تبیان، دستیار زندگی
میكلوش یانچو با فیلم های پر ابتكارش درباره جامعه فرهنگی و سیاسی مجارستان، بر نسل های متعددی از فیلمسازان در كل اروپا اثر گذاشت و یك الگو در سینمای این كشور بوده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باله های مرگ و زندگی

به انگیزه مرگ میكلوش یانچو، سینماگر بزرگ و بدعت گذار مجاری


میكلوش یانچو با فیلم های پر ابتكارش درباره جامعه فرهنگی و سیاسی مجارستان، بر نسل های متعددی از فیلمسازان در كل اروپا اثر گذاشت و یك الگو در سینمای این كشور بوده است.

باله های مرگ و زندگی

سالها پیش از آن كه ایستوان  ژابو پیشاهنگ فیلمسازی در مجارستان شود و امثال بلاتار در جامعه سینمایی این كشور پیشتازی كنند، این میكلوش یانچو بود كه به سینمای مجارستان چهره ای بین المللی بخشید و به آن هویت داد و تبدیل به نماد غنا و قوت مضامین آن شد و به تبع آن مرگ اخیر وی كه در 93 سالگی او روی داد، مجارستان و كل شرق اروپا را از یكی از شمایل های بزرگ هنری خود بی بهره ساخته است.

در روزگار حكومت مطلقه كمونیسم بر شرق اروپا، میكلوش یانچوی بزرگ فیلم هایی ساخت كه هم كاپیتالیسم در آن محكوم می شد و هم بنیادهای ماركسیسم و لنینیسم خلاف انگاره های انسانی معرفی می شد. برخی فیلم های یانچو منادی سوسیالیسم بهتر و استقلالی بود كه می توانست انتظار مجارستان را در صورت عدم رویكرد این كشور به یك كمونیسم خشك و از نوع لنینی آن بكشد. در عین حال یانچو هرگز كاری نكرد كه نیروهای غربی بتوانند از كارهای خود برای تقویت ایده های سرمایه داری خود در شرق اروپا بهره بگیرند، از منظر آنها كه دیالوگ های آثار یانچو گاهی زبان عام مردم برای بیان دردهای سوسیالیسم و حركات برخی قهرمانانش مانند بند بازی بالرین های مسلط بود، یانچو شروع كننده موجی بود كه می توان آن را نهضت هنرمندان ناراحتی از كمونیسم در شرق اروپا نامید. نهضتی كه می گفت بنیادهای سوسیالیسم دولتی توام با دروغ و كجروی است و به مردم آسیب می زند و باید ترمیم شود و حتی انتقاد او از دولت های بعد از سقوط كمونیسم نیز روش های اولیه وی را زیر سۆال نبرد.

آغاز حركت

شاید همه چیز برای یانچو و سینمای نوین مجارستان در سال 1966 شروع شد. در آن سال فیلمی از مجارستان در كن معتبرترین فستیوال سینمای دنیا یك موج و حركت بزرگ را به راه انداخت. آن فیلم كه مظهری از شهامت فنی و زیبایی های چشم نواز بود و آن را «The round up » نامیده بود و عنوان «یاغی ها» برای اكران آن در غرب اروپا انتخاب شد ، توسط یانچو ساخته شده بود. با این حال این اولین فیلم این هنرمند نبود و بر عكس پنجمین كار بلند وی محسوب می‌شد و كارهای قبلی او كمك كرده بود تا اندیشه ها  روش های وی به سمت تكامل و به نقطه اوج ثمر دهی اش برسد. وقایع «Round up» در گوشه ای از سرزمین مجارستان در سال 1868، زمانی كه هنوز مجارستان مستقل نشده و تحت این نام شناخته نمی شد، شكل می گرفت و از مقاومت اهالی بومی محل مقابل هجوم ها و مظالم نیروهای مجاری- اتریشی می گفت. نیروهایی كه مردم را به اسارت می گرفتند و شكنجه می دادند و وادار به قبول حكومت خویش می كردند. دیالوگ در این فیلم در كمترین سطح است و یانچو با تصویر اسب سوارانی كه حاكمیت خود را با سلاح زور به مردم تحمیل می‌كنند، حرفش را می زند. نگاه یانچو به این معضل نه ویژه مجارستان بلكه یك موضوع فرا منطقه ای جلوه می‌كند و به نظر می رسد كه كل شرق اروپا را شامل می‌شود.

شاید همه چیز برای یانچو و سینمای نوین مجارستان در سال 1966 شروع شد. در آن سال فیلمی از مجارستان در كن معتبرترین فستیوال سینمای دنیا یك موج و حركت بزرگ را به راه انداخت. آن فیلم كه مظهری از شهامت فنی و زیبایی های چشم نواز بود و آن را «The round up » نامیده بود .

بی پناه ترین آدم ها

یانچو چه قبل از آن و چه در كارهای بعدی اش فیلم هایی را ساخت كه با انگاره های فیلمسازی در غرب و حتی شرق قاره سبز همخوانی نداشت و عرف و سنن خود را حاكم می ساخت و به نظر می رسید كه او در عرصه ای وسیع در حال ساختن اپیك های موزیكال و یا باله هایی است كه حركات هنرمندان حاضر در آن در راستای كسب استقلال و مساوات حقیقی صورت می پذیرد. در این باله های مرگ و زندگی، خیانت و دسیسه و رنگ و بوی آن همه جا احساس می‌شود و مردم، بی پناه ترین آدم ها در یك بیغوله سیاسی هستند. آنها شادی هم می‌كنند اما به نظر می رسد كه این آواها و شادی ها فقط در قبال سرزمینی است كه دوست می دارند و در مهلكه های سیاسی آن را از دست رفته می بینند. یانچو در دشت هایی پهناور از آنها تصاویری به عظمت فرهنگ كشورش می گیرد و دوربین او یك موج مردمی را كه مثل باله های معروف است، تعقیب می‌كند و صحنه های موسوم به «Tracking Shot» ها از این طریق در كارهای یانچو معانی بسیط و تازه تری می یابد.

از كارهای كوتاه تا...

میكلوش یانچو در واك، شهری بسیار كوچك در شمال بوداپست پایتخت مجارستان چشم به جهان گشود. پدر و مادر او پناهندگانی از منطقه ترانسیلوانیا بودند كه در جغرافیای  تغییر یابنده اروپا بعداً رومانی نامیده شد و این پس از جدا شدن اتریش از مجارستان در سالهای بعد از جنگ جهانی اول بود. او در جوانی رشته های حقوق، جامعه شناسی و هنرهای زیبا را خواند تا این كه به آكادمی فیلم بوداپست راه یافت و در 1950 از آنجا فارغ التحصیل شد. او به مدت 4 سال فقط فیلم های خبری كوتاه می ساخت و بعد از آن به آثار مستند روی آورد و سرانجام اولین فیلم بلندش را به سال 1958 ساخت كه كاری به نام «زنگ ها به رم رفته اند» نام داشت. او به موضوع جنگ علاقه ای آشكار نشان می داد و این را در تئاترهای تحت كارگردانی خود نیز به نمایش می نهاد. یك نمونه در این ارتباط فیلم «كانتاتا» محصول 1963 است كه آینه و مقوله ای از كارهای بعدی او هم به حساب می آمد.

سختی های زندگی

«در راه من به خانه» كه در سال 1965 اكران شد، یك جوان مجاری كه در اواخر زمان جنگ جهانی دوم در سطح كشوری به تسخیر در آمده توسط روس ها تردد می‌كند، ابتدا بازداشت و سپس آزاد و آنگاه از نو دستگیر می‌شود و به كار گله داری كنار یك سرباز روسی گسیل می‌شود و این شاید دیدگاه یانچو به جنگی باشد كه در جوانی اش خودش هم در آن شركت داشت و مدت كوتاهی جزو اسرای جنگی شد ولی دیدگاه یانچو و سرنوشتی كه او برای این دو سرباز رقم می زند، دوست شدن آنها با یكدیگر است. این تمی است كه در سایر كارهای شاخص یانچو هم به اشكال مختلف تكرار می‌شود و از سختی های زندگی و در عین حال برخی تبعات مثبت آن در شرایط ناهنجار اجتماعی و سیاسی می گوید. بعد از «The round up» كه پیشتر از آن یاد كردیم،  یانچو به سال 1967 «قرمز و سفید» را ساخت كه از اولین محصولات مشترك سینمای شوروی و مجارستان بود و انگیزه آن ظاهراً گرامیداشت پنجاهمین سال انقلاب شوروی بود. وقایع این فیلم در مركز سرزمین روسیه در 1919 روی می دهد و شكار مبارزان مجاری را كه ارتش سرخ نامیده می شدند، توسط سربازان روسی به نمایش می گذارد. البته اینها بهانه ای هم در دست یانچو برای گرفتن تصاویر بسیط  عظیم از سرزمین سبز و دشتهای زیبای مجارستان هم هست. چیزی كه به موضوع دراماتیك فیلم عمق بیشتر و وجوه تازه ای را می افزاید.

باله های مرگ و زندگی

تكاملی بیشتر

«سكوت و فریاد» كه در 1969 عرضه شد و درباره تلاش های یك مرد گریزان از دوره موسوم به «وحشت سفید» (دیكتاتوری آدمیرال میكلوش هورتی در سالهای 1919 و 1920) است و «رویارویی» كه اولین فیلم یانچو به سیستم رنگی و محصول 1969 بود و یانچو در آن استفاده های استعاری و نمادین از نمایش های اپرایی می‌كند، او را به تكامل بیشتری در زندگی حرفه ای اش نایل كرد و «سیرو كوی زمستانی» كه آن هم در سال 69 به نمایش درآمد از فرط گزیده گویی به 13 شات منحصر می شد و در «Agnus Dei » (71) و «Red Psalm» (72) بیشتر از 30 شات یافت نمی شود و خیلی چیزها از طریق سمبل های مرتبط توضیح داده می شوند و برای آخری (Red Psalm) حاكمیت سمبل ها و شدت این نوآوری به حدی می رسد كه جایزه بهترین كارگردانی در فستیوال معتبر كن فرانسه به یانچو تعلق گرفت.

تصاویری آبستره

افسانه های كلاسیك تر مثل تراژدی های یونانی در كاری مثل «الكترا» (1974) كه از پر مضمون ترین فیلم های یانچو است نمودی آشكار دارد و هر چند برخی صحنه های كمیك در این فیلم وجود دارد، اما تصاویر آبستره مانند یانچو همگی نوع به تمسخر كشیدن كمونیسم دولتی در مجارستان در دورانی بر شمرده می شدند كه شورویها تقریباً بر كل اروپای شرقی سیطره داشتند و سوسیالیسم طراحی شده توسط آنها به شرق آسیا (چین و مغولستان و كره شمالی) و دریای كاراییب (كوبا) هم بسط یافته بود.

نگاهی تجلیل آمیز

یانچو بعد از جدایی از همسر معروفش مارتا مژاروش كه مثل خود او فیلمساز بود. به ایتالیا رفت و هر چند آنجا هم فیلمهایی چون «Private Vices and Public Virtues» را به سال 1976 ساخت كه با آنها مخاطب عام بیشتری را جذب خود كرد اما به نظر می رسید او با شدت و غلظت ایده هایی چون گذشته كار نمی كند. اهمیت «راپسودی مجاری» در سال 1979 در بازگشت یانچو به كشور زادگاهش هرچند با بعضی دلمشغولی های تازه است و «قلب دسیسه گر» در سال 1981 نوعی نگاه تجلیل آمیز تازه از سوی یانچو به كشور زادگاه اوست.

انتقاد در لایه ای از محافظه كاری

كارهای فوق بر یك فوج از فیلمسازان مجارستان و نسل های بعد از او تأثیرگذار شده است و هر چند وی با قدمای سینمای اروپا پیوند خورده اما بدعت گذاری های او بدور از هر تردیدی است. عصر آخر فیلمسازی یانچو را می توان و باید به دوره بعد از سقوط كمونیسم مرتبط دانست. دورانی كه او با حفظ وفاداری اش به سوسیالیسم نگاه نقادانه اش به دولت های جایگزین را چاشنی آثارش كرد اما آنها را در لایه ای از ملایمت و محافظه كاری قرار دارد. «فانوس خدا در بوداپست» (1999) كه نگاه تمسخر آمیز یانچو به وقایع بعد از سقوط كمونیسم در مجارستان است و به همكاری های قبلی او با سناریستی توانا چون گیولا هرنادی و مدیر فیلمبرداری مجربی مانند فریچ گرون والسكی استمرار بخشید، هر چند با جدیت و نگاه نافذ قبلی یانچو به مسایل اجتماعی همراه نیست اما دو كاراكتر ظاهراً كمدی به نام های كاپا و په په از درون آن سر برآوردند كه یانچو در اوایل دهه گذشته دو فیلم دیگر هم پیرامون آنها ساخت.

عصری پایان ناپذیر

امروزه سینماگران مبتكر چون بلاتار در مجارستان اعتراف می‌كنند كه از یانچو تأثیر های فراوانی پذیرفته اند و او بت آنهاست و این دیرپاترین اثر گذاری و مهمترین یادگار وی از دوران طولانی كارش در جامعه هنری مجارستان و كل اروپای شرقی است. عصری كه به رغم مرگ اخیر وی به این زودی ها پایان نخواهد یافت.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع : روزنامه بانی فیلم / وصال روحانی

مطالب مرتبط:

کازان پشیمان نیست

تیموتی و فیلم‌هایش   

خالق رئالیسم شاعرانه سوئدی