تبیان، دستیار زندگی
جذاب‌ترین بخش وجودی مرحوم سید منیرالدین حسینی «مؤمنانه و عمیق طرح شدن مسائل فراروی انقلاب اسلامی» است. اساساً جذابیت اصلی مباحث فرهنگستان را باید در «چنین طرح مسأله و چنین مواجهه‌ای برای دستیابی به پاسخ» دانست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سید منیرالدین حسینی الهاشمی؛ مظهر تقوای فرهنگی

سید منیرالدین حسینی هاشمی

علی محمدی

مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی مظهر و نماد «تقوای فرهنگی» بود و هماهنگی بین قول و فعل از وی شخصیتی بی بدیل ساخته بود. جذاب‌ترین بخش وجودی مرحوم سید منیرالدین حسینی «مۆمنانه و عمیق طرح شدن مسائل فراروی انقلاب اسلامی» است. اساساً جذابیت اصلی مباحث فرهنگستان را باید در «چنین طرح مسأله و چنین مواجهه‌ای برای دستیابی به پاسخ» دانست.

معمولاً فرهنگستان علوم اسلامی را به ادعاهای خلاف مشهور آنها در خصوص تمدن غرب، انقلاب اسلامی، فلسفه‌ی شدن، مبنای فلسفی نظام ولایت، کاشفیت، اراده‌گرایی، ایمان‌گرایی، نقل‌گرایی، فلسفه‌ی تاریخ، استراتژی صنعت، طب اسلامی، فیزیک و ریاضیات اسلامی و غیره می‌شناسند.

با این همه ادعاهای شاذ و نامتعارف، شاید بتوان ادعا کرد که مهمترین و در عین حال، جذاب‌ترین بخش وجودی مرحوم سید منیرالدین حسینی ـ به عنوان مۆسس دفتر فرهنگستان علوم اسلامی- نه پاسخ‌های مبتکرانه و بدیع وی در عرصه‌های مختلف کلامی، فلسفی، معرفت‌شناسی، اجتماعی، برنامه‌ریزی، که «مۆمنانه و عمیق طرح شدن مسائل فراروی انقلاب اسلامی» است. اساساً جذابیت اصلی مباحث فرهنگستان را باید در «چنین طرح مسأله و چنین مواجهه‌ای برای دستیابی به پاسخ» دانست.شعار بزرگ دفتر فرهنگستان «تقوای فرهنگی» است و خود مرحوم حسینی الهاشمی، مظهر و نماد این شعار بود و همین هماهنگی قول و فعلِ وی، شخصیتی بی بدیل از او ساخته بود؛ شخصیتی که هر چه می‌گذرد و حجاب معاصرت نازکتر می‌شود، تبلور بیشتری می‌یابد.

اهل درد بود

مرحوم حسینی اهل درد بود!

«متهم شدنِ دین به ناکارآمدی»، مانند دردی مزمن، سرتاسر زندگی جهادی‌اش را متأثر کرده بود و وی حتی لحظه‌ای خود را فارغ از این مسأله نمی‌دید.

«شما لاف نوکری رسول الله و ولی الله و نائبش را می‌زنید. علامتِ نوکر، این است که اگر به خودش بد بگویند راحت‌تر است تا اینکه به آقای او بد بگویند. وفای او این‌گونه است که اگر به خود او بد گفته شود یک مقدار آزرده می‌شود، اما اگر به آقای او بد بگویند، گویا به قلبش تیری وارد شده و یا به حقیقت وجودی او حمله شده است. این کفار، با این نظاماتِ کفر آمیز که به وجود آورده‌اند به آن چیزی حمله می‌کنند که دلبستگی آقای شما (رسول اکرم و اهل بیت طاهرینش) بوده و هست. اگر کسی به ما فحش داد و ما رنجیده و ناراحت شدیم ...، ولی وقتی به اربابمان ناروا گفته شد احساس رنج و درد نکنیم، خود خیلی بی‌عفتی است...
اگر ما درد دین نداشته باشیم باید بر این بی دردی خودمان گریه کنیم و از خدا طلب گریه کنیم. این بی دردی به مراتب از سرطان بدتر است. کسی که دردِ بی وفایی نسبت به مولا را درک نکند، بد دردی است ....» (مباحثی پیرامون اخلاق اسلامی،جلسه13، 1376)

خود را متعهد به حل مشکلات نظام اسلامی می‌دانست

همواره خود را مسؤول اصلی حل مشکلات نظام اسلامی قلمداد می‌کرد و متهم اصلی در عدم دستیابی نظام اسلامی به کارشناسی دینی را خود می‌دانست.

«گاهی به ذهن من می‌آید که حالا در زمان امام موسی‌بن‌جعفر - علیه و علی ابائه و ابنائه صلوات الله - مردم چگونه تحمل می‌کردند که امام زمانشان چهارده سال در زندان باشد؛ در حالی که اگر ما در آن زمان می‌زیستیم برای امام خود تمام تلاش خود را به کار می‌بستیم. از طرفی دیگر به نظر می‌آید الان نائب و پرچمدار ایشان، در موضوع نظامات اجتماعی به زنجیرِ نظامات شرق و غرب مبتلا است. فرمایشی که می‌گوید، تا عمل نمی‌رسد و مانعش هم در اختیار نبودنِ نظامات اسلامی است که بتواند جای سایر نظام‌ها را بگیرد؛ حال ما درباره این زنجیرهای نامرئی که آثارش مرئی است چقدر تلاش می‌کنیم؟!» (مباحثی پیرامون اخلاق اسلامی، جلسه13، 1376)

مسأله‌ها را ریشه‌ای می‌فهمید و راه حل ریشه‌ای را «انقلاب فرهنگی» می‌دانست

یکی از جاذبه‌های شخصیتی وی، عمیق‌اندیشی‌اش بود. مسئله‌ای نبود که بدان ورود کند و طرح بحثی متفاوت و عمیق‌تر از آنچه که مرسوم بود، ارائه ندهد. همین عمق‌اندیشی و ریشه‌یابی‌ها باعث شده بود مسئله‌ها را بلند مدت ببیند و وهله‌ای تحلیل نکند. لذا عمر مفیدِ مباحثش افزایش یافته بود و زود تاریخ مصرفشان تمام نمی‌شد. امروز نیز وقتی به پژوهش‌های وی مراجعه می‌شود، انگار فی زماننا هذا طرح بحث می‌کند.

«تا زمانی که «انقلاب فرهنگی» در جمیع شئون محقق نشود نمی‌توان از پذیرش پیام «انقلاب سیاسی» خود در سطح جهان، توسط مردم دیگر کشورها مطمئن بود، چون ادعای انقلاب ما همواره ارائه تمدنی نوین که شالوده‌های آن رنگ دیانت دارد، بوده و هست و اگر قرار باشد همواره از ابزار فرهنگیِ خصم، به صورت مطلق یا مشروط بهره جوئیم، آیا اولاً می‌توان چنین تمدنی را بنا نهاد و ثانیاً بر فرضِ بناگذاری، آیا می‌توان ادعاکرد که چنین تمدنی از ماست، در حالی که «روش» و «معادله»ی دیگران را به عاریت گرفته‌ایم؟!» (گامی عملی در جهت اسلامی کردن فضای دانشگاه‌ها «1»- 1375)
«به اعتقاد ما تا زمانی که نتوان سخن و مدعای خود را با عینیت گره زد و علاوه بر برهانِ لفظی از براهین عینی بهره جست و برنامه‌های تحقیقاتی منسجمی را در چنین قالب‌هائی ارائه داد، حتماً ادعای ما در ارائه ساختار نوینِ تمدن اسلامی در هاله‌ای از تردید و ناباوری باقی خواهد ماند و نه تنها نمی‌توان دشمنان را به اسکات کشاند، بلکه دوستان را نیز با چنین قافله‌ای همراه نخواهد ساخت.» (بحث ضرورت‌های اولیه تغییر ساختار نظام آموزش عالی، 1375)

وفای اولیاء معصوم، بزرگترین تکیه‌گاهش بود

زبان حال و قالش، همیشه یک کلمه بود؛ جز به خدای متعال و اولیای معصومش به هیچ چیز نمی‌توان تکیه کرد. اصلا در همه عمرش حرفی غیر از این نزد. روح مبنای فلسفی «نظام ولایت» او هم چیزی غیر از این نیست!

«اگر خط حاکم بر زندگی شما، خودتان نباشید و به جای آن خدا و اسلام را قرار دهید، بدانید اسلام صاحب دارد و خدا شاهد است که ممکن نیست شما یک لحظه به آنها توجه کنید وآنها هزاران بار شما را سرپرستی نکنند؛ وفای شما که بیشتر از آنها نیست. شما مُصرّ بر بی‌وفایی نباشید، آنها هم وفا می‌کنند. شما مُصرّ بر این نباشید که نظر دیگران را بر نظر ائمه طاهرین- علیهم السلام - رجحان دهید، مسلّماً آنها هم به شما نظر خواهند کرد.» (بررسی رابطه مدیریت با توسعه نظام ولایت، 1372)

تولید «فلسفه‌ی چگونگی اسلامی» را تنها راهِ انقلاب فرهنگی می‌دانست

فلسفه‌ی چگونگیِ اسلامی، بزرگترین دستاورد حیات علمی اوست. فلسفه‌ای که مدعی است عِدل انقلاب اسلامی در ساحت اندیشه است و از این رو می‌تواند امکان تحقق دین در جامعه را در تراز انقلاب اسلامی فراهم آورد.

«ابزار مُحدِث بودنِ فرهنگِ دین، فلسفه‌ی چگونگی اسلامی است؛ یعنی تکامل نظامات می‌بایست بر اساس اهدافی باشد که ما انزل اللّه معین می‏‌کند؛ نه اینکه براساس انگیزش‌های حسی و به طرف توسعه‌ی غرایض مادی باشد و پس از آن دین بخواهد برای مشروعیتِ نظاماتی که مبتنی بر دنیاپرستی تأسیس شده راه‌حل ارائه دهد و آنها را توجیه نماید.» («مشهد مقدس» دی ماه 1379)

«روش فقاهت»، «روش علم دینی» و «روش برنامه‌ریزی»، سه پروژه اصلی فکری‌اش بود

ورود مبنای فلسفی به هستی شناسیِ تفصیلی را غلط می‌دانست و بارها استدلال‌های خود را بیان کرده بود. از طرفی معتقد بود که غیر معصوم برای هماهنگی حوزه‌های مختلفِ فهمش نیاز به حد اولیه‌ی فلسفی دارد. لذا نه تفلسف را تعطیل می‌کرد و نه فلسفه را در عرض ما أنزل الله می‌دید و زیر بارِ هم وزانی عقل و نقل می‌رفت. همواره می‌گفت عقل باید در تمامی مراحل فهم، خود را خادمِ نقل و معارف معصوم بداند.

بنابراین در نسبتِ بین عقل و نقل، راهی دیگر برگزیده بود و به جای آنکه امتدادِ فلسفه را هستی شناسی و بَعد، فلسفه‌های مضاف بداند، امتداد فلسفه‌ی خود را ـ که «فلسفه‌ی چگونگی اسلامی» می‌نامید ـ، از مجرای «روش» دنبال می‌کرد و چقدر نکته در این انتخاب او نهفته است!

«به نظر ما می‌‏رسد که «فلسفه‌ی چگونگی»، باید هماهنگ‌‏سازیِ سه روش را انجام بدهد: اول: روش استنباط دینی؛ دوم: روش علوم یا معادلات و سوم روش اداره و کنترل عینی. » («مشهد مقدس» دی ماه 1379)

... و او همیشه ملتمس دعا بود

«دوستان به یکدیگر دعا کنند و در عصر عرفه فراموش نکنند. باز من خدا را شاهد می‌گیرم (به عنوان عاجزترین از شما) و از تک تک شما این التماس را دارم که دعا کنید تا خدای متعال مدد کند تا بتوانیم تکلیفی را که متوجه آن شده‌ایم انجام بدهیم؛ و ان شاء الله تعالی به ولیّ عادل در اقامه حق کمک کنیم. گاهی من به نظرم می‌رسد که دعای مشلول را بخوانیم به دلیل آن که در برخی از این امور به نظر می‌آید دچار یک لنگی هستیم.» (بررسی رابطه مدیریت با توسعه نظام ولایت، 1372)


منبع: خبرگزاری فارس (با تصرف و خلاصه گیری)

تنظیم: محسن تهرانی - گروه حوزه علمیه تبیان