تبیان، دستیار زندگی
اگر انسان از دنیا می میرد ولی وارد عالم برزخ با همه آن عظمت ها و لذت ها که در عالم برزخ وجود دارد می شود. پس با مرگ انسان نابود نمی شود بلکه حیات جدید و نشئه جدیدی را شروع می کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چگونه طلوع می کنیم؟

مرگ مغزی

یکی از مباحث مهم در مراحل معاد که اولین مرحله اش مرگ می باشد این است که ماهیت مرگ چگونه ماهیتی است؟ حقیقت مرگ چیست؟ آیا مرگ یک امر عدمی است یا یک امر وجودیست؟


مرگ امر وجودی

در قرآن داریم "الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم أحسن عملا" خدا مرگ و حیات را خلق کرد که این مطلب حکایت از وجودی بودن مرگ دارد. در ذهن مردم مرگ یک امر عدمی است و چیزی است که باعث نابودی می شود و خلاصه مرگ یعنی نیستی.

از مجموع بحث هایی که در مقالات (ماهیت مرگ – حقیقت مرگ – باید از این پل عبور کنیم) داشتیم حاصل آن این شد که ماهیت مرگ یک ماهیت وجودی است و مرگ در واقع نسبی است. مردن از یک نشئه و زنده شدن در نشئه دیگر است، یعنی هم زمان که انسان در یک عالم غروب می کند هم زمان در عالم دیگری طلوع می کند و به تعبیر دیگر مرگ یعنی رشد کردن یعنی آن نقاط عطفی که انسان در سیر تکاملی خودش طی می کند.

از جمادی مردم و نامی شدم و ز نما مردم ز حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و مردم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

بار دیگر هم بمیرم از بشر از ملائک هم برآرم بال و پر

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانّا إلیه راجعون

مولوی در این شعر مراحل معاد را تصویر کرده و مراحل مرگ را می گوید که هر بار مردم، بزرگ شدم، رشد کردم و به مرحله بالاتری رفتم. اول جماد بودم، مردم نبات شدم، از زندگی نباتی مردم، حیوان شدم، از زندگی حیوانی مردم انسان شدم، این دفعه دیگر از زندگی انسانی بمیرم از ملائک هم، از فرشتگان هم بالاتر می روم.

اگر انسان از دنیا می میرد ولی وارد عالم برزخ با همه آن عظمت ها و لذت ها که در عالم برزخ وجود دارد می شود. پس با مرگ انسان نابود نمی شود بلکه حیات جدید و نشئه جدیدی را شروع می کند

این حقیقتی است که در منظر روایات ما نیز، مطلب همین است. اگر مرگ را قفس شکستن می دانستند، اگر مرگ را پل می دانستند، اگر مرگ را در آوردن لباس کثیف مادی می دانستند، اگر مرگ را برداشتن قید و زنجیر از دست و پای انسان و پرواز کردن آن وجود لطیف برزخی انسان، معرفی کردند، حاصلش این بود که نگاه روایات ما به مرگ نگاه عدمی و نگاه این که مرگ انسان را نابود می کند نیست.

خلاصه سخن این است که:

اولاً مرگ یک حقیقت عدمی دارد و ثانیاً مرگ نسبی است. در هر نشئه ای که انسان می میرد نسبت به آن نشئه مرده است. جنین وقتی که متولد می شود از زندگی جنینی مرده اما هم زمان که حیات جنینی را از دست می دهد فوراً حیات حیوانی و حیات دنیایی پیدا می کند. این مساله در همه مرگ های انسان وجود دارد.

اگر انسان از دنیا می میرد ولی وارد عالم برزخ با همه آن عظمت ها و لذت ها که در عالم برزخ وجود دارد می شود. پس با مرگ انسان نابود نمی شود بلکه حیات جدید و نشئه جدیدی را شروع می کند. این نوشتار و نوشتارهای قبلی که به آن اشاره شد بحث هایی در موضوع حقیقت مرگ است عرض کردم گاهی پله، گاهی جسره، گاهی قنظره است، گاهی لباس عوض کردن است، گاهی قفس شکستن است، گاهی عبور است یعنی معبر و ممرّ است و گاهی برداشتن قید و زنجیر است. همه اینها یک مفهوم را افاده می کند و آن اینکه با مرگ انسان وارد نشئه جدیدی می شود.

خلاصه سخن

مرگ برخلاف تصور اکثر مردم که آن را نیستی و نابودی می دانند یک امر وجودی است. در آیات و روایات مرگ به موارد مختلفی از جمله پل، عوض کردن لباس، محل عبور، شکستن قفس و ... تشبیه شده است که هر یک بیانگر معنا و مفهوم خاصی در باره مرگ است.

بازآوری: مریم جعفری                            

دکترای علوم قرآن و حدیث- مدرس دانشگاه           

بخش اعتقادات شیعه تبیان                    


منبع: پاسخ به سوالات اعتقادی استاد محمدی، موجود در سایت رادیو معارف

مطالب مرتبط:

حقیقت مرگ از نگاه قرآن چیست؟

واکنش متفاوت انسانها با مرگ

یاد مرگ منو به پوچی می رسونه!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.