فهم عمیق و تفکر، پایه تحصیل در حوزه (4)
قسمت قبل را اینجا بخوانید.
برگرفته از گفت و گوی نشریه رهنامه پژوهش با استاد سید محمد حسین عظیمی
راهکار برطرف کردن آسیب ها
[و اما در مورد راهکار،] اصلیترین نکته این است که ما نباید در این مسائل، مقلد باشیم. ما نباید هر آنچه در نظامهای دیگرِ آموزشی، در دنیا، وجود دارد و ظاهراً خوشایندِ ما واقع میشود، به حوزه بیاوریم و اعمال کنیم، بلکه باید دقیقاً نظام آموزشیِ خود را بشناسیم و بر اساس این شناخت، مطالبی را برای آن پدید بیاوریم؛ یعنی اگر قرار است مدرک داشته باشیم، مدرکی باشد که کاملاً با این نظام مطابق باشد. درباره امتحانات هم، همینطور است. مثلاً [بررسی کنیم که] وقتی میخواهند در امتحانات نیم سال، از اول کتاب کفایه تا اول بحث اوامر، امتحان کتبی بگیرند، چه نوع از امتحان کتبی میتواند مشخص کند که طلبه آیا این درس را بلد است یا خیر؟ کتاب کفایهای را که هر صفحهاش حدود بیست نکته قوی دارد که استاد سر کلاس به سختی میتواند آن ها را بیان و تفهیم کند، چه طور میشود در یک ساعت امتحان گرفت و سطح علمی طلبه را مشخص کرد؟ از این رو، اصلاً امتحانات به این شکل با این کتاب ها مطابق نیست. آیا وقت آن نرسیده که ما به این فکر کنیم که اصلاً شیوه امتحانات را عوض کنیم؟ شاید به این نتیجه برسیم که نباید امتحانِ کتابِ کفایه، اینطور باشد که برگه ای به طلبه بدهیم و به او بگوییم که بنویس. شاید باید اینطور باید باشد که کارِ عملی به او بدهیم. البته من فعلاً نمیخواهم [برای این موردِ بخصوص] راهکار ارائه بدهم، بلکه منظورم این است که باید ببینیم کتابهای ما چه طورند و چه امتحانی میتواند با این کتابها مطابق باشد. شاید بتوان مجموعه مسائلی را برای طلبه طرح کرد و کاری عملی برای او تعریف کنیم و پس از ده یا بیست روز، کار عملی جدیدی که نتواند از دیگران تقلید کند، از او بخواهیم. شاید این روش، بهتر از این امتحاناتِ موجود، بتواند به ما جواب بدهد. اگر این سیستمها را تغییر بدهیم و مطابقِ کارِ حوزه و مطابق با محتوای علوم حوزوی عمل کنیم و تقلید نکنیم، به نظرم میتوانیم موفق باشیم.
- نمونه عملی
[به عنوان نمونه برای اینکه این نگاهِ فکری به تدریس و تدرّس تقویت شود، بنده در تدریس، اینگونه عمل میکنم که] شبِ قبل از درس، مطالعه و به همین بسنده میکنم که بفهمم نویسنده کتاب چه گفته است. همچنین سعی میکنم روزِ بعد، که درس را برای طلبهها ارائه میکنم، به طلبهها بفهمانم که فکرِ نو کردهام. منظورم از فکرِ نو، این است که فکرم تازه است و کهنه نیست و برای طلبهها، مطالعه بیات! نیاوردهام. یادم هست وقتی برای درس خارج میخواستم استاد انتخاب کنم، یکی از معیارهای من برای انتخاب استاد این بود که فکرشان تازه باشد. چند استاد دیدم که استادان خوب و مشهوری هم بودند، اما نتوانستم تاب بیاورم. علتش این بود که میفهمیدم شبِ قبل از درس، مطالعه نداشتهاند. تحقیقات خوبی در آن زمینه داشتهاند. برای نمونه، ایشان دوره سوم تدریس اصول داشت، ولی تحقیقش متعلق به دوره اول تدریسش بوده است و معلوم بود تنها کاری که انجام داده، این است که همان جزوه قدیم را شبِ قبل، مطالعه کرده و به درس آمده است. گاهی هم در کلاس، از روی همان جزوه، درس را میگفت. مطلبی که میگفت، مطلبی خوب و دارای علمیت خوبی هم بود، ولی معلوم بود که فکرش فکر قدیمی است و روی آن مطلب فکر نکرده است. من سعی میکنم در کلاس، این کار را نکنم که طلبه احساس کند، بدون مطالعه و اندیشه به کلاس آمدهام.
نکته دوم این است که سعی میکنم برای بیان مطلب، مقدماتی بچینم که طلبه همراهِ من، که از بیانِ نویسنده کتاب حرف میزنم، فکر کند و درباره نکته آخر و تیرِ خلاص، که همان نظریه نویسنده است، خودِ طلبه به نتیجه برسد؛ یعنی نظر ایشان و دلیلش را بیان نمیکنم، بلکه ابتدا مقدمه اول و بعد مقدمه دوم و سپس مقدمه سوم را بیان میکنم. آن گاه میپرسم، از کنار هم چیدن این مقدمات چه نتیجهای میگیریم. در اینجا طلبه فتوای شخص را در مییابد و همانطور که نویسنده فکر کرده، می اندیشد. از این رو، احساسم این است که کمتر اتفاق افتاده که سر کلاسهایم طلبهها بخوابند و کلاس، هیچگاه خواب آلوده نبوده، بلکه زنده بوده است.
ویژگیهای طلبه تفکر محور
اینکه میخواهم عرض کنم، بر اساس تجربه25 ساله ام در عرصه تدریس است. معمولاً طلبههایی که اهل اندیشه هستند، نشاط، انگیزه و انرژی بیشتری برای ادامه کار دارند. افسردگیِ علمی، یکی از مشکلاتی است که گاهی دانشآموزان، در طول دورانِ تحصیل، دچارش میشوند [علی الخصوص] که متأسفانه اخیراً، بعضی فکر میکنند این عبارتها، عبارتهای روز یا این علوم، علوم روز نیست. در واقع، اشخاص انگیزه شان را از دست میدهند و این سۆال، مثل خوره، به جانشان میافتد که چرا باید اینها را بخوانیم. چون نمیتواند این مطالبی را که میخواند در جامعه جاری کند، از این رو، ربط این علوم را با جامعهاش نمیتواند احساس کند، چون اهل تفکر نیست. طلبههایی که فکر میکنند، این نوع از افسردگی را ندارند، بلکه نشاط و انگیزه دارند و با قدرت، سر کلاس حاضر میشوند و از درس لذت میبرند و معلم و استادِ خود را هم به وجد میآورند، به شکلی که اگر در کلاسی، چند نفر از این نوع طلبهها باشد، اگر یک روز غیبت کنند، آن روز، استاد، ناراحت است و اصلاً بیانش به هم میریزد. همانطور که سعدی میگوید: «فهم سخن گر نکند مستمع/ قوت طبع از متکلم مجو».
نکته دوم اینکه معمولاً طلبههایی که متفکرند، خیلی زود در میان طلبهها مشخص میشوند و موقعیت علمیِ خوبی پیدا میکنند و این جایگاهِ ممتاز، دوباره برای آن ها نشاطآور خواهد بود. هیچ وقت، امتیاز در حوزه به نمره دادن و جایزه گرفتن نبوده است. امروز هم در بین طلبهها این حرف ها نیست.البته امروزه حوزه این کارها را میکند و نمره اول مشخص میکند و جایزه هم میدهد. نمیگویم این کار بد است و نباید انجام شود، ولی شیوه حوزه چنین نبوده است و به نمره امتحانیِ کسی نگاه نمیکردند، بلکه قدرت نماییهای علمی و سۆالات و مناقشاتی که طلبه ای سر کلاس انجام میداد، طلبه را مشخص و ممتاز میکرد و سبب مراجعه طلبههای دیگر به او میشد و خواستار مباحثه و مذاکره با او می شدند.
نکته سوم اینکه معمولاً کسانی که اهلِ فکر، دقت و تحقیق هستند، علاقه به تدریس دارند و دنبال یافتنِ زمینهای برای ارائه اندیشههایشان هستند. فکر کردن، هنر است که هر کسی، این قدرت و استعداد را ندارد. خصوصیت طلبه اندیشمند هم این است که دلش میخواهد مطلبش را ارائه کند. در قدیم، حوزه این گونه بود که تا یک طلبه شاخص میشد، فضای تدریس برای او فراهم میگشت، ولی متأسفانه امروزه این طور نیست و بعضی استعدادها در آغازِ پیدایش، در نطفه خفه میشوند. باید حوزه برای این طلبهها فکری بکند و فضایی برای ارائه مطالب برای ایشان فراهم کند.
منبع: پایگاه اینترنتی
http://rahnameh.ir
http://rahnameh.ir/index.aspx?siteid=109&siteid=109&pageid=21522&newsview=331092
تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان