تفاوت تعبیرات نسبت به حال پیامبر
در روایاتِ باب یک نکاتی هست که حتماً آنهایی که در این زمینه کار میکنند باید به این نکات توجه کنند:
خود ابن عباس وقتی میخواهد این را نقل کند، (وقتی انسان به این تعبیرات دقت میکند میبیند که این کاربرد الفاظ چقدر مهم است) و میخواهد خودش حال حضرت را توصیف کند، در همین صحیح بخاری هست که میگوید، ابن عباس گفت: «لما اشتدّ وجع رسول الله»؛ ببینید: اشتداد وجں درد حضرت زیاد شد. این تعبیری است بسیار محترمانه و صحیح که برای یک نبی، که خاتم الانبیاء است، مناسب است. «اشتدّ الوجع به»: درد شدید شد. در همین جا، که وقتی ابن عباس خودش میخواهد حال حضرت را توصیف کند میگوید: «اشتدّ وجعه»، دنبالش وقتی که میخواهد بگوید که عمر چه گفت، نمیگوید که او هم گفت اشتد وجعه بلکه میگوید: گفت: «غلبه الوجع»؛ درد بر او غالب شد؛ چقدر تعبیر تفاوت میکند. غالب، یک مغلوبی دارد. اینجا یعنی، مغلوبِ درد است و با این کلام میخواست حرف را از حجیت بیاندازد و توضیحش میدهد که: «حسبنا کتاب الله»؛ که ما قرآن داریم. لذا خود از مواردی هم که الآن خیلی در مناظرات و انجمنهای اینترنتی که بحث میکنند، تلاش میکنند این است که میگویند (در شرح ابن حجر هم هست): آن کسی که گفت «هجر» یا «أهجر» عمر نبود و این در هیچ روایتی نیامده است. در حالی که اظهر من الشمس است و در صحیح بخاری هم در جایی که دو تعبیر را در یک باب آورده، اسم گوینده را نگفته، چون هر کسی میفهمد که گوینده کیست. اما آنها میگویند: نه، عمر نبوده و شما بیخود میگویید! اولاً که میگوییم: خوب، سلّمنا، که او این را نگفته و دیگری بوده. سۆال ما، سۆالی بسیار ساده است: شما که قبول دارید «غلبه الوجع» را گفته، آیا این را قبل از حرف آن شخصی گفته که «هجر»، «أهجر» یا «یهجر» را بکار برده یا بعد از او؟ اگر قبلش گفته «غلبه … حسبنا ...»، بعدش که آن یکی میگوید «یهجر»، او باید فوری دفاع کند و بگوید که من که منظورم این نبود و … او مُمَهِّد حرف دومی شده و ممهد باید نگذارد که زمینه توهین را فراهم کند و باید فوری واکنش نشان دهد و ابن عباس و دیگران هم نقل کنند. و اگر بعد از او گفته، که این عبارتش تأیید حرف او است؛ یعنی او [آن فرد نامعلوم]، این حرف را زد و او [عمر] هم گفت: «حسبنا کتاب الله» و دارد آن حرف را تأیید میکند. پس چه گفته باشد و چه نگفته باشد، این سۆال هست. خود شراح صحیح بخاری دارند (مصطفی البغا، شعیب ارناۆوط و …) که با این وجود که چقدر سعی میکنند یک روایتی را که ممکن است شیعه به نحوی از آن استفاده کنند تضعیف کنند، این روایات را که نمیتوانند تضعیف کنند خود او در اینجا توضیح میدهد که «هجر» أی اختلط کلامه من المرض؛ از مریضی کلامش به هم میریزد و دیگر حالت مستقیم ندارد، همان که ما میگوییم: «هجر» أی هجی؛ که در فارسی میگوییم هذیان. خدا رحمت کند مرحوم آقای دکتر پاک نژاد را که کتاب نوشته به نام مظلومی گمشده در سقیفه که چند جلد است. در جلد اولش، که به قطع جیبی بود در اولین بار که چاپ شده بود، در اواخر آن میگوید که من الآن نزدیک چهل سال است که تجربه طبابت دارم. میگوید که چون میدانم که جوانهای سنّی کتاب مرا میخوانند، این مطلب را مخلصانه عرض میکنم که در مورد آن فکر کنند. میگوید وقتی که نبض شخصی را میگیرم، از نبض او میفهمم که تب دارد. اما از نبض نمیفهمم که چند درجه تب دارد و باید درجه بگذارم. بعد میگوید که تب، وقتی از 41 درجه (شاید هم 40، تردید از ما است) بالاتر میرود، تازه شروع آن وقتی است که هذیان میآید. قطع نظر از جایگاه پیامبری و البته ایشان این مطلب را خیلی ساده تحلیل میکنند. میگوید بالای حدود 40 درجه، آن حالی میشود که آن آرامش دِماغی و حرف زدن و … حالت طبیعی ندارد. میگوید: من که طبیبم و نبض را که میگیرم، میفهمم که تب آمده، اما نمیفهمم درجهاش درجهای است که میشود هذیان گفت یا نه؟ عمر، نبض را نگرفته، از کجا این حرف را زد؟ خیلی قشنگ میگوید که بدون اینکه نبض بگیرد، بدون اینکه دکتر باشد و تجربه داشته باشد، درجهاش را هم گفت! واضحترش این است که آخر حضرت باید یک کلامی بگویند که آن وقت بگویند، این کلام - نعوذ بالله – بی سر و ته است.
فرآوری:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان