تبیان، دستیار زندگی
رحمانی با نوع زندگی عجیب و غریب و شعر متفاوتش از حاشیه دارترین شاعران معاصر به حساب می‌آید که همین حاشیه ها، منجر به این شده شعرش آن‌طور که باید مورد توجه قرار نگیرد و نقادی درخوری نشود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در چهره اش ببین عمری پریشانی

همراه با «عنایت سمیعی» درباره کارِ شاعری « نصرت رحمانی»


رحمانی با نوع زندگی عجیب و غریب و شعر متفاوتش از حاشیه دارترین شاعران معاصر به حساب می‌آید که همین حاشیه ها، منجر به این شده شعرش آن‌طور که باید مورد توجه قرار نگیرد و نقادی درخوری نشود

عنایت سمیعی

هر بار که از خانه‌اش می‌زنیم بیرون، بی‌اغراق، نکات بدیعی از ادبیات ایران را با خودم همراه می‌آورم. «عنایت سمیعی»، منتقد كار‌كشته و انسان بی‌نظیری‌ است که در ارائه آنچه آموخته و آنچه به تجربه در طول هفتاد سال زندگی کسب کرده، دریغی ندارد. بی‌مضایقه اندوخته‌اش را با آدم در میان می‌گذارد و از هرچه بپرسی، جوابی دستت را می‌گیرد. خصلتی که در کمترین منتقد ادبیات ایران می‌توان دید. این بار، بحث مطروحه درباره کار شاعری بود «که در غبار گم شد»؛ درباره «نصرت رحمانی». از اولین شاعران نیمایی و پیرو نظریات نیما یوشیج بزرگ. رحمانی با نوع زندگی عجیب و غریب و شعر متفاوتش از حاشیه دارترین شاعران معاصر به حساب می‌آید که همین حاشیه ها، منجر به این شده شعرش آن‌طور که باید مورد توجه قرار نگیرد و نقادی درخوری نشود، پس بر ما است که شعرش را در آستانه توجه و در معرض نقد قرار دهیم. بدعت‌های نصرت در شعر معاصر فارسی مختص به خودش و یگانه است. حالا در هشتاد و ششمین سالروز این شاعر درگذشته معاصر در اسفند ماه یک هزار و سیصد و نود و دو، با عنایت سمیعی، شاعر و منتقد جاسنگین معاصر به گفت و گو درباره کار شاعری نصرت رحمانی نشسته ایم. بخش هایی از گفته های عنایت سمیعی را در زیر می خوانید.

-          در اینكه نیما نصرت را كاملا تایید كرده باشد، تردید دارم، چون فاصله نگاه نصرت با نگاه نیما خیلی زیاد بود. در شعر نصرت نوعی رمانتیزم به چشم می‌خورد كه به زعم من نیما آن را به شكل كامل‌تری در افسانه پشت‌سر گذاشته بود. بنابراین شاید نیما یك جور گذشته خودش را، گذشته ضعیف خودش را در نصرت منعكس می‌دید. اما نصرت به طور فطری شاعر بود كه من برای این فطری بودن هیچ تعریفی ندارم. در مجموعه «حریق باد» یك‌بندی از شعرش هست: «به دخترم گفتم: دری كه كوبه ندارد كسی نخواهد كوفت/ در انتظار مباش/ دوباره دختركم گفت: / ـ كیست؟/ كیست؟/ گریست!/... / صدای در برخاست/ كسی به در می‌كوفت/ نه با دو دست، / كه با قلب، / با غمش، / با...، / با... !». طنین كوبیدن در با تكرار كسی به در می‌كوفت نه با دو دست، كه با قلب، كاملا موسیقی تولید می‌كند كه با معنای شعر همخوان است، هم تازه است و هم در دسترس است و به سادگی می‌شود با آن ارتباط برقرار كرد. یك نكته‌یی را باید تاكید كنم چون به اصطلاح تحت تاثیر افكار پست‌‌مدرنیستی می‌خواهند كه از یك متن خوانش‌ها و قرائت‌های متفاوتی داشته باشند؛ حقیقت این است كه ما بسیاری از شعرها را دوباره و ده باره سراغ‌شان می‌رویم بدون اینكه چیزی به فهم قبلی ما از آن شعر افزوده شود. فكر می‌كنم نصرت در این حد توانست جایگاهی را كه شایسته‌اش بود به دست بیاورد. كار خاصی در زمینه زبان صورت نداد، از همین زبانی كه نزدیك به زبان محاوره بود استفاده كرد ولی در این حد توانست شعرش را جا بیندازد. یك مقوله جالب هم این است كه در اصل در آن دوره با اینكه شعر نصرت را می‌شود در چارچوب شعر معترض ارزشیابی كرد ولی نصرت ایدئولوژی خاصی بار شعر نمی‌كرد، این به گمان من یكی از امتیازات شعر نصرت به حساب می‌آید.

نصرت به آن زبانی كه حرف می‌زده، می‌شناخته و زیسته بوده شعر می‌نوشته است، منتها خلاقیتش قابل تامل است. یعنی در آن زبان به ماهیت زبان تغییراتی به وجود نمی‌آورد، اما بار معنایی جدیدی به آن زبان می‌دهد.

-          مهم این است كه شم نصرت به قضایا چه بوده، با قراردادهای حاكم نسبت به جامعه، نسبت به خود شعر، نسبت به زبان، علیه اینها شوریده بود. بنابراین می‌بینیم كه یك به اصطلاح منظر اجتماعی را نمایندگی می‌كند، وقتی می‌گوید: «شهرداران گفتند: / نسل در تكوین است/ نعش‌ها نعره كشیدند: فریب است، فریب/ مرگ در تمرین است!» اینجا یك جامعه مرگ آلودی را پیش چشم می‌آورد و از ساده‌ترین واژگان استفاده می‌كند ولی این واژگان حامل بار معنایی سنگینی هستند، بنابراین از این حیث كه نصرت آدم متفكری بود یا نبود، فلسفه خوانده بود یا نخوانده بود، اینها برای من به هیچ‌وجه ملاك قرار نمی‌گیرد.

-          نصرت بی‌تردید شعر كلاسیك را خوانده بود و خب به هر حال دفترهای آغازینش مثل ترمه چارپاره بود و در قالب‌های سنتی تقریبا شعر می‌گفت. ولی بیش از آنكه به ادبیات توجه داشته باشد، در واقع به دور و بر خودش بهتر نگاه می‌كرد و شم‌اش نسبت به دور و برش به زعم من خیلی قوی بود.

نصرت به آن زبانی كه حرف می‌زده، می‌شناخته و زیسته بوده شعر می‌نوشته است، منتها خلاقیتش قابل تامل است. یعنی در آن زبان به ماهیت زبان تغییراتی به وجود نمی‌آورد، اما بار معنایی جدیدی به آن زبان می‌دهد.

یك راه دیگری به عینیت‌گرایی نیما به حساب می‌آید. اما تاكید می‌كنم یك راه دیگر. منتها باز هم باید به اصطلاح فاصله‌گذاری كنیم، نه آنچه مورد نظر نیماست، بی‌تردید شما وقتی كه با ابژه سر و كار دارید، تفكیك سوژه و ابژه در شعر یك چیز به اصطلاح سهل و ممتنعی است. وقتی نیما راجع به اجاق سرد شعر می‌نویسد در اصل درونیات خودش را بار آن اجاق می‌كند، منتها چون شعر كلاسیك فارسی این عناصر را به خود راه نمی‌داد قالب دیگری طراحی كرد، بنابراین این عناصر دم دستی مثل آقا توكا، سیلوشه و بسیاری از اشیا و عناصر ملموس نظر نیما را جلب می‌كند. نیما اینها را به عنوان ابژه مورد بهره‌برداری قرار می‌دهد و تبدیل به شعر می‌كند. نصرت از این مسیر توجه به ابژه ندارد. به گمان من نصرت یك دستگاه فكری دارد كه می‌خواهد بر مبنای آن، چه جوری به دور و برش نگاه كند، دستگاه فكری‌اش ایدئولوژیك نیست اما چون ادبیات خیلی دخل و تصرفی در این زبان نكرده، بی‌واسطه‌تر با دنیای دور و برش تماس می‌گیرد. نیمّا در واقع می‌خواست ابژه را عمیقا بسازد، تفاوت اینجاست كه نصرت ابژه را در سطح می‌سازد و همین مساله باعث می‌شود كه ما بلافاصله به دو نوع زیبایی‌شناسی در شعر پی می‌بریم.

-          بی‌تردید شما دایره واژگانی‌ات تعیین‌كننده است كه چه سطحی از شعر را قادری با آن دایره واژگانی ارائه بدهی. «م. آزاد» هم دایره واژگانی محدود دارد ولی سطح شعری‌اش به زعم من خیلی برتر از نصرت است. فكر می‌كنم بعضی از آدم‌ها در آن دوره زیر سایه بعضی دیگر كمتر دیده شدند، یكی از آنها به زعم من م. آزاد است، یكی دیگر منوچهر آتشی است.

-          نصرت تك جهانی است. شاعر فطری تا یك جایی می‌تواند خودش را متحول كند از آنجا به بعد این مساله تبدیل به پاشنه آشیلش و ضد خودش بدل می‌شود. در مجموعه «شمشیر معشوقه قلم» این وضعیت را به صورت كامل می‌بینیم.

در شعر «در چهره‌ام ببین 58 سال پریشانی» شما با دنیایی سر و كار دارید كه دهه 40 در ترمه هم وجود دارد. از اینجاست كه به اصطلاح جهان‌بینی نصرت متحول نشده است، ‌ای بسا اینكه جهان‌بینی متحول می‌شد و دایره واژگانی هم خیلی گسترش پیدا نمی‌كرد اما می‌توانست شعر را به پیش ببرد، اما به زعم من نصرت یك جایی دیگر تمام شد.

-          من فكر می‌كنم نصرت تاثیر گذاشت. منتها ردیابی‌اش دشوار است. سطح زبان نصرت با دانش عامه برابری می‌كرد. سیاه‌بینی او كه البته اختصاص به شخص او هم ندارد، تاثیرگذار بود. منتها این تاثیر از نوع و عمق نیما و اخوان و شاملو و فروغ نیست.

جوانبش غیرمستقیم است. از ایده‌های او در شعر متاثر می‌شدند نه از زبان شعر او. در حالی كه ما می‌دیدم عده‌یی شاملویی می‌نوشتند، عده‌یی مثل فروغ می‌خواستند بنویسند. این اتفاق در نصرت نمی‌افتد. تاثیر نصرت غیرمستقیم است، روی افكار و عواطف شاعران بعد از خودش تاثیر گذاشت. از ایده‌ها و جنبه‌های اعتراضی شعرش نیز استفاده شد.

-          به نظرم برای شاعران بعد از انقلاب شعر نصرت آن جاذبه زبانی را نداشت كه بخواهند چیزی ازش به عاریت بگیرند.

وقتی قرار باشد شما در نگاه به جهان همه‌چیز را همچنان كه دریافت می‌كنی، منعكس كنی و همه‌چیز را در دسترس قرار بدهی، ذهنی كه از بیرون دارد به قضیه نگاه می‌كند وارد چالش با شعر تو نمی‌شود، بنابراین از شعر تو رد خواهد شد. شعر باید ذهنیت خواننده و شاعر دیگر را به چالش بكشد. این چالش بسیار مهم است. با همه این احوال با وجود پنهانی بودن اثرات خودش را به جا نمی‌گذارد.

* تیتر برگرفته از یک سطر از شعر نصرت رحمانی: «در چهره ام ببین 58 سال پریشانی»

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع: اعتماد- سید فرزام حسینی