قلب خیلی کور است
تحلیل شعر «جان وِینِ عزیز» اثر لوئیز اِردریک: شعر معاصر آمریکا
الف) معرفی لوئیز اِردریک و آثارش
لوئیز اِردریک شاعر و نویسنده بومی آمریکایی به سال 1954 در ایالات مینِسوتا به دنیا آمده است. او یکی از مهمترین داستان نویسان و شاعران موج دوم حرکت انقلابی معروف به «رنسانس بومیان آمریکایی» به حساب میآید. پدرش دارای اصل ونسبی آلمانی – آمریکایی بوده و مادرش از سرخپوستان بومی آمریکا و دختر یکی از رۆسای قبایل سرخپوست بوده است. اِردریک به سال 1979 در رشته نویسندگی خلاقانه مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه جانز هاپکینز گرفته است و در طول زندگی خویش کارهای عجیب و مختلفی را انجام داده است که از جمله میتوان به کار کردن به عنوان نجات غریق، پیشخدمت رستوران، مدرس شعر در زندانها، و سازنده پرچم اشاره کرد. اِردریک همچنین به عنوان ویراستار با چندین نشریه در آمریکا همکاری داشته است. در کار نویسندگی با مایکل دوریس، که در نیوزلند مشغول به کار نویسندگی بود، آشنا شد و در سال 1981 با او ازدواج کرد. آنها چندین رمان را با همکاری یکدیگر به چاپ رساندند ولی در نهایت به خاطر مشکلاتی که به خاطر بچههایشان داشتند در سال 1995 از هم جدا شدند و مایکل دوریس در سال 1997 با خودکشی به زندگی خویش پایان داد. اِردریک در مورد او گفت: «مایکل از سال دوم ازدواجمان دچار افسردگی شده بود». اِردریک علاوه بر نگارش شعر و داستان، هم اکنون به تدریس در دانشگاه مشغول است و همچنین یک کتابفروشی شخصی را در مینِسوتا اداره میکند.
از میان آثار اِردریک میتوان به نخستین رمانش داروی عشق اشاره کرد که در سال 1984 آن را به چاپ رساند. این رمان با تمرکز بر روی خانوادههای آلمانی – آمریکایی و تحت تاثیر سبک ویلیام فالکنر موفقیت بزرگی برای اِردریک به حساب می آید که همچنان تجدید چاپ میشود. ملکه چغندر رمان بعدی او انتشار یافته به سال 1986 میباشد که در آن از چندین راوی و تکنیکهای پست مدرن بهره جسته است. رمانهای بعدی او به نام ردپاها انتشار یافته به سال 1988 و تاجِ کُلُمب چاپ سال 1991 هستند که آنها را با همکاری همسرسابقش مایکل دوریس به چاپ رساند. دیگر رمانهای او شامل قصر بینگو منتشر شده به سال 1994، داستانهای عشق سوزاننده چاپ سال 1997، زن گوزن شده سال انتشار 1998، چهار روح منتشر شده در سال 2004، طبل رنگ شده منتشر شده به سال 2005، طاعون کبوتران چاپ سال 2008، و برچسب سایه چاپ سال 2010 هستند. رمان طاعون کبوتران به بخش نهایی جایزه پولیتزر در سال 2009 راه یافت.
لوئیز اِردریک همچنین یک مجموعه داستان کوتاه به نام اتومبیل کروکیِ قرمز که مجموعه داستانهای او از سال 1978 تا 2009 است را در سال 2010 به چاپ رسانده است. اِردریک در زمینه شعر سه مجموعه از اشعارش را به چاپ رسانده است: نورافکن منتشر شده به سال 1984، غسل تعمیدِ شهوت چاپ شده به سال 1989، و آتش اصلی: اشعار منتخب و جدید منتشر شده به سال 2003 میلادی. در نوامبر سال 2012 میلادی اِردریک به خاطر رمان خانه گرد جایزه ملی کتاب آمریکا در قسمت داستان را از آنِ خود کرد. این کتاب یک رمان سیاسی است که به زندگی بومیان سرخپوست آمریکا میپردازد.
«جان وین عزیز»
ترجمه شعر: مژگان مرادی
ماه اگوست و دیدن فیلم با ماشین.
روی کاپوت پونتیاک لم دادهایم
در دود عودهای سوزان احاطه شدهایم
تا انبوه پشهها دور شوند.
فایدهای ندارد. پشهها از میان پرده دودی برای مکیدن خون ما عبور میکنند.
دیدهبان همیشه اول سرخپوستان را میبیند،
از شمال تا جنوب پراکنده شدهاند.
قبیله سیوکس یا دیگر قبیلهها
در صفوفی بی نظیر، گلولههای آتشین،
در غروبی مهم تیرها آماده جنگ میشوند.
صدای کوس جنگ بلند میشود. هیچ کس حرفی نمیزند.
تنها تیرها ناله میکنند، سایه مرگی از بی رحمی و گستاخی
بر سر مهاجرین سردر گم هجوم میآورد
آنهایی که به زیبایی جان میدهند، همانند غباری از علفهای هرز بر زمین میافتند
در تاریخی که همه ما را در اینجا کنار هم
قرار داده: این پرده نمایشِ بزرگ کوچکتر از آن بود تا بتواند این مصیبت را تحمل کند.
آسمان پر میشود، پر از چشمی لوچ و آبی
جمعیت هورا میکشد. صورتش بالای سر ما حرکت میکرد،
ابر ضخیمی از انتقام، با چالههایی
همانند سرزمینی که گویی روزگاری چون گوشت و خون بوده. هر شیار،
هر جای زخم یک ادعا با خود دارد: هنوز
جنگ پایان نیافته، تا زمانی که ایستادگی میکنید.
هر چیزی که میبینیم متعلق به ماست.
چند سرخپوست خندان از روی کاپوت ماشینها به پایین میپرند
در کره داغِ ریخته سُر میخورند.
جان وِین، چشم چیزهای زیادی میبیند، اما قلب خیلی کور است.
مرگ باعث میشود مالک هیچ چیز نباشیم.
او میخندد، ردیفی از دندانها نمایان میشود
تصویر به پایان میرسد، و سپس دشتهای سفید
و دوباره به زندگی تیره و تار روزمره بر میگردیم.
فیلمهای تاریک پایان هر چیزی هستند.
سوار ماشین میشویم
جای نیش پشهها را میخاراندیم، همان مردم گذشته هستیم، ساکت و تحقیر شده
وقتی فیلم تمام شد.
دوباره به پوست خود بر میگردیم.
چطور میتوانیم کمک کنیم در حالی که صدای او را به طور مداوم میشنویم،
هنوز، قسمت آهسته آهنگ در حال پخش است.
عجله کنید بچهها، ما به آنها رسیدیم
جایی که آنها را میخواهیم، شاد و سر مست.
آنها چیزی را که ما احتیاج داریم، میخواهیم، به ما خواهند داد.
حتی بیماریاش اندیشه گرفتن همه چیز بود.
آن سلولها، از پوستشان میسوزند، تکثیر میشوند، و میشکافند.
ب) مخالفت با امپریالیسم: تحلیل فرهنگی شعر «جان وین عزیز»
به نظر میرسد فیلم جستجوگران با بازی جان وِین بر هیچ شاعری تا این حد تاثیر نگذاشته است. در شعر «جان وِین عزیز»، مبارزه شخصیت جان وِین در فیلم با قبیله سرخپوستان بازتابی از نزاع فرهنگی بین سرخپوستان بومی آمریکا و سفید پوستان استعمارگر است (راوی در حال تماشای فیلم جستجوگران است). بیتهایی که در شعر به شکل مورب آمدهاند، مبارزه کلامی راوی شعر و شخصیت جان وِین استعمارگر را نشان میدهد. ولی در آخر این راوی شعر است که ضربه قدرتمند آخر را وارد میکند.
راوی در خودروی خود در حال تماشای فیلم است و ماجرا را روایت میکند. از نخستین بیتهای این شعر، تصویر یک نبرد احتمالی تصویر میشود. در بند اول شعر مشخص میشود که بیننده فیلم نمیتواند کاری کند تا انبوه پشهها را که در جستجوی خون هستند دور کند. این تصویر خشن به تصویرسازی بند دوم شعر میرسد، جایی که درگیری در فیلم شکل میگیرد. اما راوی برای مخاطب به صورت روشن مشخص نمیکند که این درگیری در فیلم شکل میگیرد. بنابراین اینگونه به نظر میرسد که نزاع در زمان حال و در زندگی واقعی اتفاق میافتد. صفحه نمایش فیلم که تحت عنوان «پرده دود» از آن نام برده شده است به راحتی از هم گسیخته میشود (پشهها از میان پرده دودی برای مکیدن خون ما عبور میکنند) که به خشونت احتمالی در دنیای بیرون اشاره دارد. این توصیف (از بین رفتن مرز واقعیت و خیال به راحتی) همچنین اشارهای به نزاع فرهنگی در تاریخ استعمار است. فیلم سلسله مراتب در بین بومیان سرخپوست آمریکا را نیز نشان میدهد که سفیدپوستان تلاش میکنند این سلسله مراتب را از بین ببرند. در انتهای بند سوم شعر دوباره حضور صفحه نمایش گوشزد میشود و تاکید میکند که زمان حال چقدر تحت تاثیر تاریخی است که در فیلم نمایش داده میشود.
در بند چهارم دوباره مرز واقعیت و تخیل (صفحه نمایش فیلم) از بین میرود: چهره جان وِین نه تنها تمام پرده نمایش را میپوشاند، بلکه به نظر میرسد کل آسمان را اشغال کرده است. تصویر عظیم الجثه جان وِین همانند «ابری ضخیم از انتقام» بر سر همه سرخپوستان در فیلم و همچنین مردم حقیقی (سرخپوستان) در دنیای بیرون در زمان حال سایه انداخته است. زخمهای جاین وین « یک ادعا با خود دارد»: «هنوز / جنگ پایان نیافته، تا زمانی که ایستادگی میکنید». این دعوت به مبارزه در بیت بعدی نیز ادامه پیدا میکند و در بین دو بند اینگونه مطرح میشود: «هر چیزی که میبینیم متعلق به ماست». چهره سفیدپوست که تمام ذهن راوی را پر کرده است (استعمار فضایی و مکانی)، نشان دهنده حاکمیت مطلق سفیدپوستان به عنوان استعمارگران در فرهنگ و اجتماع است.
به محض اینکه راوی سرخپوستان را میبیند که در بین جمعیت می خندند (در محل تماشای فیلم)، مخالفت خود را با تسلط سفیدپوستان نشان میدهد: «جان وِین، چشم چیزهای زیادی میبیند، اما قلب خیلی کور است. / مرگ باعث میشود مالک هیچ چیز نباشیم». علی رغم ادعای سخنگوی سرخپوستان (راوی شعر)، تماشاگران فیلم «ساکت و تحقیر» میشوند. آنها به زندگی واقعی خودشان در زمان حال باز میگردند (بازگشت به پوست خودمان)، جایی که رنگ پوستشان حقیقت مادی زندگی آنها را تعیین میکند. بدین ترتیب ادعای جان وِین برای تصاحب و تملک دنیا درست است، همانگونه که راوی صدای جان وین را دوباره به خاطر میآورد:
چطور می توانیم کمک کنیم در حالی که صدای او را به طور مداوم می شنویم،
هنوز، قسمت آهسته آهنگ در حال پخش است.
عجله کنید بچه ها، ما به آنها رسیدیم
جایی که آنها را می خواهیم، شاد و سر مست.
آنها چیزی را که ما احتیاج داریم، می خواهیم، به ما خواهند داد.
اما دو بیت آخر شعر ارزیابی عجیبی از فلسفه جان وین ارائه میدهد و ضربه آخر نبرد را به هنرپیشه متوفی وارد میکند:
حتی بیماریاش اندیشه گرفتن همه چیز بود.
آن سلولها، از پوستشان میسوزند، تکثیر میشوند، و میشکافند.
از این ابیات برداشتهای زیادی میتوان داشت. یکی از معانی میتواند این باشد که هر چیزی که همه چیز را از بین میبرد خودش را نیز از بین میبرد. همانگونه که در زندگی واقعی نیز بیماری سرطان تمام بدن جان وِین را در بر گرفت و او را کشت (سرطان در اینجا به عنوان تنبیه استعاری برای جان وِین به کار رفته است). بنابراین به نظر میرسد لوئیز اِردریک قصد دارد در این شعر این معنا را منتقل کند که امپریالیسم همانند سرطان همه چیز را نابود میکند (هم مالک را و هم ملک را). به عبارتی دیگر اِردیک مرض را تشخیص داده (گسترش طلبی غرب) و ادعا میکند که امپریالیسم و استعمار عواملی هستند که حتی باعث از بین رفتن خویش میشوند. در سطحی دیگر، با توجه به تکرار کلمه پوست در شعر (شعر نیز با این واژه تمام میشود)، پایان این شعر میتواند اشاره به مقاومت فعالانه بومیان سرخپوست در برابر امپریالیسم باشد زیرا آنها در آخر به زندگی (پوست) خودشان باز میگردند.
بخش ادبیات تبیان
منبع: مرور/ سید شهاب الدین ساداتی- عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی رودهن