رنجرو همیشه خواب می بیند
گفتوگو با میثم فرهومند، بازیگر نقش اول «تنهای تنهای تنها»
«تنهای تنهای تنها» همه شاخصههای یک فیلم خوب و عالی را دارد؛ فیلمنامه خوب، کارگردانی خوب و بازیگرهای خوب. موضوع فیلمنامه بسیار هوشمندانه بود؛ ارتباط روسهای شاغل در نیروگاه اتمی بوشهر با مردم بومی منطقه. به همین علت است که احسان عبدیپور میگوید: « در بوشهر پیوند اجتماعی روسها و بوشهریها در حال رشد است؛ یک خانواده روس برای تست فیلم به خانه ما آمده بود و موقع خداحافظی به ما گفت «سایهتون کم نشه»! همین الان خیلی از زنهای بوشهری هم از این عبارت استفاده نمیکنند. آنها خیلی به بوشهریها نزدیک شدهاند. میتوان گفت روسهای نیروگاه اتمی هم دارند بوشهری میشوند». میثم فرهومند بازیگر اصلی تنهای تنهای تنها نیز با آن لهجه شیرین بوشهری یکی از ارکان موفقیت فیلم محسوب میشود. فرهومند به خاطر این فیلم 20 کیلوگرم لاغر شد. در زیر گفتوگوی ما با این بازیگر نوجوان بوشهری را میخوانید:
خیلیها دوست دارند وزن کم کنند. تو چطور در مدت دو، سه ماه توانستی حدود 20 کیلوگرم وزن کم کنی؟
اگر بگویم کسی باور نمیکند!
بگو ما باور میکنیم!
حدود 3 ماه برنج نخوردم و فقط هر چند وقت یک بار مادرم من را مجبور میکرد کمی برنج بخورم تا ضعیف نشوم. صبحها و ظهرها فقط نصف نان میخوردم. یعنی روزی یک نان تافتون میخوردم. هیچ غذای سرخکردنی نخوردم و همه آنها آبپز بود یا در مایکروویو درست میشد. ظهرها نیز پیام شادنیا (دستیار کارگردان فیلم) با موتور میآمد دنبالم تا برویم اسکله جلالی و بدویم! اگر بوشهر بیایین بهتان نشان میدهم. در آن هوای گرم با کاپشن میدویدم و همه من را مسخره میکردند که این بچه چاق را نگاه کنید چه جوری میدود! آن کاپشن را یادگاری نگه داشتم. تا میخواستم بایستم، پیام میگفت: «رو تند کن!» اوضاعم خیلی خراب بود. بعد از مدتی رفتم محله خودمان. هیچ کس من را نمیشناخت و میگفتند «هو! میثم خودتی؟» و من هم سر کارشان میگذاشتم و میگفتم که نه من علیرضام و آنها هم باورشان میشد!
رابطه تو با «آرمن» بازیگر نقش پسر مهندس روس چطور بود؟
او خیلی پسر خوبی بود. با هم خیلی زود رفیق شدیم. من بعد از تیم شاهین بوشهر، هوادار سرسخت پرسپولیس و بارسلونا هستم بهخاطر همین یک هدیه بینالمللی یعنی پیراهن بارسلونا را برای آرمن خریدم. شب اول که دیدمش مهرش به دلم نشست! دیگه رفیق شدیم و همان لحظه گلکوچک بازی کردیم. روز بعدش با موتور رفتیم دریا شنا کردیم. آرمن عاشق موتور شده بود.
شما چگونه با هم صحبت میکردید؟
همش به هم اشاره میکردیم. الکی حرف میزدیم اما نمیفهمیدیم چی میگوییم! الان هر دو تامون رفتیم کلاس زبان انگلیسی تا زبان همدیگر را بفهمیم. وقتی فیلمبرداری آخراش بود میگفت میخواهم همین بوشهر بمانم. میگفت دوست دارم همینجا مدرسه بروم و زندگی کنم. البته آرمن گفته با پدر و مادرم حتما به ایران میآییم!
آیا خودت در واقعیت هم این تخیلاتی که در فیلم نشان داده میشود را داری و خوابهای اینطوری میبینی؟
من اصلا خواب این فیلم را دیده بودم. خواب دیدم آقای عبدیپور دارد فیلم میسازد اما من در آن بازی نمیکنم! از شوهرخالهام پرسیدم آیا خوابی که دیدم برعکس میشود؟ گفت آره. فردای آن روز دیدم آقای عبدیپور آمد و درباره نقش اول این فیلم با من صحبت کرد. من خیلی سینما را دوست دارم و کاش در دبیرستان رشته سینما وجود داشت و به جای اول دبیرستان الان سینما میخواندم!
«تنهای تنهای تنها» همه شاخصههای یک فیلم خوب و عالی را دارد؛ فیلمنامه خوب، کارگردانی خوب و بازیگرهای خوب. موضوع فیلمنامه بسیار هوشمندانه بود؛ ارتباط روسهای شاغل در نیروگاه اتمی بوشهر با مردم بومی منطقه.
دبیرستانی هستی؟
دوم دبیرستان هستم اما این ترم قبول نمیشوم! هنوز نمیدانم فیزیک و شیمی و ریاضی چی هستند!
نمیتوانی از بازیگر بودنت کمک بگیری و قبول شوی؟
فقط معلم ادبیات فارسی میداند که بازیگر هستم و سایر معلمهایم نمیدانند اما معلمهای خوبی دارم. البته معاون مدرسهمان گفته بهشرطی میگذارم بروی تهران که برایمان تئاتر اجرا کنی!
برای این فیلم چه مشکلی داشتی؟
مشکل ما فقط گرما بود. کار خیلی سخت بود اما چون عشق فیلم بودم به راحتی انجام دادم.
آیا معنی کلماتی مثل 1+5 و حق وتو و... را که جزو دیالوگهای فیلم بود، میدانستی؟
نه. نفهمیدم! هنوز نمیدانم اینها یعنی چه!
تا حالا نیروگاه اتمی رفتی؟
آره بندرگاه [اسکله کوچکی در نزدیکی نیروگاه اتمی بوشهر] رفتم. میفهمیدیم چه خبر است. بوشهر، پایتخت اتمی ایران است و الان مهم شده است.
آیا برای دیالوگ گفتن در این فیلم با لهجه اغراقشده صحبت نکردی؟
نه. تازه خیلی مراعات کردم. مثلا کلمهای داریم به اسم «اوپیچک» که فقط در محله ما (سون) میگویند و این کلمه را در هیچ جای بوشهر نمیشنوید. «ووی سی کن بچه اوپیچک بازی میکنه» یعنی ببین بچه الکی شلوغ بازی میکند. اگر در سینمای بوشهر هم فیلمی با این لهجه پخش شود همه از خنده میپکند! اما در تهران به این جمله کسی نخندید. یا بازیگر خارجی فیلم در جایی میگوید «هوی موی» یعنی «آهای ماهی دارم». این جمله مخصوص بوشهر است و از زبان یک خارجی چنین جملهای شنیدن خیلی خندهدار است اما در این صحنه هم کسی نمیخندد. اگر مخاطب این نکات ریز را متوجه میشد خیلی بیشتر از اینها میخندید.
تصمیم داری بازیگری در حوزه سینما و تلویزیون را ادامه بدهی؟
تا امروز در 5 فیلم سینمایی بازی کردهام که 2 فیلم از این 5 فیلم توانست در جشنوارههای داخلی و خارجی موفقیتهایی را کسب کند. اولین فیلمی که در آن حضور داشتم کلاس پنجم دبستان بودم که احسان عبدیپور برای اولین فیلمش از من دعوت کرد. البته آن زمان عبدی پور را نمیشناختم، یک روز ظهر که رفتم مسجد نماز بخوانم یکی از دوستانم گفت که برای بازی در یک فیلم تست میگیرند، من هم رفتم و قبول شدم.
با آرمان بازیگر ارمنی فیلم رابطهات چطور بود؟
با آرمان بازیگر ارمنی این فیلم سینمایی رابطه خوبی داشتم اما زمانی که فیلمبرداری تمام شد و او میخواست از کشور خارج شود، هرچند زبان همدیگر را نمیفهمیدیم اما برای اینکه از هم جدا میشدیم خیلی گریه کردم.
چقدر دستمزد گرفتی؟
بازی در فیلم برای من بسیار اهمیت داشته و هیچ وقت به خاطر پول بازی نکردم، حتی وقتی کارگردان و تهیهکننده فیلم میخواست دستمزد من را پرداخت کند، من و خانوادهام تمایلی به دریافت دستمزد نداشتیم، به هر حال آقای عبدیپور مبلغ 600 هزار تومان را به عنوان دستمزد به من پرداخت کردند.
منبع : روزنامه وطن امروز / محسن جندقی