تبیان، دستیار زندگی
محمد رضا طالقانی از چهره های برجسته ورزش و کشتی ایران که روز دوازدهم فروردین 1357به عنوان محافظ شخصی حضرت امام خمینی(ره) حضورداشته، خاطرات خواندنی خود راازاین روزها بازخوانی کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازخوانی خاطرات محافظ جوان امام خمینی (ره)


محمد رضا طالقانی از چهره های برجسته ورزش و کشتی ایران که روز دوازدهم فروردین 1357به عنوان محافظ شخصی حضرت امام خمینی(ره) حضورداشته، خاطرات خواندنی خود راازاین روزها بازخوانی کرد.


محمدرضا طالقانی 25ساله جوان دیروز و چهره نام آشنای امروز ورزش ایران که دربحبوحه انقلاب در کنار مردم برای دفاع از وطن ازرفتن به مسابقات کشتی در آن روزها صرفنظر کرد تا به مردم بپیوندد، اکنون با گذشت سی و پنج سال از آن روز هنوز دوازدهم بهمن ماه 1357 را یکی از طلایی ترین روزهای زندگی خود می داند.

روزی که مردم ایران بر مبنای عشق ، علاقه خود را به رهبر انقلاب اثبات کردند و پیمان ناگسستنی با مقتدای خود بستند. وی باردیگر از لحظه ورود تاریخی حضرت امام خمینی(ره) به میهن اسلامی خاطرات خود را بازخوانی می کند، خاطراتی که ماندگار شدند.

 چگونه جوان کم سن و سالی چون شما که کشتی گیرملی پوش بودید، به عنوان محافظ امام خمینی(ره) انتخاب شد؟امام خمینی

-درسال 1357پس ازموفقیت درکشتی از سوی کادر فنی تیم ملی وقت به عنوان ملی پوش انتخاب شدم، چون به گفته مربیان تیم شانس زیادی برای کسب مدال طلا داشتم،بایدخود را برای شرکت در مسابقات بین المللی در تهران که با حضور 19کشور صاحب قدرت کشتی جهان برگزارمی شد،اماده می کردم.  به همین منظوربا سایر کشتی گیران تیم ملی شبانه روز در اردوی تیم ملی شرکت می کردیم اما روزهای پنج شنبه می توانستیم به خانه بازگردیم. این شرایط همزمان با اوج تظاهرات مردم علیه رژیم شاه بود آن موقع در محله ما که یکی از محله های جنوب شهر بود، این اعتراضات شدت بیشتری داشت و به نوعی محل تجمع مخالفان رژیم بود. درهمین برهه خیلی ازبزرگترها به من انتقادکردنددراین بحبوحه تظاهرات مردمی که همه جان خود را برای امام و آزادی کشور گرو گذاشتند، در اردوی تیم ملی شرکت می کنید؟ این انتقاد تا جایی پیش رفت که جلسه ای با اعضای تیم ملی برگزار کرده و تصمیم گرفتیم که در مسابقات شرکت نکنیم و به صف مردم بپیوندیم.

فردای آنروز به اردوی تیم ملی در محل دهکده المپیک برگشتم و اتاق من در اردوی تیم ملی به ستاد سلب آسایش حکومت تبدیل شد. به اعضای تیم ملی گفتم که مردم نمی خواهند ما کشتی بگیریم، برای همین باید به مردم ملحق شویم تا آنها فکر نکنند ما پشت آنها را خالی کرده ایم و به همین منظوراعلام کردیم که مسابقات بین المللی آریامهر را لغو می کنیم. فردای آن روز سرپرست اردو احضارم کردو با عصبانیت گفت تو اخلال گری کردی! و همین روزهاست که تو را به جرم اینکه جام شاه را به هم می ریزی! بازداشت کنند.گفتم الان باید چه کار کنم که به من گفتند تو را رئیس فدراسیون بیرون کرده وحالا باید از تیم ملی بیرون بروی! من هم آمدم بیرون اما قبل از این که تیم ملی را ترک کنم شیطنت کردم و خطاب به بچه ها گفتم مرا بیرون کردند!

واکنش اعضای تیم نسبت به رفتار سرپرست تیم ملی چگونه بود؟

-آنها انصافا درس بزرگی به من دادند، وقتی بچه ها متوجه شدند، من به دلیل اعتراض به شاه از اردوی تیم ملی اخراج شدم، ازبین 42 ملی پوش 37 نفر وسائل خود را جمع کردند و با من از اردو بیرون آمدند و با یکدیگر هم قسم شدیم که به مردم ملحق شویم، و این خبر در روزنامه چاپ شد که قهرمانان به مردم ملحق شدند. همین مسئله آغاز ورود من به موضوع انقلاب بود.

گام بعدی حضور شما در صحنه انقلاب به چه صورت بوده است ؟

-پس ازخروج از اردو وقتی به خانه برگشتیم، گفتندمنزل آقای عراقی دعای کمیل برگزار می شود،شهید عراقی یکی از مخالفان سرسخت رژیم شاه بود،من برای روضه و دعای کمیل هفتگی به منزل حاج مهدی عراقی می رفتم که این بار حاج آقا به محض دیدن من گفت آفرین به تو که به مردم اضافه شدی . واقعا دست مریزاد،حالا حاضری با من به پاریس بیایی؟گفتم چه خبراست،گفتند می خواهیم برویم ملاقات آقا، که با جان و دل پذیرفتم و گفتم یاعلی مدد.

همان شب که به خانه بازگشتم چند نفر پاسبان با دست بند به در منزل آمدند و بلافاصله مرا با خودشان بردند کلانتری و بعد از آنجا به باغ شاه بردند که نزدیک به 15روز آنجا مرا نگه داشتند.البته در این مدت تصمیم گرفتم برای این افراد مسابقات کشتی بگذارم. آن قدر نظم آنجا را به هم زدم تا آقایی که مسوول آنجا بود، گفت تو باید از اینجا بروی چون نظم و انضباط را به هم زدی.

من به دلیل اعتراض به شاه از اردوی تیم ملی اخراج شدم، ازبین 42 ملی پوش 37 نفر وسائل خود را جمع کردند و با من از اردو بیرون آمدند و با یکدیگر هم قسم شدیم که به مردم ملحق شویم،

چه شد که عازم پاریس شدید؟

-به محض این که از زندان باغ شاه بیرون آمدم، خدمت حاج مهدی عراقی رسیدم که پس از آن یک سره به پاریس رفتیم، آنجا بود که وقتی خدمت سید احمد آقای خمینی رسیدم، قرار شد محافظ آقا شوم. تا قبل ازاین نمی دانستم بادیگارد و محافظ یعنی چه ، اما وقتی به من این ماموریت را دادند، تصمیم گرفتم که با جان و دل از آقا محافظت کنم. وقتی به تهران آمدم خدمت برخی مراجع عظام رسیدم و گفتم که امام طی چندروز دیگر وارد کشور می شود و به خود می بالیدیم که محافظ آقا هستم. من آن روز را که هیچ گاه ازخاطر نمی برم،باحضرت آیت الله طالقانی به فرودگاه رفتیم تادر خدمت امام باشیم اماآنجاآقای رفیق دوست به من گفتند مقابل دانشگاه بروم و خدمت روحانیونی که جلوی مسجد دانشگاه تحصن کرده بودند تا امام به آنجا بروند و سخنرانی کنند، عرض کنم همه به بهشت زهرا (س)بیایند تا سخنرانی امام را در آنجا گوش کنند.

بالاخره آنرور فرا رسید و ازدحام جمعیت به حدی بود که قابل وصف نیست اما با همه آن شلوغی جمعیت توانستیم حضرت امام را به سمت هلی کوپتر هدایت کنیم وسپس به قطعه 17شهریور رفتیم و از آنجا بعد ازسخنرانی تاریخی حضرت امام به بیمارستان هزار تخت خوابی رفتیم که من آن موقع به تنهایی از سوی حاج احمدآقا ماموریت یافتم تابه مدرسه علوی بروم و خبرسخنرانی آقا را اعلام کنم.

 تا چه زمانی محافظ حضرت امام بودید؟

-چندروزی خدمت امام بودم، تا اینکه پس از چندروز خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم که من کشتی گیر تیم ملی هستم و باید در تمرینات تیم ملی شرکت کنم که ایشان دستور فرمودند که برو و همیشه تو را دعا خواهم کرد، من ورزشکار نیستم اما ورزشکاران را دوست دارم که پس ازآن مسوولیتم را به فرد دیگری واگذار کردم و به تمرینات تیم ملی بازگشتم.

بخش ورزشی تبیان


منبع: ایرنا