تبیان، دستیار زندگی
نه تنها اینکه من کُشته می‏شوم، بلکه خدا خواسته که خانواده من هم به اسارت بروند؛ من می‏دانم که به ستم کُشته خواهم شد؛ این را هم می‏دانم که خدا خواسته حرم و اهل بیت من آواره شوند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امام حسین(علیه السلام)همه وقایع کربلا را می دانست!


 نه تنها اینکه من کُشته می‏شوم، بلکه خدا خواسته که خانواده من هم به اسارت بروند؛ من می‏دانم که به ستم کُشته خواهم شد؛ این را هم می‏دانم که خدا خواسته حرم و اهل بیت من آواره شوند.

امام حسین

امام حسین (علیه السلام) این‏طور نبود که مغرور باشد، به این معنا که خودش بر اثر بی‏خبری‏ و بی‏اطلاعی‏اش فریب خورده باشد و اشتباه کرده باشد. آنهایی که با عینک‏های مادّی‏گری حرکت امام حسین‏(علیه‏السلام) را بررسی می‏کنند، چه‏بسا این حرف‏ها را می‏گویند. چرا؟ چون از آن ابزاری که مادّی‏گراها و دنیاداران در این مواقع در ربط با حکومت استفاده می‏کنند، حضرت از آن ابزارها استفاده نکرد. لذا ـ‏نعوذ بالله‏ـ گاهی بی‏شرمانه و گاهی محترمانه به حضرت این چیزها را نسبت می‏دهند.

نخیر، حسین(علیه‏السلام) نه مغرور بود و نه کسی را مغرور کرد. هرگز از این ابزارها هم استفاده نکرد. چرا؟ چون ما دو نوع حکومت داریم؛ حکومت شیطانی و حکومت رحمانی. حکومت، اگر حکومت شیطانی باشد، سه اهرم اصلی ابزار کارشان است؛ تطمیع کردن چه با پول، چه با پُست؛ تهدید کردن برای اینکه مردم را به سوی خودشان بکِشند یا با شهوت، یا با ترس؛ و تحمیق که عبارت است از سوء استفاده کردن از باورهای دینی مردم. این کار، کار آنها است، امّا امام حسین(علیه‏السلام) این کار را نکرد، بلکه عکس بود.

می‏گویند بالاتر از سیاهی رنگی نیست؛ در این قیام و حرکت از همان اوّل، امام حسین(علیه‏السلام) آخرِ کار را می‏دانست. نه تنها فریب‏خورده‏ای بر اثر بی‏خبری نبود، بلکه از همان ابتدای حرکت، انتهای کار را می‏دانست. به عنوان نمونه بخشی از نامه‏ها و بخشی از کلمات ایشان را نقل می‏کنم که همه گویای این است که امام حسین ‏(علیه‏السلام) به‏طور دقیق سرنوشت ظاهری حرکت خود را می‏دانست.

نامه حسین (علیه‏السلام) به بنی‏هاشم

یکی نامه‏ای است که امام حسین ‏(علیه‏السلام) این نامه را به بنی‏هاشم می‏نویسد. در مورد این نامه از نظر اینکه حضرت (علیه السلام) آن را در مکّه نوشتند یا بعد از حرکت از مکّه، در این مسأله بین مورّخین اختلاف است. عدّه‏ای مثل ابن قولویه و ابن عساکر و ذهبی می‏گویند در مکّه بوده، یعنی حضرت (علیه السلام) در مکّه این نامه را نوشتند و فرستادند برای بنی‏هاشم به مدینه؛ عدّه‏ای هم می‏گویند نه، از جمله سیّد بن‏طاووس از کُلینی نقل می‏کند که این نامه بعد از حرکت بود. به هر حال این بحث‏ها مدخلیّت ندارد، ما کاری نداریم که از مکّه بود یا بعد از حرکت از مکّه بود؛ برای ما متن نامه مهم است.

وقتی عقل به کمال خود می رسد در اثر اتصال به عالم ما فوق طبیعی، انسان می تواند به نوعی ادراک دست یابد که در کلام عرفا شهود قلبی خوانده می شود که بااذن از عالم بالا صورت می گیرد. بنابراین غیب حقایق است که حس نمی تواند بدانها دست یابد بلکه قدرت عقل و شهود است که قادر به درک آنهاست

حضرت می‏نویسند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ یَلْحَقْ بِی لَمْ یُدْرِکِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ».[1] از حسین به محمّد بن‏علی، یعنی محمّد بن‏حنفیّه، برادراش که در مدینه بود. می‏فرماید این را بدان، هر کسی از شما بنی‏هاشم که در این سفر به من مُلحق شوید، آخرِ کار شهادت است و هر یک از شما که از همراهی من خودداری کنید، بدانید که خبری از فتح ظاهری نیست. تمام شد! بسیار کوتاه و موجز!

باریده بود عشق به صحرای کربلا

گفت‏وگوی حسین(علیه‏السلام) با اُمّ‏سلمه

حتّی عجیب است که حضرت تمام خصوصیات مربوط به شهادتش را هم می‏دانست. اُمّ‏سلمه همسر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود. وقتی متوجه شد که امام حسین(علیه‏السلام) می‏خواهد حرکت کند، آمد پیش حضرت (علیه السلام) و به او گفت: «یَا بُنَیَّ لَا تَحْزَنِی بِخُرُوجِکَ إِلَى الْعِرَاقِ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکَ یَقُولُ یُقْتَلُ وَلَدِیَ الْحُسَیْنُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ فِی أَرْضٍ یُقَالُ لَهَا کَرْبَلَاءُ»؛ فرزندم، مرا با رفتنت به سمت عراق اندوهگین نکن؛ من از جدّت رسول‏الله (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمودند: فرزندم حسین (علیه السلام) در عراق در محلّی به نام کربلا کشته خواهد شد. امّا حضرت(علیه السلام) چه جواب داد؟ فرمودند: «فَقَالَ لَهَا یَا أُمَّاهْ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ ذَلِکَ وَ إِنِّی مَقْتُولٌ لَا مَحَالَةَ وَ لَیْسَ لِی مِنْ هَذَا بُدٌّ»؛ مادر جان، تو فکر کرده‏ای که من نمی‏دانم؟! به خدا قسم من می‏دانم که مرا می‏کُشند. «یَا أُمَّاهْ قَدْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرَانِی مَقْتُولًا مَذْبُوحاً ظُلْماً وَ عُدْوَاناً وَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَى حَرَمِی وَ رَهْطِی وَ نِسَائِی مُشَرَّدِینَ»...

ببنید چه کار می‏کند حسین (علیه‏السلام)! اُمّ‏سلمه فقط شهادتش را می‏گوید، امّا حسین(علیه‏السلام) به آن اضافه می‏کند. می‏فرماید نه تنها اینکه من کُشته می‏شوم، بلکه خدا خواسته که خانواده من هم به اسارت بروند؛ من می‏دانم که به ستم کُشته خواهم شد؛ این را هم می‏دانم که خدا خواسته حرم و اهل بیت من آواره شوند. بعد بالاترش را هم می‏گوید: «وَ أَطْفَالِی مَذْبُوحِینَ»؛ بچه‏هایم هم کشته می‏شوند... «مَظْلُومِینَ مَأْسُورِینَ»؛ مظلومانه آنها را به اسارت می‏گیرند... «مُقَیَّدِینَ»؛ همه اینها را می‏بندند.... «وَ هُمْ یَسْتَغِیثُونَ فَلَا یَجِدُونَ نَاصِراً وَ لَا مُعِین».[2] اینها استغاثه می‏کنند و هیچ کسی هم کمکشان نمی‏کند... چه می‏گویی مادر جان؟! تو خیال کردی من نمی‏دانم؟! تو می‏گویی من را می‏کُشند؟! من همه اینها را می‏دانم.

گفت‏وگوی حسین(علیه‏السلام) با برادرش

در برخوردی که امام حسین(علیه‏السلام) با یکی از برادرهای ناتنی‏اش دارد، بعد از آنکه به اصطلاح می‏خواهد برای حضرت (علیه السلام) خیرخواهی کند، می‏گوید برادر، برادرم از امیرالمۆمنین (علیه السلام) برای من نقل کرده که تو را به قتل خواهند رساند؛ من گمان می‏کنم تو به سبب مخالفت با یزید آخرش کشته شوی. حالا ببین امام حسین(علیه‏السلام) به او چه می‏گوید. می‏فرماید: «حَدَّثَنِی أبِی أنَّ رَسُولَ اللهِ أخبَرَهُ بِقَتلِهِ وَ قَتلِی»؛ می‏گوید پدرم علی(علیه‏السلام) از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نقل کردند که فرمودند: ای علی! تو را می‏کشند و حسینت را هم می‏کشند. «وَ أنَّ تُربَتِی تَکُونُ بِقُربِ تُربَتِهِ»؛ محل دفن حسین (علیه السلام) هم نزدیک محل دفن تو است؛ کربلا نزدیک نجف است! ببینید چه چیزهایی را می‏داند! بیایید یک مقدار معرفت پیدا کنیم. «فَتَظُنَّ أنَّکَ عَلِمتَ مَا لَم أعلَمهُ»؛تو خیال کرده‏ای که یک چیزی می‏دانی که من نمی‏دانم؟! «وَ أنَّه لَا أُعطِی الدَّنِیَّةَ مِن نَفسِی أبَداً».[3] با وجود آگاهی‏ام به همه این مسائل، من باز هم تسلیم اینها نمی‏شوم. من صحّه بگذارم پای این حکومت فاسد؟! حالا باز هم می‏گویی امام حسین (علیه السلام) نمی‏دانست و مغرور بود؟! تو شعور نداری که این نسبت را به حضرت (علیه السلام) می‏دهی!

از حسین به محمّد بن‏علی، یعنی محمّد بن‏حنفیّه، برادراش که در مدینه بود. می‏فرماید این را بدان، هر کسی از شما بنی‏هاشم که در این سفر به من مُلحق شوید، آخرِ کار شهادت است و هر یک از شما که از همراهی من خودداری کنید، بدانید که خبری از فتح ظاهری نیست. تمام شد! بسیار کوتاه و موجز!

امام حسین(علیه‏السلام) نه تنها این را می‏دانست که کشته می‏شود، نه تنها محل دفنش را هم می‏دانست، حتّی شیوه کشته شدنش را هم می‏دانست که او را قطعه‏قطعه می‏کنند. شما آن خطبه‏ای که می‏خواهد از مکّه حرکت کند را نگاه کنید؛ در آن خطبه می‏گویند این گرگ‏ها به من حمله می‏کنند و من را تکه‏تکه می‏کنند. حضرت (علیه السلام) همه اینها را می‏دانست. تا آخر کار را می‏دانست. حتّی شب عاشورا به همان اصحابش چه گفت؟ گفت اینها با من کار دارند، با شما کاری ندارند؛ هر که می‏خواهد برود، برود.

حالا آیا باز هم می‏توانی بگویی او مغرور بود؟! آیا می‏توانی بگویی که حسین (علیه‏السلام) می‏خواست دیگران را مغرور کند؟! آیا یک چنین چیزی می‏تواند از دهان تو در آید که ـ‏نعوذ بالله‏ـ بگویی حسین (علیه السلام) فریب‏خورده‏ای بود بر محور بی‏خبری که دیگران را هم فریب داد؟! کجا در تاریخ چنین چیزی می‏بینید؟! به هر تاریخی که مراجعه کنید دُرُست عکسِ آن است. او همه چیز را می‏دانست و چیزی برای او پوشیده نبود؛ به دیگران هم می‏گفت و کسی را مغرور نکرد. گفت بدانید هر که با من بیاید، آخر کار کشته می‏شود. نه گفت به تو پول و ریاست می‏دهم، بیا با من برویم؛ نه تهدید کرد؛ تحمیق هم نکرد و فریب نداد. هیچ‏کدام از این کارها را نکرد.

پی نوشت ها:

[1]. بحارالأنوار، ج 45، ص 87

[2]. بحارالأنوار، ج 44، ص 331

[3]. اللهوف، ص 26

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع: خبرگزاری شبستان برگرفته از جلسات اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی

مطالب مرتبط

3 دلیل محکم برای عزاداری حسینی

ابراز ارادت به سیدالشهداء با پیام کوتاه!!

داغی که هرگز سرد نمی شود!!‌

اهداف برپایی مجلس عزا برای امام حسین(علیه السلام)

آسیب شناسی عزاداری

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.