تبیان، دستیار زندگی
متوازن بودن شخصیت و قلم ادبا و اندیشه و زبان گویای آنان به سهولت توانست نه سبک که از طرز و روش بهره می‌جوید بلکه مکاتبی با شاخک‌هایی بدیع و نظام‌مند را بیافریند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تکامل شعر نو از نیما تا به امروز


متوازن بودن شخصیت و قلم ادبا و اندیشه و زبان گویای آنان به سهولت توانست نه سبک که از طرز و روش بهره می‌جوید بلکه مکاتبی با شاخک‌هایی بدیع و نظام‌مند را بیافریند.

تکامل شعر نو از نیما تا به امروز

با نگاهی فرارونده به تاریخ و هنر شعر در سرزمین کهن بوم ایران این فهم به ذهن خطور می‌کند که در ازمنه تاریخ، شعرایی یکی پس از دیگری آمده‌اند و در این میدان پر افت و خیز گام‌هایی بلند را برداشته‌اند که بر همه اهل ادب و هنر مبرهن است و آنچه این میدان نابهنگام و پرشورتر از معمولی را در بین شعرا متمایز کرده، همین که هر کدام از این شعرا در میدانی خاص میدان داری کرده‌اند. (به تعبیری نه میدان‌ها یکی بوده و نه تاختن‌ها در این میدان‌ها)

لذا امروزه همه قبیله شعر و ادب می‌دانند که همین متفاوت جلوه دادن اندیشه و زبان شعرایی از قبیل فردوسی، رودکی، حاف1 سعدی، مولانا، صائب، بیدل، نظامی گنجوی و... بوده‌اند که شعریت تاریخی ادبیات ایران را بنا کرده‌اند.

متوازن بودن شخصیت و قلم ادبا و اندیشه و زبان گویای آنان به سهولت توانست نه سبک که از طرز و روش بهره می‌جوید بلکه مکاتبی با شاخک‌هایی بدیع و نظام‌مند را بیافریند. این آفرینش که از ماهیت وجودی به نام «آفرید» (AFRAIYD) در ضمیر نابه هنگام شعرا خیزابه‌ای بهنگام را جلوه گر نمود، بی گمان تا پایان یک «آغاز» در شریان‌های جامعه جاری و ساری است.

بنابراین، این که افرادی بعد از عقلای «قوم ادب» در حرکت رو به جلوی این رودخانه بی پایان گام‌هایی را برداشته‌اند و البته دست به فرآیندی به قول خودشان سبک زده‌اند، ابتدا باید ابراز داشت که صنعتی به نام سبک را نمی‌توان هماورد با مکتب و یا احیاناً «گفتمان» دانست. چه این که مکتب و گفتمان دارای تعاریف ویژه‌ای است که شاید در تعیین سبک‌هایی از قبیل خراسانی، عراقی، هندی ودوره بازگشت برای ادبیات پر بارایران زمین، اجحاف شده.

دلیل عمده این که هر کدام از ادبای ایران زمین به سهم خود نوعی مکتب و گفتمان ادبی اند که پرداختن به این فهم مستلزم تلاش علمی و عملی اندیشمندان در عرصه ادبیات است. اگر این چنین نبود سخن نظم پدر فرهنگ و زبان فارسی (فردوسی بزرگ) را آندره ژید وارونه نمی‌کرد: «بر باغ دانش همه رفته‌اند/ سخن گفتنی هرچه بد گفته‌اند». "همه چیز گفته شده است / اما چون هیچ کسی گوشی نمی‌دهد / باید همیشه از نو آغاز کرد (آندره ژید)".

با این تعابیر جریان شعری که با سکانداری نیما یوشیج در جاده شعر و ادب ایران و در عرصه ادبیات داستانی به سکانداری جمالزاده در بدنه جامعه ادبی به راه افتاد، با التفات به قدمت این‌ها که به صد سال نمی‌رسد، حرکتی رو به جلو در جهت فرهنگ سازی و فرهنگ پذیری بود.

در عرصه شعر چیزی جز تلنگری به شعر کلاسیک نبود و شاید آغازی بود برای شعرایی که بعد از نیما آمدند و این سبک (شعر نو) را بسط و گسترش دادند.

در عرصه ادبیات داستانی نیز مهم‌ترین اتفاقی که افتاد، ایجاد فضایی در جهت ترسیم رسم الخطی در جهت نوشتن و سوق دادن نویسندگان به ساده نویسی (سهل نویسی) بود.

جریان شعری که با سکانداری نیما یوشیج در جاده شعر و ادب ایران و در عرصه ادبیات داستانی به سکانداری جمالزاده در بدنه جامعه ادبی به راه افتاد، با التفات به قدمت این‌ها که به صد سال نمی‌رسد، حرکتی رو به جلو در جهت فرهنگ سازی و فرهنگ پذیری بود.

بنابراین، این جریانات فکری در حوزه شعر و ادبیات، جامعه ما را با معانی تازه‌ای آشنا کرد، چراکه مولفه‌هایی که بنیانگذاران (نیما و جمالزاده) در نوشتارهای خود تصویر کردند، متفاوت بود و این متفاوت‌گویی‌ها از جانب بانیان دیگر منجر به این شد تا که جامعه با شفاف‌سازی بهتری و با تثبیت به واقعیات، حقایقی را کسب کند.

به هر روی این روند رو به رشد در شعر و ادبیات ایران نیاز است که راه خود را طی نماید و از جدال با شعرای کلاسیک گو دست بردارد و البته نیاز است که شعرای کلاسیک گو نیز رویکرد رفتاری خود را با نوسرایان، متعادل کنند و تغییر دهند. شکل‌گیری این صلح و آرامش در جامعه ادبی ما (با رعایت معیارها و فرآیندهای اندیشه‌ای) منجر به فرهنگ سازی و فرهنگ پذیری در بین قبیله ادبی و جامعه (عموم) خواهد شد و پیامد آن نیز نوعی سالم‌اندیشی فرارونده است.

در این گیر و دار شاید بتوان پنداشت که شعر نو «لجبازی دوست داشتنی است» و در این عمر کوتاه نیز به اثبات رسانده که راهی بلند را طی کرده و در جایگاه خود ایستاده و دارای قرب و منزلت (ویژه) است.

بهتر اینکه سیر تکاملی شعر نو از نیما تا به امروز دچار صیرورت (شدن) و به تعبیر ما ایرانیان پوست اندازی است. از این نگاه شعرای نوگرا و به تعبیر خودشان آوانگاردیسم هنوز از پنج شاعر نامی شعر نو که در این راه(شعرنو) پر مخاطره که بسان مردابی پر تلاطم بود! عبور نکرده‌اند. البته با توجه به اوضاع اجتماعی و گو نه به گون شدن چهره جامعه با حرکت زمان، تغییراتی در زبان شعر نو بوجود آمده و در دهه 80 و به بعد شعرایی ساختار گرا با اندیشه،بیان و زبانی متفاوت متولد شده‌اند که برای رسیدن به قله شعر شعرای نامی( پنج شاعر) فاصله دارند، ولی چون زمان در حال تغییر تولدهاست و مکان نیز با این تغییر دچار تطور می‌شود، لذا این تغییر تولدها منجر به تولد واژه‌هایی نو در جهت شکل گیری ساختار و زبان شعر می‌شود که به نظر می‌آید با توجه به این دامنه و غنای تمدن شعر در ایران بتوان با تطور زبان و آفرینش سبک هم تصادم داشت.

دیگر بیان اینکه آنچه بصورت گذرا به عرصه تعریف کشانده شد، باز نمی‌توان تعریفی جنگ آسا (سفره رنگین) و مانا را برای شعر در نظر گرفت.

از این نگاه، شعر واژه‌ای است که مانند دیگر واژه‌ها دنیایی است آکنده از مفاهیم و مصادیق. با این تفاوت که از ضمیر ناخود آگاه شاعر خیز برمی‌دارد. شعر را می‌توان شعور یا فراشعوری فرا رونده پنداشت که این شعور با تبلور احساس، عاطفه و خیال موجودیت خود را در اجتماع به شکل «فرآبند» (فرا تجربه!) تصویر می‌کند.

بخش ادبیات تبیان


منبع: آرمان- عابدین پاپی

مطالب مرتبط:

طنز و ایجاد طنز از راه تضاد

نمی‌توان بی‌هوای مردم نوشت