شهادتِ غریبانه بانوی بهشت
گفتگوی اختصاصی تبیان با حجة الاسلام علی لباف (بخش دوم)
در بخش اول گفتگوی اختصاصی تبیان با حجة الاسلام علی لباف، به مباحثی کوتاه در رابطه با اصول اساسی تاریخ نگاری یک رویداد تاریخی پرداخته شد و از این رهگذر، جوانب گوناگونی از ماجرای «هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها» به عنوان واقعه ای تاریخی و در عین حال تلخ، مورد بررسی اجمالی اما دقیق و عالمانه قرار گرفت. اکنون، ادامه ی این گفتگو تقدیم حضور کاربران عزیز تبیان می گردد.
تبیان: آیا در بینش صحابه، می توان از درگذشت حضرت زهرا سلام الله علیها با عنوان «شهادت» یاد کرد؟
شیعه، بر اساس تعالیم مکتب اهل بیت علیهم السلام معتقد است: حضرت زهرا سلام الله علیها در مسیر دفاع از حضرت علی علیه السلام، توسّط مهاجمینی که - به دستور خلیفه اول - جهت اخذ بیعت از حضرت علی علیه السلام به خانه ایشان هجوم آورده بودند، به شدّت مضروب و مجروح شده و فرزند خود را سقط نموده و پس از مدّتی، در اثر بیماری ناشی از این صدمات جسمانی، از دنیا رفته اند.
حال اگر در منطق صحابه یا در نگاه علمای اهل سنّت، وفاتی «مشابه و همگون» با آنچه ترسیم شد، «شهادت» دانسته شود؛ بی شک، شیعیان نیز می توانند با استناد به همین قاعده، از درگذشت حضرت زهرا سلام الله علیها با عنوان «شهادت» یاد نمایند.
مثال اوّل) نخستین موردی که اهل سنّت در آن از واژه «شهید استفاده کرده اند، ماجرای مرگ زینب – دختر خوانده رسول خدا و همسر ابوالعاص بن ربیع - است.
ابن کثیر دمشقی (متوفّای 774 هـ)- مورّخ نامدار و متعصّب اهل سنّت- از قول صحابه، درباره زینب می نویسد:
«و ذکر حماد بن سلمة عن هشام بن عروة عن أبیه أنّها لمّا هاجرت دفعها رجل فوقعت علی صخرة فأسقطت حملها، ثمّ لم تزل وجعة حتّی ماتت، فکانوا یرونها ماتت شهیدة». (البدایة والنهایة ج 5 ص 308 چ مکتبة النصر ریاض)
... هنگامی که (زینب) هجرت کرد مردی وی را هُل داد و او روی صخره ای افتاد و فرزندش سقط شد، سپس همچنان در رنج بود تا این که وفات یافت، پس ایشان (صحابه) بر این باور بودند که او "شهیده" درگذشت.
ابن ابی الحدید معتزلی (متوفّای 656 هـ) از استادس «ابو[یحیی] جعفر النقیب» مطلبی را نقل می کند که به روشنی از شباهت و همگونی ماجرای زینب با حوادث مرتبط با درگذشت حضرت زهرا علیهماالسلام، حکایت دارد:
هنگامی که [در فتح مکّه] رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) به کشتن هبّار بن اسود (قاتل زینب) اجازه داده بود؛ به سبب آن که وی، زینب را ترسانید، به صورتی که زینب فرزندی را که در شکم خود داشت، سقط کرد؛ پس روشن است که اگر آن حضرت زنده بود، حتماً مباح می کرد خون کسی را که فاطمه [علیهماالسلام] را ترساند تا آن جا که فرزندی را که در بطنش داشت، سقط نمود.
[ابن ابی الحدید می گوید:] گفتم:
آیا از تو روایت کنم قول آن گروه را که می گویند:
«فاطمه [علیهماالسلام] ترسانده شد، پس محسن را سقط کرد.»؟
پس [استاد] پاسخ می گوید:
از من روایت نکن و بطلان این ماجرا را نیز از قول من نقل ننما؛ چرا که من در این موضوع توقّف کرده ام [و سکوت اختیار می کنم!].
(شرح نهج البلاغه این ابی الحدید معتزلی ج 14 ص 193)نکته جالب توجّه در گفتگوی میان ابن ابی الحدید و استادش، این است که:
ابو[یحیی] جعفر النقیب، در یک بررسی دقیق و منطقی، ماجرای زینب و حضرت زهرا سلام الله علیها را مشابه و همگون با یکدیگر می داند؛ زیرا برای مهاجمین [در برخورد با حضرت زهرا سلام الله علیها] و عاملین جنایت سقط فرزند آن بانو، همانند «هبّار»، مجازاتی مشترک و یکسان را از جانب رسول الله صلی الله علیه واله جاری دانسته و آن ها ( مهاجمین) را به مرگ محکوم می نماید.
به دلیل همین مشابهت در نحوه مجازات مهاجمین، بدیهی است که برای نام نهادن بر نحوه مرگ این دو بانو (حضرت زهرا سلام الله علیها و زینب) نیز می توان از عنوانی مشابه و همگون بهره برده و طبق منطق صحابه، هر دو بانو را «شهیده» خواند.
در منطق بزرگان اهل سنّت همانند: مزّی، ابن کثیر و ابن حجر، اگر فردی در مسیر دفاع از «برتری» حضرت علی علیه السلام از برخی صحابه، مورد آسیب جسمانی قرار گرفته و در اثر این صدمات، بیمار گردیده و پس از مدّتی از دنیا برود، «شهید» از دنیا رفته است؛ پس به طریق اولی ( قیاس اولویّت) اگر فردی در مسیر دفاع از «حقّانیّت» حضرت علی علیه السلام مورد ضرب و جرح قرار گرفته و مدّت زمانی بعد، در اثر بیماری پدید آمده از این جراحات، از دنیا برود؛ «شهید» محسوب خواهد شد.
تصوّر وجود تعارض و تناقض میان دلالت نقل های حاکی از هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها از آن جا نشأت می گیرد که به دلیل وجود برخی حوادث مشترک این «دو هجوم» را «یک واقعه» فرض کنیم. حال آن که این دو هجوم- به ویژه از لحاظ برخی اتّفاقات خاص که در ضمن آن ها رخ داده است-، دو حادثه کاملاً مجزّا از یکدیگر محسوب می شوند و هر یک از این دو هجوم- در عین اشتراک در پاره ای از حوادث-، از رخدادهایی شاخص و منحصر به فرد، برخوردار می باشند.
مثال دوم) دومین موردی که اهل سنّت در آن از واژه «شهید» استفاده کرده اند، ماجرای مرگ نسائی است.
«نسائی [ابوعبدالرحمان احمدبن شعیب، متوفّای 303 هـ] از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است و کتاب «سنن» او یکی از «کتاب های شش گانه معروف و پذیرفته شده نزد عامّه» (= صحاح ستّه) به شمار می رود.
آورده اند که وقتی نسائی وارد شهر شام شد، مردم آن سرزمین با علی بن ابی طالب علیه السلام کینه و دشمنی دیرینه ای داشتند.
به همین جهت، نسائی کتابی در مناقب و خصوصّیات حضرت علی علیه السلام نوشت تا بلکه مردم را هدایت نماید. امّا مردم شهر شام به او مراجعه نموده و از او تقاضا کردند تا در فضائل و مناقب معاویه، روایاتی نقل کند.
او در جواب- با تعجّب- گفت: مگر معاویه فضیلت و منقبتی هم دارد که من آن را برای شما بازگو سازم؟!
وقتی مردم این پاسخ گزنده را از شنیدند، به وی حمله ور شدند و او را به قدری کتک زدند که به بیماری فتق مبتلا گردید.
نسائی را به مکّه بردند و سرانجام، بر اثر همین بیماری، در آن جا در گذشت.
از این رو، تاریخ نگاران بزرگ اهل سنّت همانند: مزّی در تهذیب الکمال ج 1 ص 339، ابن کثیر در البدایة والنهایة ج 11 ص 141 و ابن حجر در تهذیب التهذیب ج1 ص 33 ، در شرح حال نسائی چنین نوشته اند:
توفّی بها مقتولاً شهیداً.
در منطق بزرگان اهل سنّت همانند: مزّی، ابن کثیر و ابن حجر، اگر فردی در مسیر دفاع از «برتری» حضرت علی علیه السلام از برخی صحابه، مورد آسیب جسمانی قرار گرفته و در اثر این صدمات، بیمار گردیده و پس از مدّتی از دنیا برود، «شهید» از دنیا رفته است؛ پس به طریق اولی ( قیاس اولویّت) اگر فردی در مسیر دفاع از «حقّانیّت» حضرت علی علیه السلام مورد ضرب و جرح قرار گرفته و مدّت زمانی بعد، در اثر بیماری پدید آمده از این جراحات، از دنیا برود؛ «شهید» محسوب خواهد شد.
به راستی، اگر می توان به واسطه استمرار بیماری زینب، مرگ او را به هجرتش در شش سال قبل، متّصل ساخت و درگذشت او را «شهادت» دانست، و نیز اگر می توان نسائی را به واسطه صدماتی که در مسیر دفاع از برتری حضرت علی علیه السلام بر معاویه، متحمّل گردید و [بعد از مدّتی] به درگذشت او منتهی شد، «شهید» خطاب نمود؛ پس می توان از درگذشت حضرت زهرا سلام الله علیهانیز- که به واکنش خدا پسندانه اش بر حاکمان وقت اتّصالی کامل داشت،- و در اثر لطمات جسمانی پدید آمده در مسیر دفاع از حقّانیّت خلافت بلافصل حضرت علی علیه السلام، رخ داده بود، با عنوان «شهادت» یاد کرد.
چراکه شیعیان- حتّی غیر امامیّه- بر این باوراند که دلیل درگذشت حضرت زهرا سلام الله علیها بیماری پدید آمده در اثر صدماتی بود که آن بانو در مسیر دفاع از «حقّانیّت» خلافت بلافصل حضرت علی علیه السلام متحمّل گردید؛ لذا در فرهنگ مکتبی خود، حضرت زهرا سلام الله علیها را شهید (و کشته در راه خدا) می دانند؛ همچنان که بزرگان اهل سنّت- که از آنان نام بردیم- در آثار خود، نسائی را مقتول و شهید دانسته اند.
تبیان: آیا به کار بردن واژه وفات در توصیف درگذشت حضرت زهرا سلام الله علیهابه منزله اعتقاد به مرگ طبیعی و شهیده نبودن آن حضرت می باشد؟
اندک تعمّقی در معنای لغوی واژه «وفات» و کاربرد قرآنی آن، ما را به این نکته مهم رهنمون میگرداند که: هیچگونه تعارض و تضادّی میان معنای کلمات «وفات» و «شهادت» برقرار نمیباشد.
زیرا معنای لغوی «وفات»، «هر نوع مرگی» را پوشش میدهد و در نتیجه، برای اشاره به «مرگ یک شهید» نیز میتوان از کلمه «وفات» بهره بُرد. به عبارت دیگر، یکی از انواع مرگ، «شهادت» میباشد و «شهید شدن» یکی از اقسام و مصادیق «وفات» به شمار میآید که تحقّق آن، از شرایط خاصّی برخوردار میباشد.
لذا به کاربردن واژه «وفات» برای اشاره به «درگذشت یک شهید» خالی از هر گونه اشکال بوده و هرگز وقوع «شهادت» را زیر سۆال نمیبرد.
برای مثال: هرچند درباره به شهادت رسیدن امیرالمۆمنین علیهالسّلام، حضرت امام حسین علیهالسّلام، جناب جعفر طیّار، زید بن حارثه و جناب حمزة بن عبدالمطّلب هیچ شک و تردیدی وجود ندارد؛ امّا در عین حال، برای اشاره به درگذشت ایشان، میتوان از لغت «وفات» نیز بهره برد. بدیهی است که چنین کاربردی، هرگز به معنای انکار به شهادت رسیدن «امیرالمۆمنین علیهالسّلام، حضرت امام حسین علیهالسّلام، جناب جعفر طیّار، زید بن حارثه و جناب حمزة بن عبدالمطّلب» نمیباشد؛ چرا که مفهوم لغت «وفات» هر نوع مرگی ـ از جمله شهادت ـ را در برمیگیرد. و پوشش می دهد.
مثال الف)
هر چند به شهادت رسیدن جعفر بن ابیطالب علیهماالسّلام از دیدگاه شیعه و سنّى، امری مسلّم و قطعى است؛ امّا در عین حال درباره وى كلمه «وفات» استفاده شده است:
شیخ صدوق (متوفّای 381هـ) در کتاب «من لایحضره الفقیه» (حدیث شماره 527) نقل میکند:
[عَنْ الصادِقِ علیهالسّلام: قالَ:]
إنَّ النَبِیصلّیاللهعلیهوآله حِینَ جاءَ تْهُ وَفاةُ جَعْفَرِبْنِ أبِیطالِبٍ وَ زَیْدِ بْنِ حارِثَةَ، کانَ إذا دَخَلَ بَـیْتَهُ کَثُرَ بُکاۆُهُ عَلَیْهِما جِدّاً...
در منطق بزرگان اهل سنّت همانند: مزّی، ابن کثیر و ابن حجر، اگر فردی در مسیر دفاع از «برتری» حضرت علی علیه السلام از برخی صحابه، مورد آسیب جسمانی قرار گرفته و در اثر این صدمات، بیمار گردیده و پس از مدّتی از دنیا برود، «شهید» از دنیا رفته است؛ پس به طریق اولی ( قیاس اولویّت) اگر فردی در مسیر دفاع از «حقّانیّت» حضرت علی علیه السلام مورد ضرب و جرح قرار گرفته و مدّت زمانی بعد، در اثر بیماری پدید آمده از این جراحات، از دنیا برود؛ «شهید» محسوب خواهد شد.
مثال ب)
درباره شهادت امیرالمۆمنینعلیهالسّلام نیز تعبیر به «وفات» به چشم می خورد:
ابن شهر آشوب مازندرانی (متوفّای 588 هـ) در کتاب «مناقب آل أبیطالب» (جلد 4، صفحه 175، چاپ: مۆسّسه انتشارات علّامه، قم) درباره تاریخ تولّد امام سجّادعلیهالسّلام نقل میکند:
قَبْلَ وَفاةِ أمِیرِالْمُۆْمِنِینَ بِسَنَتَیْنِ...
مثال ج)
طبرسی (متوفّای قرن 6هـ) در کتاب «احتجاج» (جلد 2، صفحه 273) برای اشاره به عملکرد محمّد بن حنفیّه در دوران پس از شهادت امام حسین علیهالسّلام مینویسد:
بَعْدَ وَفاةِ أخِیهِ الْحُسَیْنِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ...
نکته قابل توجّه این است که در منابع اهل سنّت نیز برای یاد کردن از دو شهید بزرگوار صدر اسلام، یعنی جناب حمزه و جناب جعفر طیّار واژه «وفات» استفاده شده است.
مثال د)
عاصمی شافعی (متوفّای 1111هـ) در کتاب «سَمط النجوم العَوالی»، (ج 1، ص 426، چاپ: دار الکتب العلمیّه، بیروت) درباره ایشان مینویسد:
منها بعد وفاة حمزة بن عبدالمطّلب و رسول الله ...
مثال هـ)
إبن أبیشیبه (متوفّای 235هـ) در كتاب «المُصنّف فی الأحادیث و الآثار»، (ج 3، ص 62) مینویسد:
عن عَائِشَةَ قالت لمّا أتت وفاة جعفرٍ عَرَفْنَا فی وَجْهِ رسولِ اللهصلىاللهعلیهواله وسلم الْحُزْنَ ...
همانطور که مشاهده کردید: كلمه «وفات»، هم مرگ طبیعی و هم شهادت ( کشته شدن در راه خدا) را شامل می گردد؛ لذاست که این واژه (وفات)، در مورد کسانی هم که کشته شدن آنها در راه خدا (شهادت آنان) مورد اتّفاق فریقین می باشد، به کار رفته است؛ مانند حمزة بن عبدالمطلب و جعفر بن ابیطالب علیهمالسّلام.
در نتیجه به کار بردن واژه وفات در برخی از منابع شیعه در توصیف رحلت حضرت زهرا سلام الله علیها با عقیده شیعه مبنی بر به شهادت رسیدن ایشان، هیچ منافاتی ندارد.
تصوّر وجود تعارض و تناقض میان دلالت نقل های حاکی از هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها از آن جا نشأت می گیرد که به دلیل وجود برخی حوادث مشترک این «دو هجوم» را «یک واقعه» فرض کنیم. حال آن که این دو هجوم- به ویژه از لحاظ برخی اتّفاقات خاص که در ضمن آن ها رخ داده است-، دو حادثه کاملاً مجزّا از یکدیگر محسوب می شوند
تبیان: از نظر شما بهترین راه احیای فاطمیه و فرهنگ آن چیست؟
چون در ایام فاطمیه بیشتر نگاهها به تعظیم شعائر معطوف است لذا به نظرم میرسد اگر به موازات آن منبرهای فاطمیه جنبهی تعلیمی داشته باشد و جنبههای تحقیقی و علمی را مطرح سازند نقش مکمل را ایفا می نمایند. به نظر من شیوه طرح مباحث اگر علمی باشد، یک حرکت پایدار و ماندگار خواهد شد و اساسا وقتی رنگ و بوی تبلیغ، علمی و پژوهشی شود، از بروز ناخواسته خیلی تنشها نیز به طور طبیعی پرهیز میشود. با زبان تحقیق و شیوهی پژوهشی، بازگو کردن خیلی از حرفها آسانتر خواهد بود تا شیوهی احساسی و هیجانی.
پیشنهاد دیگرم این است که در کنار منبرهای عمومی، حلقههای پرسش و پاسخی را برای جوانان تشکیل دهند. صرف ایجاد یک شور و هیجان بدون پشتوانهی علمی برای جوانان، ممکن است با یک هیجان دیگر خنثی شود و با یک القای شبهه از بین برود. چراکه آفت شبهه این است که آرامش روحی انسان را به هم میریزد، هر چند از لحاظ علمی از قوت کافی برخوردار نباشد. بنابراین جواب به شبهه باید به گونهای کامل باشد که سکون و آرامش جوان شیعه را باز گرداند، همان جوانی که قرار است پرچم عزای شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها را بدوش کشد. امروز سطح آگاهی و پرسشگری نسل جوان ارتقاء یافته است. به عبارت دیگر از آنجاییکه نسل جوان دیر قانع می شود، پاسخ گویی به پرسش های او در موضوع فاطمیه نیازمند به اسلوب و شیوه خاص خودش است و حتی نیازمند به مقدمه چینی های علمی پله به پله است. به نظر من این نیاز مهم و اساسی است.
مباحث مربوط به فاطمیه، مباحثی کاملا تخصصی است، لذا در این بخش باید از ارائه پاسخهای سطحی و غیر علمی کاملا پرهیز شود. ورود به این بحث باید کاملا عالمانه و با بصیرت تمام باشد چراکه اگر جواب به اصطلاح نپخته باشد، خود ایجاد کننده سوال یا شبههای جدید است. اما نسل جوان با زبان و ادبیات نگارشی کتابهایی که با اسلوب ویژه حوزوی نوشته می شوند چندان مأنوس نیست. لذا گاهی به دلیل عدم مۆانست، استدلال را ناقص می انگارد و گاهی زاویه ورود به بحث را درک نمی کند و گاهی بدلیل چینش خاص مقدمات بحث، به پاسخ های ارائه شده اشکال نیز وارد می سازد. از این رو، باید با یک نوآوری علمی و نگاه پژوهشی جدیدتری به شبهات پاسخ داد.
تمام سعی و تلاش بنده در کتابهایم بر همین اساس بوده است که نکات کلیدی و اساسی را با زبان کاملا علمی به جوان شیعه منتقل نمایم.تبیان: آیا پرداختن به مباحث مربوط به این حوزه، با وحدت جهان اسلام منافات دارد؟
شیعه همواره در ظلم ستیزی و در ایستادگی مقابل استکبار دو بال داشته است: فاطمیه و عاشورا. تمام آنچه که در بحث عاشورا مطرح میشود که شاخصهی اصلی آن ظلم ستیزی و ایستادگی مقابل طاغوت است، در فرهنگ فاطمی نیز وجود دارد، یعنی حرکت حضرت صدیقهی طاهره سلام الله علیها اولین حرکت ظلم ستیزانه مقابل طاغوت و استکبار است. تفکیک میان فاطمیه و عاشورا و کم رنگ ساختن ابعاد سیاسی فاطمیه یک نوع تفکیک نامناسب است و نسل جوان ما باید بداند که شعیه دو الگو برای ایستادگی در مقابل بدعت ها دارد. اگر مظاهرایستادگی مقابل ظلم و افشای بدعت یا مبارزه با طاغوت در عاشورا وجود دارد،این مضامین بلند با تمام ویژگیهایش در فاطمیه هم به وضوح قابل رۆیت است، علاوه بر اینکه توجه به این مظاهر در فاطمیه مهمتر خواهد بود، چراکه توجه آغاز انحرافی است که به عاشورا انجامید.
شاید این غفلت ما بوده است که ماجرای ظلم بیداری و بصیرت را منحصر در عاشورا کردهایم و از نکات آموزندهی فاطمیه غفلت ورزیدهایم. دفاع از امیر المۆمنین علیه السلام، استنصارهای شبانه، خطبهی فدک، اینها همه به نوعی مبارزهی سیاسی است. حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها. با ایثار جان و شهادت خود در این مسیر، امامت و وصایت امیرالمۆمنین علیه السلام را برای همیشه تاریخ از هر گزندی حفظ کردند. لذا از بیان ابعاد حماسی فاطمیه در مسیر دفاع از امامت نباید غفلت شود. به هر حال حرکت حضرت صدیقه سلام الله علیها یک حرکت کامل و جامع است و الگوی اعلای دفاع از اسلام به شمار می آید.
امروز سطح آگاهی و پرسشگری نسل جوان ارتقاء یافته است. به عبارت دیگر از آنجاییکه نسل جوان دیر قانع می شود، پاسخ گویی به پرسش های او در موضوع فاطمیه نیازمند به اسلوب و شیوه خاص خودش است و حتی نیازمند به مقدمه چینی های علمی پله به پله است. به نظر من این نیاز مهم و اساسی است.
البته محذورهای ما در بحث فاطمیه بویژه در بحث بین الملل، به مراتب بیش از عاشوراست. اما تمام تأکید بر این است که در همه جا باید هم محتوی مباحث علمی باشد و هم طرز و شیوه بیان باید منطبق بر الگوی گفتار علمی باشد. چون ممکن است در مواردی محتوی سخن علمی باشد، اما نوع بیان، هیجانی باشد که در اینصورت گاهی محتوی را هم زیر سۆال میبرند. یعنی مخاطب ما نباید جلوه ی تعصب را در کلام ما احساس کند که در اینصورت گسترهی مخاطب ما به تدریج کم خواهد شد. ضرورت رعایت این نکته در نوشتارها هم قابل تأکید است.
بنابراین تأکید ما در این قسمت باز هم بر دو موضوع است؛ حفظ محتوای علمی به همراه انتخاب شیوه صحیح ابراز و بیان آن. چون در این گونه بحث ها ما احتیاج به همراهی و همدلی مخاطب داریم تا صبورانه مراحل استدلال را از زبان ما به گوش جان بشنود و بپذیرد ؛لذاست که ابراز مطالب توسط ما به صورت هیجانی باشد، ممکن است همراهی مخاطب را در بحث از دست بدهیم و نتوانیم او را تا انتهای بحث با خود همراه سازیم. شیوهی قلم بسیاری از بزرگان همینگونه بوده است مانند علامهی عسکری (ره) که تمام حقایق تاریخی و اعتقادی را در کتابهای خود بیان کرده است به دور هر گونه حساسیتزایی و این به نظرم یک نوع فراست است. ایشان چیزی از آنچه که ما در فرهنگ خودمان به عنوان تولی و تبری از آن یاد میکنیم را در ارائه مباحث امامتی فروگذار نکرده است. ایشان در کتاب معالم المدرستین در رابطه با بدعتهای خلفا مطالب مهمی را به رشته تحریر درآورده است و همچنین با ورود به بحثهای سقیفه حقایق تاریخی فراوانی را روشن ساخته است. اما با یک ادبیات کاملا علمی. به عنوان مثال ایشان برای اینکه ناگزیر است در آثار خود فراوان از دو واژهی شیعه وسنی استفاده کند و از سوی دیگر نمی خواهد با استفاده مکرر ازاین دو واژه بهانه ای بدست غرض ورزان دهد که اختلاف میان شیعه و سنی ایجاد کنند، لذا با فراست و ژرف اندیشی از دو واژهی مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و مکتب خلفا بهره می برد.
از آنجاییکه نسل جوان دیر قانع می شود، پاسخ گویی به پرسش های او در موضوع فاطمیه نیازمند به اسلوب و شیوه خاص خودش است و حتی نیازمند به مقدمه چینی های علمی پله به پله است. به نظر من این نیاز مهم و اساسی است.
تبیان: آیا این روش ممکن است به تسامح در اعتقادات بیانجامد؟
دقت در واژه گزینی و رعایت ادب گفتاری به هیچ وجه مستلزم تسامح در اعتقادات شیعی نیست. مشکل اینجاست که گاهی بعضی به بهانهی بحث وحدت متاسفانه تسامح در مواضع مسلم شیعی داشته باش و به بهانه بحث وحدت ناخواسته یا خواسته از مواضع عقیدتی شیهع کوتاه آمدهاند، لذا اغلب ما هم فکر میکنیم اگر بخواهیم به وحدت فکر کنیم، باید از مواضع اعتقادیمان کوتاه بیاییم! و در نتیجه هرکس هم که از لزوم توجه به اتحاد اسلامی سخن بگوید، از مواضع شیعی اش عقب نشسته است.
استاد شهید مطهری (ره) در بحث وحدت یک بحث کلیدی در کتاب امامت و رهبری دارند و می فرمایند:
ما خود شیعه هستیم و افتخار پیروی اهل البیت را داریم،کوچکترین چیزی حتی یک مستحب یا مکروه کوچک را قابل مصالحه نمی دانیم...
این در حالی است که بی تردید ایشان طرفدار اتحاد اسلامی است. اگر مبنا این باشد که از عقاید حقه کوتاه نیایم و از طرف دیگر به موازات بیان عقاید حقه بخواهیم در راستای اتحاد اسلامی نیز گام بردارم، میاندیشم و فکر میکنم که این حقایق آگاهی بخشی را که برای هدایت برادران دینی خود میخواهم بگویم و یا بنویسم، در چه قالب علمی و منطقی و با چه ادبیاتی بیان کنم که تنشزا نباشد. نتیجه انتخاب هوشمندانه علامه عسکری که مینویسد مکتب اهل بیت و مکتب خلفا این شد که کتاب معالم المدرستین در تمام کشورهای اسلامی پخش شده و همه آن را به عنوان یک کتاب علمی میشناسند و از ایشان نیز به عنوان یک عالم شیعی مراقب وحدت نام میبرند، همانند مرحوم شرف الدین که ایشان نیز کتاب اجتهاد در مقابل نص را مینویسد و تمام بدعتهای خلفا را به تفصیل برمیشمارد و در عین حال هیچ کس تاکنون مرحوم شرف الدین را به این عنوان متهم نکرده است که وی وحدت را خدشه دار نموده است. پس میشود در جامعهی امروزی به گونهای از حقایق سخن گفت و یا قلم زد که به هیچ وجه متهم به تفرقه افکنی نباشیم و اعتقادات شیعی را نیز به طور کامل و تمام بیان کنیم.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
مطالب مرتبط:
بخش اول مصاحبه تبیان با حجة الاسلام لباف (اسنادی بر هجوم به خانه وحی)