مترجم خوب، سلیقه میسازد
بررسی وضعیت ترجمه ادبی با علیاصغر حداد و مهدی غبرایی
مترجم باید سلیقهسازی کند یا صرفا دنبالهرو سلیقه مخاطب باشد؟
مهدی غبرایی: در اینجا مترجم نمیتواند با برنامهای از پیش مشخص جلو برود. مثلا خود من تا الان چند کار موراکامی را ترجمه کردهام اما اگر بخواهم فقط روی پروژه موراکامی متمرکز شوم و تمام آثار این نویسنده را ترجمه کنم، با هزار سد سدید روبهرو میشوم که اولیش سد ممیزی است. برای همین مجبورم از بینشان آثاری را برای ترجمه انتخاب کنم که بشود با کمترین لطمه چاپشان کرد. من خودم مترجمی هستم که جز ترجمه، ممر درآمد دیگری ندارم و زندگیام فقط از این راه میگذرد. برای همین همیشه نمیتوانم نخبه کار باشم. من و مترجمانی مثل من که زندگیمان فقط از راه ترجمه میگذرد، چارهای نداریم جز اینکه متنوعتر کار کنیم و در بعضی موارد مخاطب را هم در نظر بگیریم. البته در این میان ذوق شخصی هم مطرح است و برای خود من ذوق و سلیقه شخصی در انتخاب کاری که میخواهم ترجمهاش کنم نقش عمدهای دارد.
علیاصغر حداد: یکی از وظایف مترجم، دادن گرایش جدید به خواننده و به وجود آوردن سلیقه است. مترجمان برجستهای داریم که این کار را کردهاند. مثل محمد قاضی، بهآذین، دریابندری، عزتالله فولادوند و دیگرانی که الان اسم همهشان را به یاد نمیآورم...
آقای حداد بحث آرمان را مطرح کردند و آقای غبرایی بحث اقتضائات اقتصادی را. اینجا این پرسش پیش میآید که آیا این دو لزوما نافی هم هستند، یا میشود هم بهعنوان شغل و ممر درآمد به ترجمه پرداخت و هم آن وجه آرمانگرایانه را مدنظر داشت؟
حداد: بهنظر من شرایط نباید به این بینجامد که شخص دیدگاه و آرمانش را کنار بگذارد. نویسندگان و هنرمندان بسیاری را میشناسیم که در بدترین شرایط، بهترین کارها را انجام دادهاند.
غبرایی: در مورد آرمان که آقای حداد از آن صحبت کردند، خب نسل مترجمان قبل از ما مثل بهآذین یا ابراهیم یونسی، ورای ادبیات، یک تعهد اجتماعی هم برای خودشان قایل بودند. اما فکر میکنم نسل ما دنبال راههای تازهتری بود. من خودم نه بر اساس یک تعهد اجتماعی بلکه بنا به ذوق و سلیقه شخصی خودم کار میکنم و راستش تعهدم هم تنها به خود اثر ادبی است، نه به چیزی ورای آن و سعی هم کردهام در حد توانم کار کنم. خلاصه به اندازه وسع خودم کوشیدهام و در این مورد که نتیجهاش درست بوده یا نه، داوری با خوانندگان است.
حداد: خب اینکه مترجم طبق سلیقه خودش اثری را انتخاب و ترجمه میکند حرفی معقول و بجاست...
آیا میتوان سرعت و دقت را در ترجمه با هم جمع کرد؟
غبرایی: افزایش کمیت قطعا بر کیفیت تاثیر منفی میگذارد. اما اینجا پای عامل دیگری هم به میان میآید و آن این است که ترجمه چقدر دغدغه درونی مترجم است. حجم کار حتما بر کیفیت تاثیر میگذارد. دوستان مترجمی هستند که کارهای دیگری هم دارند و فرصتشان محدود است اما پرکار هم هستند. خب معلوم است که نتیجه کارشان هم چندان مطلوب نیست و فارسیشان مشکل دارد. من نمیگویم فارسی من هیچ مشکلی ندارد.
حداد: اصلا اینکه گفته میشود قدیمیها بهتر کار میکردند، زیاد حرف دقیقی نیست. یادم است یکی، دوسال پیش در نشستی که راجعبه همین وضعیت ترجمه برگزار شد، از مترجمان قدیمی بیش از حد خوب گفته شد. در حالی که امروزه وضعیت ترجمه بهطور کلی خیلی بهتر از گذشته است. چون در گذشته، از یکسری نامهای بزرگ که بگذریم، ترجمه بیشتر جنبه تفننی داشت. میخواهم بگویم در گذشته وضع ترجمه بدتر از امروز بود. اما در مورد پرکاری که بحثش شد، خب پرکاری و تندکارکردن برای درآمدن خرج روزانه، فینفسه نباید به کار آسیب بزند. مهم این است من تا آنجا که توانایی دارم زحمت بکشم که کار درستی ارایه دهم. اگر مترجمی کمتر از حد تواناییاش کار کند، کارش مسلما ایراد دارد. اما اگر امروزه کارهای مترجمان جوان ایراد دارد، یک دلیلش هم این است که دوستان اغلب جوانی که وارد این کار میشوند، در حالی دست به ترجمه میزنند که هنوز زیاد ننوشتهاند و تمرین نوشتن ندارند. مشکل دیگر این است که نسل جدید، از همهچیز، خوبش را میخواهد و زود هم میخواهد.
آیا میتوان ضعف بسیاری از ترجمههای این سالها را به ویراستاری نسبت داد و به اینکه شغلی بهعنوان ویراستار، در صنعت نشر جایگاه تعریفشدهای ندارد و ناشران حاضر نیستند بودجه چندانی برای این کار بگذارند؟
حداد: من اصلا ناشری را سراغ ندارم که بهصورت حرفهای چنین چیزی را دنبال کند. از استثنائات که بگذریم، بهطور کلی اوضاع ویراستاری در ایران وحشتناک و عجیب و غریب است. من آن نگاه دوم را صددرصد قبول دارم و خودم ترجمههایم را به دوستی میدهم که بخواند و او هم معمولا بدون اینکه اعمال سلیقه کند، پیشنهادهای خوبی به من میدهد و من اغلب در ترجمههایم ازش تشکر میکنم. ولی ویراستاری را بهعنوان یک حرفه مطلقا قبول ندارم. چون تصور اغلب ویراستاران این است که بهعنوان استاد بالای سر مترجم ایستادهاند و دارند به مترجم چیز یاد میدهند.
غبرایی: مشکل ویراستاری هم من فکر میکنم برمیگردد به مسایل مالی. الان بعضی ناشران که ویراستار میخواهند، میروند سراغ افراد طالب کار. بعضی از این دوستان هم میروند یک دوره دو، سهماهه میبینند و بعد میآیند میشوند ویراستار و نتیجهاش میشود همین اتفاقهایی که ازش صحبت کردیم. حالا البته من نمیخواهم تقصیر را گردن ناشر بیندازم. چاپ کتاب با کلی مشکل و مانع روبهروست و ناشر مجبور است در هزینههایش صرفهجویی کند. یکی از این هزینهها هم به ویراستاری مربوط میشود. خب ناشر با ویراستار جوانی که دنبال کار میگردد و مثلا دوماه هم رفته و دوره دیده، با مبلغ کمی به توافق میرسد...
حداد: مشکلات نشر که فراتر از اینهاست و نشر ما از بیخ و بن مشکل دارد. ما اصلا ناشری که واقعا ناشر باشد، نداریم. ناشر در معنای واقعی یعنی کسی که خودش، هم کتاب میشناسد، هم کتاب انتخاب میکند، هم کتاب میخواند و آدمهای متخصصی را هم کنار دستش دارد که کتاب میخوانند و درباره کتابهایی که به دست ناشر میرسد، کارشناسانه نظر میدهند. من به استثناها کاری ندارم اما ناشران ما، عموما اصلا کتاب نمیخوانند و کتاب نمیشناسند. فقط سرمایهگذار هستند و دفتر و دستکی دارند و میتوانند هزینههای چاپ کتاب را بدهند.
اما الان تقریبا چنین ناشرانی وجود ندارند و ما علاوه بر ارشاد و مساله ممیزی، مساله ناشر را هم داریم. در گذشته ناشرانی داشتند در این مملکت پا میگرفتند، اما این ادامه پیدا نکرد. مثلا همین انتشارات فرانکلین، با کتابهای جیبی و ارزانش هزاران نفر را کتابخوان کرد. به همت همین انتشارات بود که در مدتزمان کوتاهی کلی کار مهم کلاسیک ترجمه شد و ما میتوانستیم هفتهای چهار، پنج تا از این کتابها را که با پول کم به بازار عرضه میشد بخریم و بخوانیم.
غبرایی: بله، اصلا شعارش این بود که کتاب به قیمت بلیت سینما. تیراژ این کتابهای جیبی هم 10هزارتا بود و به دورترین جاهای کشور هم فرستاده میشد.
حداد: خب نبودن چنین ناشرانی یک کمبود بزرگ است.
حداد: فرانکلین بودجه عظیمی داشت و با این بودجه تحول واقعا بزرگی ایجاد کرد. ولی خب اینطور کارکردن کمکم داشت پا میگرفت. ناشران دیگری هم بودند که داشتند خوب کار میکردند. مثل «انتشارات نیل».
غبرایی: «معرفت» هم بود که آن صد کتاب را درمیآورد...
حداد: یک موضوع دیگر هم این بود که مترجم، دستکم در مورد آثار ادبی قرن نوزده و آغاز قرن بیستم دچار مشکل ممیزی نبود. یعنی دیگر بالزاک و ویکتور هوگو و فلوبر مشکلی نداشتند.
به موضوع ممیزی برمیگردیم. اما با توجه به مثالی که در مورد فرانکلین زدید، الان بخشی از مسایل حوزه کتاب و از جمله ترجمه، به توزیع هم برمیگردد. درست است؟
حداد: بله چون سیستم توزیعی که الان در ایران وجود دارد، مال دوره قاجاریه است! اصلا چیزی به اسم توزیع نداریم و فقط هم تقصیر ناشر نیست. مساله دولت و سیستم پست هم هست. یعنی وقتی پنج تا 10کتاب را از اینجا مثلا به برازجان میفرستید، اطمینان ندارید این کتابها ظرف یک هفته به آنجا برسد. برای همین کتابهایی که چاپ میشوند اغلب در همین تهران میمانند و حتی در همین تهران هم در همه کتابفروشیها توزیع نمیشوند. به شهرستانها که هیچ، اصلا نمیرسند.
غبرایی: اصلا در همین تهران، کتابفروشی به اندازه کافی نیست. من خیلی وقتها در صفحات کتاب روزنامهها به کتابهایی برمیخورم که دلم میخواهد آنها را بخرم و بخوانم، اما میبینم دور و برم هیچ کتابفروشیای نیست. یا مثلا اینجا ما هنوز یاد نگرفتهایم که میشود در داروخانهها یا اماکن عمومی هم کتاب گذاشت. اگر سیستم سنجیدهای برای توزیع وجود داشته باشد، در خیلی از موارد میتواند تقاضا را به وجود بیاورد.
حداد: مثلا یکی از کارهایی که خیلی به بهترشدن وضعیت کتاب کمک میکند و در ایران زیاد انجام نمیشود، ایجاد امکانی برای رودرروشدن نویسنده و مترجم با مخاطبانشان است.
غبرایی: البته تازگی برج میلاد یک چنین کاری کرد که امیدوارم ادامه پیدا کند.
حداد: بله و امیدوارم فقط به «برج میلاد» ختم نشود و جاهای دیگر هم چنین کارهایی انجام دهند. مثلا خود روزنامهها هم میتوانند چنین برنامههایی بگذارند.
حین صحبتها به ممیزی هم اشاره شد. به نظرتان تغییر محسوسی در فرآیند ممیزی به وجود آمده؟
غبرایی: هنوز که نه آنقدرها. اما امیدواریم دولت جدیدی که آمده و حرفهایی هم در اینباره زده، به شعارهایش عمل کند و کتابهای ما از محاق دربیاید. این حداقل انتظاری است که میتوانیم از دولت جدید داشته باشیم. پیامهای متعددی در این مدت به ما رسیده و دست دوستی بهسوی ما دراز کردهاند. ما هم با کمال میل میپذیریم اما پذیرشش یک شرط دارد: اینکه کتابهای ما را رها کنند.
حداد: بحثهایی در اینباره شده اما همچنان بهجایی نرسیده. من همیشه معتقد بودهام ما در ایران زندگی میکنیم و باید واقعیتها را بپذیریم. من نمیگویم ممیزی نباشد ولی به این صورت مکانیکی هم نباید باشد که یکنفر بهعنوان کارمند بنشیند و کتابها را ممیزی کند. اگر هم ممیزی هست باید چارچوبی برایش معین شود و یک کارشناس این کار را انجام دهد.
غبرایی: ما هم بههرحال در اینجا زندگی میکنیم و از محدودیتها خبر داریم. اما وقتی گفته میشود ما با نویسندگان و مترجمان راه میآییم و اصل را بر این میگذاریم که آثارشان با موانع کمتری منتشر شود، انتظار داریم به این گفته عمل شود.
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منبع: شرق