نقد بوطیقایی در پایان خط
گفت و گو با فتحالله بینیاز نویسنده و منتقد
«نقد، تحلیل و تفسیر چند داستان معتبر جهان» عنوان کلی مجموعهای پنج جلدی به قلم فتحالله بینیاز است که جلد اول و دوم آن سال گذشته و جلد سوم آن اخیراً به بازار آمد و جلدهای چهارم و پنجم نیز در آینده نزدیک توسط نشرافراز منتشر میشود. فتحالله بینیاز متولد 1327 است و مهندسی برق را از دانشگاه صنعتی شریف دارد و نوشتن داستان، رمان و نقد ادبیات داستانی را به شکل حرفهای دنبال میکند؛ «ترجیعبندی برای شاعران جوان»، «درآمدی بر داستاننویسی و روایتشناسی»، «در جهان رمان مدرنیستی» از جمله آثار اوست که توسط نشرافراز منتشر شده است.ادبیات: قصری در تار و پود تنهایی، کوارتت مرگ و دختر، گل سرخای تناقض ناب، شورشگران را به زانو درآوریم، علیا حضرت فرنگیس و ... از جمله رمانهای منتشر شده این نویسنده و منتقد است.وی چندین رمان منتشر نشده دارد که در دولت گذشته بهخاطر ممیزی برای واگذاری به ناشر و اخذ مجوز چاپ اقدام نکرده بود. آفتابگردانهای پژمرده، خیبر غریب، هذیان یک مغروق نمونه این کتابها هستند.
- آقای بینیاز در جلدهای چهارم و پنجم مجموعه «نقد، تحلیل و تفسیر چند داستان معتبر جهان» آیا به آثار مطرحی مثل مادام بواری، آناکارنینا، مرشد و مارگریتا و... هم میپردازید؟
من بیشتر نقد و تحلیلهایم روی آثار قرن بیستم است. یعنی بیشتر به آثار مدرنیستی میپردازم. جلد چهارم هم مانند مجلدات قبلی به رمانهای مهم اختصاص داده شد اما جلد پنجم ویژه داستانهای کوتاه و شاخص ادبیات جهان است. حدود 60 داستان کوتاه از نباکوف، آلیس مونرو، دکتروف و دیگر نویسندگان تراز اول را نقد و بررسی کردهام و مۆلفههای زیباییشناختی آنها را مورد توجه قرار دادهام.
- چرا به داستان و رمان فارسی نمیپردازید؟
من اخیراً در یکی از روزنامههای معتبر نقدی روی بوف کور نوشتهام. در این مطلب شیوه و رویکرد نقد با نقدهایی که تاکنون درباره این اثر نوشته شده، کاملاً متفاوت است. حتی نیامدم از منظر نقد نو این رمان را بررسی کنم. میخواستم ثابت کنم که بوف کور از رمان «نادیا» اثر آندره برتون سوررئالتر است، به استناد نظریههای جدید ادبی. مقاله را اگر بخوانید متوجه تفاوتهایش میشوید. من دیگر از نگاه ثابت و ایستا و از نقدهای تکراری درباره این اثر خسته شدم. این که چرا به رمانهای فارسی نپرداختم، واقعیت این است که من اوایل دهه 80 چندین نقد روی آثار نویسندگان ایرانی نوشتم و تصمیم دارم در آینده و در مرحله بعد آنها را در کتابی چاپ کنم، درباره رمان فارسی باز هم خواهم نوشت.
ابتدا میخواهم ببینم انتشار این مجموعه پنج جلدی چه بازتابی در جامعه و در محافل ادبی دارد بعد به سراغ رمانهای ایرانی بروم.
- نقدهایی که شما مینویسید غالباً از منظر جامعهشناختی است. چرا منتقدان ایرانی در زمینه نقدنویسی از شیوه و مکتب خاصی پیروی نمیکنند؟
نه، همه آنها این گونه نیستند. خیلی از نقدها روانشناختی است یا از منظر اسطورهشناسی به رمانها نگاه میکنم. در مورد نقدهایی که در نشریات چاپ میشوند، باید بگویم عصر نقدهای بوطیقایی مثلاً نقدهای سبکشناختی، زبانشناختی، جامعهشناختی و روانشناختی و ... دیگر در دنیا به سر آمده است. الان نقد نو بیشتر مورد توجه است چون جامعتر است. یا به نقد فرهنگی بها میدهند. یعنی منتقدان با این رویکرد معنا و ساختار داستان را با هم و ارتباطشان را با هم نقد میکنند. این شیوه از ریچاردز منتقد و نظریهپرداز شروع میشود و به مکتب شیکاگو و وین باوس می رسد. این منتقدان و پیروانشان دیگر با یک رویکرد تکساحتی به سراغ اثر نمیروند. یعنی به تمام وجوه داستان توأمان میپردازند. یعنی وارد عرصههای جامعهشناختی، روانشناختی و زبانشناختی میشوند و از شخصیتهای داستان میگویند، از تکنیک داستان میگویند، از ارتباط سوژه و تکنیک مینویسند، از زبان روایت، شیوه روایتپردازی، از ساختار متن میگویند، یعنی با نگاهی جامعنگر تمام وجوه داستان را در معرض داوری قرار میدهند. مثلاً تکنیک جریان سیال ذهن در گوربهگور فاکنر آیا توانسته تمام مفاهیم و معانی مورد نظر نویسنده را بازتاب بدهد یا نه؟ یا رمان «همه نامها»ی ساراماگو بهعنوان یک رمان پستمدرنیستی چه مۆلفههایی را در نظر داشته و آیا در این مۆلفهها وضعیت اجتماعی چگونه انعکاس پیدا کرده یا رابطه ساختار داستان با معنای متن در هماهنگی بوده است یا نه؟ و... تمام این موارد را نقد فرهنگی نشان میدهد. در نقدهای کلاسیک مثلاً نقد روانکاوانه که بهترین نقدها به قلم فاری بوناپارت است که شاگرد فروید بود یا نقدهای روانکاوانه ارنست جونز بر آثار داستایوفسکی است. چنین نقدهایی از وجه ادبی متن غافل شده است.
- در انتخاب آثار برای نقد و تحلیل و تفسیر چه مۆلفهها و معیارهایی را در نظر میگیرید؟
بعضی از داستانها مثلاً رمان «سرباز خوب» از فورد مدوکس فورد که یکی از صد رمان برتر قرن شناخته شده، و عدهای از منتقدان آن را یکی از 20 اثر برتر مینامند یا آثار شبیه این را برای قشر بالنده و حرفهای جامعه انتخاب کردهام ولی بخش اعظم جامعه کتابخوان، حرفهای نیستند، انتخابشان موردی است بنابراین در کنار آثار نویسندگانی مانند نباکوف یا کافکا و فاکنر، از نویسندگانی که در تراز پائینتری قرار دارند ولی کارهایشان در سطح جهان مقبول است هم آثاری را برگزیده و نقد و بررسی کردهام. از گراتز یادلدا، از پیراندلو، پل آستر و نویسندگانی از این دست. سعی کردم در انتخاب آثار برای نقد و بررسی تعادلی برقرار باشد. از بولگاکف «دل سگ» بعد «تخممرغهای شوم» از بارگاس یوسا «مرگ درآند» و بعد جهان داستانی برخی نویسندگان مانند میلان کوندرا آمده است.
- آیا آثاری که در ایران ترجمه میشود و مورد توجه قرار میگیرد. امتیاز بیشتری در انتخاب شما پیدا نمیکنند؟
فرض کنید رمانی چون «خشم و جنون» یا رمان «پرندگان» از تاریه وسوس که یکی از بهترین نویسندگان نروژ است و چندین جایزه معتبر اسکاندیناوی را گرفته و شایعه گرفتن نوبل سال آینده را هم پشت سرش دارد، این نویسنده را در ایران کسی نمیشناسد، یا روبرت موزیل نویسنده آلمانی و خالق رمان «آشفتگیهای ترلس جوان» که در ایران چندان شناخته شده نیست. ولی من به خاطر اثر برجستهاش او را انتخاب کردم و راجع به رمانش نوشتم. در این رمان شاخصههایی از دوران زندگی نویسنده دیده میشود. یا رمان «اخگر» اثر شاندور مارای که چهره چندان مشهوری نیست. اما نامش و نقد و تحلیل رمانش را نوشتم. من نگاه میکردم مطالعه چه آثاری برای جامعه کتابخوان در اولویت است و براساس این رویکرد به سراغ نقد و تحلیل آن میرفتم. البته توجه داشتم که کتابهای خیلی سخت را لحاظ نکنم. هرچند آثاری مثل «تسلی ناپذیر» ایشی گورو یا «سرباز خوب» فورد یا «نخلهای وحشی» فاکنر را میبایست در کنار رمانهای خوشخوان میآوردم.
- رمانهایی مثل «گفتوگو در کاتدرال» یوسا که برجستهترین رمان یوسا شناخته میشود یا «مرشد و مارگریتا» از بولگاکف و آثاری از این دست نیاز به بازخوانی و تحلیل دارند تا خواننده تمام وجوه زیبایی شناختی اثر را که مکتوم مانده کشف کند.
میدانید که مرشد و مارگریتا یا خشم و هیاهو را علیرغم شهرتی که در جهان پیدا کردهاند، بسیاری از خوانندگان نمیفهمند، این را از زبان افراد زیادی که این رمانها را خواندهاند، شنیدهام. البته من به سهم خودم تعدادی از این آثار را رمزگشایی کردهام، اما نقد همه این آثار که به عهده من نیست. تعهد ندادهام که همه این آثار را من نقد کنم. رمانهایی مثل «کافکا در کرانه» یا «تسلی ناپذیر» و «فرزند سوخته» را که رمانهای سادهای نبودند تحلیل و تفسیر کردهام. یا آثاری را نقد کردهام که هنوز چاپ نشدهاند. نقد تعدادی از آثار شاخص و پیچیده را نوشتم.
- آیا رمانهای شما توسط دیگران نقد و بررسی شدهاند؟ در برابر نقد آثارتان چه عکسالعملی دارید؟
نقدهای فراوانی درباره آثار من چاپ شده است. مجموعه این نقدها حدود 600صفحه است و تصمیم دارم این مجموعه را برای چاپ به ناشری واگذار کنم. در برابر نقد رمانهایم عکسالعمل خاصی نداشتم و ندارم. منتقدی ممکن است با نویسنده دوست باشد اما از آثارش انتقاد کند و خوشش نیاید. این حق طبیعی منتقد است که فارغ از دوستی و دشمنی هر اثری را که تمایل دارد نقد کند. در یک جامعه مدرن و دموکراتیک اصل بر نقد و انتقاد است.
- باوری در جامعه وجود دارد مبنی بر این که شاعران شکستخورده به سمت رمان و نقدنویسی میروند. این باور چقدر به واقعیت نزدیک است؟
بیشتر نقدهایی که امروز در دنیا نوشته میشود توسط خود نویسندگان است و بیشتر داوران جوایز معتبر ادبی بازهم خود نویسندگان هستند. از گذشتههای دور کالریچ یکی از برجستهترین شاعران انگلیسی، هم منتقد بزرگی بود هم نظریهپرداز مشهوری، ادگارآلنپو هم منتقد بود هم شاعر خوبی بود اما در ایران به عنوان نویسنده او را میشناسیم. بودلر شاعری که بنیانگذار شعر مدرن فرانسه بود و تأثیر غیرقابل انکاری بر شعر مدرن جهان داشت، یکی از بهترین منتقدان شناخته میشود.
بخش ادبیات تبیان
منبع: روزنامه ایران- سایر محمدی