نگاهی دوباره به زندگی و آثار پربرکت شیخ آقابزرگ تهرانی (3)
محمد مهدی نیکبین و میثم واحدی
قسمت قبل را اینجا بخوانید.
مسافرتهای شیخ آقابزرگ
اقتضای زمینه کاریِ شیخ، سفرهای متعدد بود و بار او با دلخوشی به یک کتابخانه و یا نشستن کنج یک حجره بار نمیشد. لذا نمودِ دیگرِ بلند همتی مرحوم شیخ آقابزرگ، تحملِّ مشقّت مسافرتهای طولانی بود. شیخ علاوه بر مسافرتهای خارج از عراق، محل زندگی خود را در این کشور چندین بار تغییر میدهد. ایشان از سال 1315 قمری که به نجف وارد شد تا سال درگذشت آخوند خراسانی (1329 قمری) در نجف بود. پس از درگذشت آخوند خراسانی شیخ آقابزرگ راهی کاظمین شد؛ در آنجا به تشویق و کمک استاد سید حسن صدر به تتبع و تحقیق پرداخت و برای آنکه فراغت بیشتری داشته باشد به شهر سامرا محل حوزه تدریس میرزا محمدتقی شیرازی رفت.
به گفته آقای اشکوری، مرحوم آقا بزرگ در خلال سالهای 1315 تا 1350 که در نجف و سامراء اشتغال به کسب علوم نزد اساتیدش را داشت؛ از عراق خارج نشد؛ اما تألیف «الذریعة» و به تَبَعِ او «طبقات»، سفر و گفتگو و ملاقات با علمای کشورهای مختلف را میطلبید.
آقا بزرگ، چهار بار در سالهای 1350، 1365، 1379 و 1382 به ایران سفر کرد.
این سفرها مملوّ از فعالیتهای علمی و دیدار با علماء و کتابخانهها و ... بود چرا که شیخ به هر دیاری گام میگذاشت درهای کتابخانههای عمومی و خصوصی را رو به خود گشوده میدید و آغوش علمای آنجا را رو به خود باز مییافت.
محمدرضا حکیمی درباره این سفرها چنین مینگارد:
«در ماه شعبان 1365 قمری به مقصد سفر به ایران از نجف خارج شد و در کرمانشاه میهمان عالم جلیل حیدر قلی خان سردار کابلی (متوفی 1372 قمری) شد. آنگاه به قم مشرف شد و در روز بیست و هفت شعبان ماه این سال به مشهد رسید. این سفر وی پربار از نسخهبرداریها و جمعآوری مآخذ فراوان برای الذریعة بود. دو سفر دیگر در سالهای 1379 قمری و 1383 قمری به مشهد مقدس انجام داد.»
وی در سال 1364 سفر طولانی و پر بهرهای به مکه داشت که در مسیر آنجا از مصر و شام هم عبور کرد و با عدهای از علمای اسلام در شهرهای مختلف در مصر و حجاز و سوریه ملاقات کرد و با شیوخ قاهره و مدینه و مکه و ... دیدار داشت و به تبادل اجازه روایت میپرداخت. در سال 1377 بار دیگر نیز شیخ، به درخواست یکی از شیعیان هند (امیر رامپور، نواب عبدالکریم خان) همراه خانوادهاش به حج مشرف شد که البته سفری کوتاه بود. اگرچه شیخ اهل تظاهر به معنویت و تقدّس نبود اما با این وجود، از گوشه و کنار، نسیمهای نویدبخشی از او به یادگار مانده است لذا شیخ در شرح حال خود نوشته:
«... در حدود سال 1314 بود که مبتلا به تب نوبه شده بودم؛ و تا مدتها نوبه میآمد و معالجه اطباء ثمر نمیکرد، و یک روز در میان، نوبه و تب تا چند ساعت میآمد؛ تا آنکه بیاندازه زرد و ضعیف شدم و از اطباء مأیوس گردیدم. یک روز عصر در مدرسه دانگی در تهران در ایوان حجره خودم متفکر نشسته بودم و مدرسه خلوت بود. کسی آمدوشد نمیکرد؛ ناگهان دیدم شخصی که شال سبزی مانند عمامه دور سرش پیچیده بود وارد مدرسه شد و یک راست آمد پیش من و گفت: چرا اینقدر زرد و ضعیف شدی؟ بیماریام را به او گفتم، گفت: برو صد دینار نبات از همین عطاری کنار مدرسه بخر و بیاور. من هم فوراً نبات خریدم و آوردم و او گرفت و نفهمیدم چیزی به آن خواند یا نه، که فوراً به من رد کرد و گفت: قدری از این بخور، و من همان وقت یک مقداری گذاشتم در دهان، دیگر نفهمیدم که آن شخص که بود و کجا رفت و دیگر نوبه نیامد و تا امروز که در حال نوشتنم مبتلا به نوبه نشدهام. فقط سالهای ابتدایی ورود به نجف بود که یکبار مبتلا به حصبه خفیفی شدم که آن هم به سلامتی گذشت و بعض مرضهای مختصر دیگر که همه به زودی مرتفع شده و از بقیه آن نبات به بعضی مریضها دادم، آنها هم خوب شدند...»
خصوصیات اخلاقی شیخ
درباره خصوصیات اخلاقی او اینطور گفته میشود که او مردی بود پرکار، کم حرف، کمرو، خجالتی و گوشهگیر. در اخلاق اسلامی، تقوی و طهارت زبانزد خاص و عام بود بطوریکه علامه بزرگ امینی او را «بقیة السلف الصالح» میخواند. نسبت به اهلبیت – علیهمالسلام - ارادت ویژهای داشت.
استاد بزرگوار علامه سید عبدالعزیز طباطبایی یزدی ـ قدس سره ـ درباره شیخ آقابزرگ چنین مینگارد:
«شیخِ مشایخِ معاصر، بزرگِ پژوهشگران و فهرستنگاران، حجت و دلیل تاریخ، احیاگر آثار گذشتگان، نمونه ناب تقوا و صلاح، شیخ آقابزرگ تهرانی (ره) است.» [1]
همچنین ایشان در مصاحبهای که با صدا و سیما داشت فرمود:
«شیخ بزرگ ما مرحوم محقق تهرانی روح بزرگی داشت. 25 سال با او بودم، اما برای یک بار هم ندیدم پشت سر کسی بدگویی یا غیبت کند.»
یکی دیگر از صفات بارز شیخ آقابزرگ انتقادپذیری و سعه صدر بود تا آنجا که در برابر انتقاد علّامه کاشف الغطاء از کتاب «النقد اللطیف»، از انتشار و ترجمه این کتاب چشمپوشی کرد و هیچ اندوهگین نگشت. از اخبار روزگارش آگاه بود و خطوط سیاسی عصرش را میشناخت و در نهضت مشروطه از طرفداران آخوند خراسانی بود و در قیام میرزا محمدتقی شیرازی که به استقلال عراق انجامید شرکت داشت. زمانی که مدارس به سبک جدید، یکی پس از دیگری در شهرهای مسلماننشین تأسیس میشد خرسندی خویش را اعلام داشت و مردم را به شرکت در این کار خیر و عمومی فرا خواند. [2]
از دیگر خصوصیات اخلاقی شیخ، زندگی ساده، بیآلایش و زاهدانه او بود. کما اینکه خودش میفرماید: «به طبقه تجار و اعیان هیچ وقت مربوط نشدم»
استاد حکیمی در این باره مینویسد:
با آن همه کار و کوشش، خانهای بی آلایش و بسیار ساده داشت و همیشه دور و برش آکنده از اوراق و اسناد و دفاتر بود و کتابها چون ستارگان تحقیق و تألیف، او را در حصار تماشایی خویش، در بر میگرفتند. خانه ساده او پناهگاه پژوهشگران و مرجع محققان بود. درِ خانه و کتابخانه او پیوسته به روی محققان باز بود. چیزی که شیخ به آن نمیاندیشید راحتی و رفاه بود. محقق تهرانی حتی فرصت شام خوردن در شبها نداشت و میگفت: «چهل سال است که شام نمیخورم» [3]
شیخ در همه ابعاد زندگیاش مجسمه همت و پشتکار بود، ولی با تمام اشتغالات پردامنه علمی و تتبعات فرصتگیری که داشت، از انجام عبادات و التزام به مستحبّات دریغ نمیکرد؛ شب چهارشنبه هر هفته، پیاده از نجف به «مسجد سهله» (در 10 کیلومتری نجف) میرفت و در آنجا به نماز و دعا و عبادت میپرداخت. این کار وی تا مدتی پس از رسیدن به سن هشتاد سالگی همواره ادامه داشت.
ایشان، امام جماعت نیز بود و این سنت دینی و اجتماعی را به پا میداشت. تا سال 1376 قمری در مسجد شیخ طوسی در نجف نماز جماعت میخواند. از این سال به بعد که در راه کربلا دچار تصادف شد و آسیب دید، به علت دوری راهِ مسجد طوسی تا منزل وی، مسجد آل طریحی را انتخاب کرد و تا چند سال پیش از درگذشتش، این سنت را تعطیل نکرد.
… آقابزرگ تهرانی اگرچه حرفه اصلیاش فهرستنویسی بوده امّا وزانت و ارزش علمی کارش مرهون جامعیت علمی در علوم متداول حوزوی بوده است. ... بهرهمندی شیخ آقابزرگ از دو مکتب نجف (با محوریت آخوند خراسانی) و سامراء (با محوریت میرزا محمدتقی شیرازی) او را با روشهای فقاهتی گوناگونی آشنا ساخت.
همچنین در میان اساتید ایشان بزرگانی با ذائقههای عقلی و عرفانی هم به چشم میخورد (مانند سید مرتضی کشمیری که از شاگردان آیتالله موسی حسینقلی همدانی بود). این جامعیت و آشنایی او با طرز فکرهای گوناگون در حوزه شیعی تا حدودی وی را از تعصب و جانبداری به دور داشته و روحیه آزادی را بهره او کرد.
وفات
و سرانجام قلب خورشید پژوهش در روز دوازدهم اسفندماه برابر با جمعه سیزده ذیحجه 1389 پس از 96 سال از تپش افتاد. آیتالله مدنی (شهید محراب) از ارادتمندان شیخ، پیکر او را غسل داد و کفن کرد. عصر آن روز پیکر شیخ را برای طواف بر مرقد سالار شهیدان و برادرش حضرت عباس - علیهما السلام - به کربلا انتقال دادند. پیکر ایشان پس از تشییع به نجف برگردانده شد و فردای آن روز در حالیکه مدارس رسمی نجف برای نخستین بار به خاطر تکریم مردی از بزرگان دین و دانش، تعطیل شد، پس از آنکه در صحن شریف علوی نماز میت به امامت آیتالله سید ابوالقاسم خویی خوانده شد، پیکرش را بنا به وصیت خودش به جایگاهی که نخست قسمتی از خانه مسکونی خودش بود و بعدها قسمتی از کتابخانه موقوفه او شد، حمل کرده و در آستانه کتابخانه دفن کردند.
قسمت بعدی را اینجا بخوانید...
پانوشتها:
[1] الذریعه فی التراث الاسلامی، علامه سید عبدالعزیز طباطبایی، ص 236.
[2] طبقات اعلام الشیعه، ج 1، مقدمه.
[3] میرحامد حسین، استاد محمدرضا حکیمی، ص 145.
منبع: سایت رهنامه
تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان
مطالب مرتبط
در کتابخانه تبیان:
کتاب: «الذریعة إلى تصانیف الشیعة»
بررسی کتاب «زندگی و آثار شیخ آقا بزرگ تهرانی»
زندگینامه آیت الله شیخ آقا بزرگ تهرانی (از: ناصر الدین انصاری قمی)
آقا بزرگ تهرانی (از: محمد صحتی سردرودی)
زندگی و آثار علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی (از: ناصر الدین انصاری قمی)