تبیان، دستیار زندگی
همین كه پوست حیوان سلاّخى شد، امام علىّ علیه السلام آن را جلوى خود نهاد، در همین لحظه قلم و دواتى كه درون آن مركّب سبز رنگ و منوّر بود كنار آن حضرت حاضر شد و گزارشاتى به عنوان وحى نازل گردید و پیامبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله آن ها را به عنوان إملا براى
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آورده اند که ...

حضرت محمد

در تاریخ وفات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله اختلاف است ؛ ولى مشهور آن است كه بعد از جنگ خیبر در 28 ماه صفر، سال دهم هجرت در اثر زهری كه زنى یهودى به نام زینب دختر حارث برادر مرحب در غذای آن حضرت ریخته بود و در سن 63 سالگى شهید گشت .(1)

گزارشی از حوادث گذشته و آینده جهان

مرحوم شیخ طوسى به نقل از امام موسى كاظم صلوات اللّه علیه ، حكایت می نماید:

در اواخر عمر پر بركت پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، خداوند متعال بر آن حضرت وحى فرستاد: مدّت عمر و حیات تو در حال سپرى شدن است ، پس براى ملاقات با پروردگارت آماده باش .

پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله دست هاى خود را به سوى آسمان بلند نمود و اظهار داشت : خداوندا! وعده اى را كه داده بودى انجام نگرفته ، با این كه هیچ گاه در وعده هاى تو خلافى نبوده است .

خداوند وحى فرستاد: یا محمّد! به همراه كسى كه مورد اعتماد و اطمینان خودت باشد، به سمت كوه اُحد بیا.

حضرت دو مرتبه دست هاى خود را به سمت آسمان بلند نمود و همان سخنان را تكرار كرد.

در این هنگام وحى آمد: به همراه پسر عمویت علىّ بن ابى طالب به سمت كوه اُحد بیائید و از آن بالا بروید و پشت به قبله كنید و خودت حیوانات وحشى را صدا كن تا پاسخ گویند؛ سپس یكى از آن ها را بگیر و آن را تحویل پسر عمویت ده تا سر آن را بریده و از گردن ، پوست آن را كنده و وارونه نمائید؛ كه دباغى شده خواهد بود. بعد از آن مَلَك روح و جبرئیل به همراه قلم و دوات وارد مى گردند و تمامى حوادث را برایت گزارش مى دهند و آن ها را براى پسر عمویت بازگو نما تا بنویسد و هرگز این پوست و مركّب و نوشته هایش فاسد و نابود نخواهد شد؛ بلكه همیشه تازه و قابل استفاده مى باشد.

پس از آن ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله طبق آنچه ماءمور شده بود، به همراه امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام حركت كرد تا به بالاى كوه اُحد رسید و ماءموریّت خود را انجام داده و هنگامى كه خواستند پوست حیوان را بِكَنند، جبرئیل به همراه مَلك روح و تعداد بسیارى از ملائكه وارد شدند.

همین كه پوست حیوان سلاّخى شد، امام علىّ علیه السلام آن را جلوى خود نهاد، در همین لحظه قلم و دواتى كه درون آن مركّب سبز رنگ و منوّر بود كنار آن حضرت حاضر شد و گزارشاتى به عنوان وحى نازل گردید و پیامبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله آن ها را به عنوان إملا براى پسر عمویش بازگو مى نمود و ایشان مى نوشت .

خداوند عالم ، سوگند یاد نموده كه از ظلم هیچ ظالمى نگذرد. شما را به خدا هر كس حقى بر من دارد و یا به كسى ستم روا داشته ام حقش را بگیرد. چون قصاص در این دنیا نزد من بهتر از كیفر آن دنیاست كه آن هم در مقابل فرشتگان و پیامبران انجام خواهد گرفت

امام كاظم علیه السلام افزود: بیان اوصاف و حالات تمامى زمان ها و لحظات گوناگون جهان ، همچنین كلیّه حوادث و جریاناتى كه تا برپائى قیامت رخ مى دهد، و تفسیر و تشریح جمیع موجودات عالم هستى از جهت منافع و مضرّات ، در آن گزارشات وجود داشت و هیچكس غیر از مقرّبین و اولیاء خداوند از آن ها آگاهى ندارند.

و در ضمن آن گزارشات ، چگونگى حالات بندگان صالح و ذرارى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و نیز دشمنان و مخالفان به طور مشروح نسبت به هر زمان ومكان وارد شده است .

پس از آن نسبت به مصائب و فتنه هاى بعد از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سخنانى به میان آمد و چون حضرت ، در مورد وظایف خود كسب تكلیف نمود؛ در جواب گفته شد: باید صبر و بردبارى پیشه كنید.

همچنین تمامى اوصیاء و اولیاء و شیعیان و دوستانشان توصیه به صبر و استقامت شدند تا آن هنگامى كه فرج اهل بیت علیهم السلام یعنى ؛ امام زمان عجّل اللّه فرجه الشّریف فرا رسد و ظهور نماید.

و در پایان پیرامون علائم ظهور حضرت مهدى علیه السلام و چگونگى حكومت بنى هاشم به طور كامل مطالبى بیان گردید.(2)

قصاص حق است، حتی برای او

رسول گرامى صلى الله علیه و آله در بیمارى آخرین خود به بلال دستور داد كه مردم را در مسجد جمع كند. مردم به مسجد آمدند. خود حضرت در حالى كه سخت بیمار بود وارد مسجد شد و به منبر تشریف برد. پس از حمد و ثناى الهى از زحمات خود براى مردم بیان نمود و فرمود:

- یاران ! من براى شما چگونه پیامبرى بودم ؟ آیا همراه شما نجنگیدم ؟ آیا دندان پیشینم شكسته نشد؟ پیشانى ام شكسته نشد؟ آیا خون بر صورتم جارى نگردید و محاسنم با خون رنگین نشد؟ آیا متحمل سختیها نشدم و سنگ بر شكم نبستم تا غذاى خود را به دیگران بدهم ؟

اصحاب عرض كردند:

حضرت محمد

- راستى چنین بودید. چه سختیها كشیدید ولى تحمل كردید و در راه نشر حقایق از هیچ گونه تلاش و كوششى كوتاهى نفرمودید. خداوند بهترین اجر و پاداش را به شما مرحمت كند.

آن گاه پیامبر فرمود:

- خداوند عالم ، سوگند یاد نموده كه از ظلم هیچ ظالمى نگذرد. شما را به خدا هر كس حقى بر من دارد و یا به كسى ستم روا داشته ام حقش را بگیرد. چون قصاص در این دنیا نزد من بهتر از كیفر آن دنیاست كه آن هم در مقابل فرشتگان و پیامبران انجام خواهد گرفت.

در این هنگام مردى به نام سوادة بن قیس از آخر مجلس برخاست و عرض ‍ كرد: یا رسول الله ! پدر و مادرم به فدایت ! وقتى كه از طائف برگشتى، من به پیشوازتان آمدم. شما بر شتر غضباى خود سوار بودى و عصاى ممشوق به دست داشتى . همین كه عصاى را بلند كردى كه بر شتر بزنى به شكم من خورد. نفهمیدم از روى عمد بود یا خطا.

فرمود: به خدا پناه مى برم . هرگز عمدا نزده ام.

سپس فرمود:

- بلال ! به منزل فاطمه برو و عصاى ممشوق را بیاور. بلال از مسجد بیرون آمد و در كوچه هاى مدینه فریاد مى زند: مردم ! هر كس حق و قصاصى بر گردن دارد، پیش از روز قیامت پرداخت كند و اكنون پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله خود را در معرض قصاص قرار داده و حقوق مردم را پیش از روز رستاخیز مى پردازد. بلال در خانه فاطمه علیهاالسلام را زد و به ایشان گفت:

- پدرت عصاى ممشوق را مى خواهد.

فاطمه علیهاالسلام فرمود:

- بلال! پدرم عصاى ممشوق را براى چه مى خواهد؟ امروز نیازى به عصا نیست . زیرا پدرم این عصا را در روزهاى سفر همراه خود مى برد.

همین كه پوست حیوان سلاّخى شد، امام علىّ علیه السلام آن را جلوى خود نهاد، در همین لحظه قلم و دواتى كه درون آن مركّب سبز رنگ و منوّر بود كنار آن حضرت حاضر شد و گزارشاتى به عنوان وحى نازل گردید و پیامبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله آن ها را به عنوان إملا براى پسر عمویش بازگو مى نمود و ایشان مى نوشت

بلال گفت:

- اى فاطمه ! آیا نمى دانى كه اكنون پدرت در بالاى منبر است و با مردم خداحافظى مى كند.

فاطمه علیهاالسلام فریاد كشید و اشك از دیدگانش فرو ریخت و فرمود:

- اى واى از این غم و اندوه ! اى پدر! پس از تو چه كسى به حال فقرا و بیچارگان مى رسد و پس از تو به كه پناه برند؟ اى حبیب خدا! محبوب دلها! سپس عصا را به بلال داد. بلال عصا را خدمت پیامبر گرامى رساند.

حضرت فرمود:

- آن پیرمرد كجاست ؟

- پیرمرد از جا برخاست و گفت:

- این منم یا رسول الله ! پدر و مادرم به فدایت.

فرمود: جلو بیا و مرا قصاص كن تا راضى شوى.

پیرمرد: پدر و مادرم فداى تو باد. شكمت را باز كن !

پیامبر پیراهنش را از روى شكم كنار زد.

پیرمرد: اجازه مى دهید لبهایم را بر شكم مباركتان بگذارم و بوسه اى بردارم . حضرت اجازه داد. پیرمرد شكم پیامبر را بوسید و گفت:

- بار خدایا! با این عمل در روز قیامت از آتش جهنم به تو پناه مى برم .

پیامبر صلى الله علیه و آله: سوادة بن قیس! حالا قصاص مى كنى یا مى بخشى ؟

سوادة: یا رسول الله بخشیدم .

پیامبر صلى الله علیه و آله: خدایا! سوادة بن قیس را ببخش ، چنانكه او پیامبر تو، محمد را ببخشید. (3)

پی نوشت:

1) امام صادق علیه السلام فرمود:  ... به وسیله آن دو زن (حفصه و عایشه) مسموم و مقتول گردید؛ تفسیر عیاشى : ج 1، ص 200، ح 152، البرهان : ج 1، ص 320، نورالثقلین : ج 1، ص ‍ 401، ح 390، بحارالا نوار: ج 28، ص 20، ح 28.

2) بحارالا نوار: ج 26، ص 26، ح 27 به نقل از اختصاص و بصائر الدّرجات .

3) همان، ج 22، ص 508.

فرآوری: ابوالفضل صالح صدر     

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

داستانهاى بحارالانوار، محمود ناصرى، جلد دوم.

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، عبداللّه صالحى.

مطالب مرتبط:

مقامات دنیوی و اخروی پیامبر خاتم

راز موفقیّت یک اسوه

دست بر دوش امیر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.