به جام جهانی چه بوده است .

کم مانده بود بچه های روزنامه شاخ در بیاورند . برنامه ی فوتبال تمام شد و بلافاصله اخبار پخش شد . اولین خبر درباره پیروزی های اخیر ویتکنگ ها بود . و سخنرانی قرا دکتر مصدق در سازمان ملل . زمان به هم ریخته بود . بعد از خبر شبانگاهی ساعت ده ، آفتاب طلوع کرد و نسیمی وزیدن گرفت و بچه های روزنامه بدون این که  تیتری بزنند و از روزنامه زدند بیرون .

شهر آرام بود و هیچ ماشینی حتی کنار خیابان پارک نکرده بود و از ساختمان های بدریخت تهران هم خبری نبود .

نوجوانی دسته ی روزنامه به دست داد می زد و روزنامه می فروخت . روزنامه ی صبح و نسیم بود :

فوق العاده ، فوق العاده . روزنامه . ملغای عهدنامه ی ترکمان چای . روزنامه ، فوق العاده ، نفت ملی شد . روزنامه ، فوق العاده  ، شاه رفت ، روزنامه ، فوق العاده ، خرمشهر آزاد شد روزنامه ، فوق العاده ایران قهرمان جام جهانی شد . !!!


شناسنامه ای برای ...

پرونده آمستردام

خانه ای امن برای عکاس ها