تبیان، دستیار زندگی
انسان از دو «خود» برخوردار است که در واقع عبارت از دو درجه از نفس اوست؛ درجه عالی که همان مرتبه حیات انسانی است و درجه پایین تر که عبارت از مرتبه حیات گیاهی یا حیوانی اوست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوستش دارد

انسان از دو «خود» برخوردار است که در واقع عبارت از دو درجه از نفس اوست؛ درجه عالی که همان مرتبه حیات انسانی است و درجه پایین تر که عبارت از مرتبه حیات گیاهی یا حیوانی اوست.

بسیاری از انسان‌ها «خودِانسانی» را فراموش کرده؛ تنها به فکر «خودِگیاهی» یا «خودِحیوانی» هستند.


گناه

گیاهان به ظاهر انسان

بسیاری از ما تنها به فکر خوردن و پوشیدن و خوابیدنِ خود هستیم. در این حالت ما هنوز به مرحله حیوانی نرسیده‌ایم، چه ‌رسد به حیات انسانی.

ما در این مرحله صرفاً گیاه خوبی هستیم؛ زیرا به خوبی می‌خوریم، دائم به فکر ظاهر و آراسته بودن خود هستیم و دیگر هیچ.

قرآن کریم در این باره در آیات مربوط به جنگ و جهاد در راه خدا می‌فرماید: گروهی تنها به فکر خود هستند؛ یعنی روح اصلی و انسانی را فراموش کرده و خودگیاهی یا حیوانی را به یاد دارند: «... وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ ...  (1): و گروهى [تنها] در فكر جان خود بودند و درباره خدا، گمانهاى ناروا، همچون گمانهاى [دوران‏] جاهلیت مى‏بردند

چهارپایان به ظاهر انسان

سرگرم شدن هر کسی به حیاتِ گیاهی و حیوانی، ارتباط او را با حیاتِ انسانی‌اش ضعیف کرده، باعث فراموشی آن مرحله ی عالی می‌شود.

قرآن در معرّفی چنین کسانی می‌فرماید: «...إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا(2): اینان چون، چهارپایانی بیش نیستند، بلکه از چهارپایان هم گمراه ترند.» چنین تعبیری برای بیان واقعیتی خارجی آن دسته از افراد است که تنها در حیات حیوانی خود سیر می کنند، نه دشنام؛ زیرا قرآن کتاب دشنام نیست، بلکه لسان آن لسان ادب است. حتی آن جا که می‌فرماید: «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ(3): بریده باد دو دست ابو لهب، و مرگ بر او باد

در مقام بیان هلاکت و عذاب واقعی است، نه فحش و ناسزاگویی. کتابی که آموزگار ادب است و می‌فرماید: هرگز به مقدّسات دیگران بد نگویید که آن‌ها هم به مقدّسات شما اهانت می‌کنند: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ ...(4): چیزهایی را که آنان به جای الله می خوانند ، دشنام مدهید که آنان نیز، بی هیچ دانشی ، از روی کینه توزی به الله دشنام دهند.»

خود به کسی دشنام نمی‌دهد، بلکه بر اساس درون‌بینی، واقعیت برخی اشخاص را افشا می‌کند و درستی چنین گزارشی در معاد، آن روزی که حقایق آشکار می شود؛ روشن خواهد شد.

گناه موجب می‌شود توفیق خودشناسی از انسان سلب شود. اگر انسان به خاطر گناهانی که انجام می‌دهد مُهر بر قلبش نهاده شود؛ گوش شنوایی در برابر بسیاری از حقایق نخواهد داشت. از جمله این حقایق، حقیقت وجودی خویش است: «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُۆْذُونَنِی وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ: ‏و موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، چرا مرا مى‏آزارید، حال آنکه مى‏دانید که من پیامبر خدا بر شما هستم؟ چون از حق رویگردان شدند خدا نیز دلهاشان را از حق بگردانید. و خدا مردم نافرمان را هدایت نمى‏کند»

منشأ خودفراموشی

قرآن کریم منشأ خودفراموشی در دو چیز است:

1. «خدافراموشی»: قرآن کریم منشأ خودفراموشی را «خدافراموشی» دانسته، می‌فرماید: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ ...(5): مانند كسانی نباشید كه خدا را فراموش كرده‏اند و خداوند نیز كیفر خدافراموشی آنان را، خودفراموشی قرار داده، آنان را از یاد خودشان برد

در جای دیگر نیز آمده است: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَه‏ ...(6): چون خود را فراموش كرده، ما را هم فراموش كرده و منكر معاد شده است

2. بی‌بهرگی از علم: قرآن کریم در تعبیر دیگر، منشأ خودفراموشی را بی‌بهرگی از علم موجود می‌داند: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُون‏(7): یعنی ما این مثل‏ها را می‏زنیم تا عالمان و آگاهان، عاقل شوند

اما منظور از علم، آن آگاهی و دانش سودمندی است که نردبان عقل شود و عالمْ عاقل گردد.

یکی از راه‌های تکامل علم و تحوّل آن به مرحله برین عقل، امثال قرآنی است که برای عاقل شدن عالمان سهم به سزایی دارد. اگر عالمی با انس به امثال قرآن کریم عاقل نشد، معلوم می‌شود از علم موجود بهره‌ای نبرده است.

پیامد خودفراموشی

نَفْس آدمی اگر تحت مراقبت شدید قرار نگیرد و فرمان آمرانه و مقتدرانه عقل را نسبت به خیر حقیقی انسان که بارزترین آن انجام واجبات و ترک گناهان است دریافت نکند، صاحب خود را به بدی و زشتی امر می‌کند: «... إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ ...(8): چرا كه نفس قطعاً به بدى امر مى‏كند، مگر كسى را كه خدا رحم كند

گناه

گناه موجب می‌شود توفیق خودشناسی از انسان سلب شود. اگر انسان به خاطر گناهانی که انجام می‌دهد مُهر بر قلبش نهاده شود؛ گوش شنوایی در برابر بسیاری از حقایق نخواهد داشت.

از جمله این حقایق، حقیقت وجودی خویش است: «

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُۆْذُونَنِی وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (9)‏: ‏و موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، چرا مرا مى‏آزارید، حال آنکه مى‏دانید که من پیامبر خدا بر شما هستم؟ چون از حق رویگردان شدند خدا نیز دلهاشان را از حق بگردانید. و خدا مردم نافرمان را هدایت نمى‏کند

ارزش انسان

استاد علامه جعفری در خاطرات خود می گوید: عدّه از جامعه برتر دنیا در «دانمارک» جمع شده بودند تا درباره ی موضوع مهمّی به بحث و تبادل نظر بپردازند.

موضوع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست؟ برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصّی داریم؛ مثلاً معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیّت آن است. معیار ارزش پول، پشتوانه ی آن است. امّا معیار ارزش انسان در چیست؟

هر کدام از جامعه شناسان صحبت داشتند و معیارهای خاصّی را ارائه دادند. وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می ورزد.

کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است. امّا کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه ی خداست.

علّامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. جامعه شناسان که صحبت مرا شنیدند؛ برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.

قرآن کریم در تعبیر دیگر، منشأ خودفراموشی را بی‌بهرگی از علم موجود می‌داند: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُون‏: یعنی ما این مثل‏ها را می‏زنیم تا عالمان و آگاهان، عاقل شوند»

وقتی تشویق آن‌ها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه السلام) است. آن حضرت در «نهج البلاغه» می: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ(10): ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست می‌‌‌دارد

وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه ی احترام به وجود مقدّس امیرالمۆمنین علی علیه السلام از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.

علّامه در ادامه می فرماید: عشق حلال به این است که انسان (مثلاً) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: آی!!! پنجاه میلیونی!!!. چقدر بدش می آید؟ در واقع می داند که این حرف توهین در حقّ اوست. حالا که تکلیف عشق حلال امّا دنیوی معلوم شد، ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی ارزش است!

حال که ارزش ما انسان ها مشخص شد؛ خوب است بدانیم که ما به مدد الهی قادریم با تکرار اسماء الهی (همانند یا لطیف، یا رحمان و یا غفور و ...) و سعی در نزدیک شدن اخلاقمان به آن اسماء، آن ها را در وجود خود متجلّی سازیم.

بیاییم خود را به بهای بی قیمت دنیا نفروشیم و با نزدیک کردن خویش به اسماء الهی، از خودِ انسانی خویشتن نیز فراتر رویم و الهی گونه زندگی کنیم. اللهمّ صلّ علی محمّدٍ و آل محمّد و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزّمان.

پی نوشت‌ها:

1.       سوره آل‌عمران، آیه 154.

2.       سوره فرقان، آیه 44.

3.       سوره مسد، آیه 1.

4.       سوره انعام، آیه 108.

5.       سوره حشر، آیه 19.

6.       سوره یس، آیه 78.

7.       سوره عنکبوت، آیه 43.

8.       سوره یوسف، آیه 53.

9.       سورهء صف، آیهء 5.

10.   نهج البلاغه، حکمت 81.

فرآوری: فاطمه سرفرازی

بخش قرآن تبیان        


منابع:

تفسیر آیة الله جوادی آملی (تسنیم)

سایت موسسه نشر آثار استاد علامه جعفری

مطالب مرتبط:

خود فراموشی؛ خدا فراموشی

چرا خدا بندگان را فراموش می‌کند؟

غریق نجات دریای غفلت!

ظالم‌تر از این‌ها كسى نیست