تبیان، دستیار زندگی
گاهی اوقات احساس می کنیم همسر آینده و ایده آل خود را یافته ایم، فکر می کنیم او همان نیمه گمشده ماست که سال ها دنبالش گشته ایم یا در انتظارش بوده ایم ولی واقعیت چیز دیگری است و البته خیلی اوقات تلخ!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وضعیت‌هایی که نباید به ازدواج ختم شود


گاهی اوقات احساس می کنیم همسر آینده و ایده آل خود را یافته ایم، فکر می کنیم او همان نیمه گمشده ماست که سال ها دنبالش گشته ایم یا در انتظارش بوده ایم ولی واقعیت چیز دیگری است و البته خیلی اوقات تلخ!

ازدواج

اگر شرایط فعلی شما مانند شرایطی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت بهتر است به این ازدواج «نه» بگویید چرا که به احتمال زیاد ازدواج تان با شکست مواجه خواهد شد.

ازدواج در پی عشق های یک طرفه، ازدواج به امید تغییر فرد مقابل یا نجات وی ازدواج با فردی که جایگاه او را خیلی رفیع می دانیم، ازدواج به خاطر یک ویژگی مشترک یا به دلیل داشتن یک ویژگی منحصر به فرد و... هیچ کدام نمی تواند تضمین کننده یک زندگی مشترک موفق باشد و به عقیده کارشناسان این نوع ازدواج ها محکوم به شکست است.

شما بیشتر عشق می ورزید

شما عاشق شده اید، اما از احساس طرف مقابل تان خیلی مطمئن نیستید. این طور می پندارید که با یکدیگر زوج ایده آلی خواهید بود اما او آن قدرها هم از ازدواج با شما هیجان زده نیست. مدام به او فکر می کنید اما این طور به نظر می رسد که او بدون شما مشکل چندانی ندارد. رابطه ای که در آن فقط یکی از طرفین در بیشتر اوقات تعقیب کننده دیگری است، سالم و متعادل نیست.

شما کمتر عشق می ورزید

این طرف مقابل است که بیشتر به شما عشق می ورزد. شما سعی می کنید تا خود را متقاعد کنید که بیش از آنچه واقعیت دارد، او را دوست دارید اما وقتی با خودتان خلوت می کنید می بینید که علاقه زیادی به او ندارید. این نوع ازدواج هم مانند نوع اول متعادل و سالم نیست و سرانجام خوبی نخواهد داشت.

احساس می کنید فرد مقابل به تغییر نیاز دارد

در این وضعیت علاقه شما معطوف به خود آن فرد نیست، بلکه شما به آن فرد ایده آل علاقه دارید که امیدوارید طرف مقابلتان به آن تبدیل شود. این نوع روابط به طرز شدیدی اعتیاد آور است، چرا که شما در دام این امید می افتید که طرف مقابلتان قرار است به فرد ایده آلتان تبدیل شود. دست کشیدن و دل کندن از این امید، بسیار مشکل است، چرا که هرگز قادر نخواهید بود بگویید که بالاخره آن تغییر خاص چه وقت به وقوع خواهد پیوست. این شرایط به قمار شباهت دارد.

در ادامه با برخی از علایم این نوع ارتباط آشنا می شوید:

به خود می گویید که او به اندکی وقت نیاز دارد تا شرایط و اوضاع خود را جمع و جور کند.

به خود می گویید که هیچ فردی تا به حال او را آنگونه که باید، دوست نداشته است و اگر شما به حد کافی به او عشق بورزید، قادر خواهید بود او را تغییر دهید.

می دانید که علاقه کافی از طرف او دریافت نمی کنید، اما به خود می گویید که او دارد نهایت تلاشش را می کند.

وقتی عاشق کسی بشویم که الگوی ماست، طبیعتاً رابطه ای برابر با او نخواهیم داشت. ممکن است در رفتار و یا گفتار خود به گونه ای وانمود کنیم که باهم برابر و همتراز هستیم، اما از آنجا که مقام بلند و والایی را برای او در نظر داریم عملاً چنین چیزی ممکن نیست

به وسیله ازدواج می خواهید دیگری را نجات دهید

این نوع ازدواج نه از آن رو که با طرف مقابل تفاهم دارید، بلکه به این دلیل که احساس می کنید مجبورید به او کمک کنید، شکل می گیرد. به عنوان مثال طرف مقابل از نظر روحی آسیب دیده است و در این شرایط شما به شدت احساس می کنید که باید به او کمک و محبت کنید! نه گفتن به این ازدواج ها معمولاً بسیار مشکل است. برخی از علائم این نوع ارتباط عبارت است از:

به کسی علاقه مند شده اید که مشکلات روحی، جسمانی و یا حتی اقتصادی جدی دارد.

به کسی علاقه مند شده اید که همیشه احساس سر در گمی، ناتوانی و قربانی بودن می کند و شما او را آرام می کنید وبه او امید می دهید.

اغلب در مقابل او نقش والد را ایفا می کنید. او را نصیحت می کنید، هشدار می دهید، از مشکلات احتمالی بر حذر می دارید و...

رفتارهای اشتباهی را از طرف او تحمل می کنید که هرگز به طور معمول نظیر این رفتارها را از فرد دیگری نمی پذیرید.

وقتی دیگران از شما می پرسند که چرا با چنین فردی قصد ازدواج دارید، احساس می کنید که از او بهانه جویی می کنند و فوراً درصدد حمایت از او بر می آیید.

احساس می کنید هیچ فردی همانند شما قادر نیست که او را درک کند و دوست داشته باشد، بنابراین نمی توانید او را ترک کنید. نگران هستید که اگر او را رها کنید، آیا او شخص دیگری را پیدا خواهد کرد که از او حمایت کند.

اغلب کسانی که در چنین روابطی وارد می شوند و با ازدواج شان خواهان نجات دیگری هستند ترحم را با عشق اشتباه گرفته اند!

ازدواج

به همسر آینده خود به چشم یک الگو یا آموزگار نگاه می کنید

در این نوع ازدواج ها از همان ابتدا شاهد برابری و همتایی نیستیم چرا که یکی از طرفین مقام و مرتبه بلندی در چشم دیگری دارد. هنگامی که دانشجویی عاشق استاد خود می شود، یا بازیگر جوانی عاشق کارگردان فیلم می شود، یا کارمندی عاشق کارفرمای خود می شود شاهد شکل گیری چنین ارتباطی هستیم. وقتی عاشق کسی بشویم که الگوی ماست، طبیعتاً رابطه ای برابر با او نخواهیم داشت. ممکن است در رفتار و یا گفتار خود به گونه ای وانمود کنیم که باهم برابر و همتراز هستیم، اما از آنجا که مقام بلند و والایی را برای او در نظر داریم عملاً چنین چیزی ممکن نیست. در ادامه برخی از علائم این نوع ارتباط بیان می شود:

فکر می کنید که او از شما باهوش تر است و همیشه در مباحث مختلف از او نقل قول می کنید و افکار و عقیده او را بروز می دهید، مثلاً می گویید: «… به عقیده سعید » یا «چون سعید می گوید » و...

هرگز با عقاید، باورها و نظرات او مخالفت نمی کنید یا آن ها را زیر سۆال نمی برید. احساس می کنید که او بیشتر از شما می داند.

در اینجا باید بگویم که شکست یک ازدواج هرگز به دلیل تفاوت جایگاه های دو نفر نیست، بلکه از نگرش و طرز برخورد آن ها نسبت به جایگاه های خودشان ناشی می شود. ازدواج موفق در گرو این امر است که خود را همان قدر دوست داشته باشیم که دیگری را دوست داریم و خودرا همان گونه که هستیم بپذیریم.

به دلیل چند ویژگی خاص، قصد ازدواج دارید

چشمان آبی، موهای سحر انگیز، هنر نواختن موسیقی، قدبلند، جیب پر، شغل آبرومند و... گاهی تنها دلیل ما برای ازدواج با یک فرد است. یک استعداد خاص یا یک ویژگی فوق العاده، گاهی ما را افسون می کند و نمی توانیم به دیگر ویژگی های آن فرد بپردازیم این روابط معمولاً دوام چندانی ندارد. زندگی مشترک مطمئناً به چیزی بیشتر از گیتار زدن یا چشمان آبی نیاز دارد. هرگاه شیفته فردی با ویژگی های خاصی شدید، از خود بپرسید اگر این فرد آن ویژگی (رنگ چشم، صدای زیبا، حالت چهره و …) را نداشت و یا نقاش، قهرمان بسکتبال، خلبان و … نبود، آیا همچنان برای شما جذاب بود وتمایل داشتید با او ازدواج کنید؟

به دلیل یک تفاهم خاص، قصد ازدواج دارید

این نوع رابطه می تواند بسیار فریب دهنده باشد. به خصوص هنگامی که زمینه ای که در آن با همسر آینده خود تفاهم دارید، برای شما اهمیت زیادی داشته باشد و به راحتی آن را با پیوندی عاشقانه و قوی اشتباه بگیرید.

چند مثال از این نوع رابطه را برای فهم بهتر در ادامه می آوریم: هر دو نفر عضو گروه کوهنوردی هستند و به کوهنوردی عشق می ورزند اما در دیگر زمینه ها هیچ تفاهمی باهم ندارند.

هر دو نفر روی یک پروژه کار می کنند. موفقیت در این پروژه برای آن ها بسیار حیاتی است، در طول مدت همکاری احساس می کنند که به یکدیگر علاقه مند شده اند اما پس از آشنایی بیشتر متوجه می شوند که خارج از زمینه کاری هیچ وجه مشترکی باهم ندارند.

در یک تئاتر با یکدیگر هم بازی هستند و احساس می کنند که به یکدیگر علاقه مند شده اند اما پس از اجرای نهایی و خداحافظی گروه از یکدیگر متوجه می شوند که هماهنگی زیادی در زندگی شخصی با یکدیگر ندارند.

البته باید گفت که آشنا شدن در این شرایط، لزوماً به این معنی نیست که در دیگر زمینه ها تفاهم وجود نداشته باشد. چه بسا که دو طرف از تفاهم زیادی هم برخوردار باشند اما بسیار اتفاق می افتد که در چنین شرایطی افراد عاشق می شوند ولی از تفاهم چندانی برخوردار نیستند. وجود تفاهم بین آن ها به بررسی و تعمق و شناخت بیشتر نیاز دارد. خطری که در این نوع رابطه وجود دارد، شیفتگی بیش از حد به آن زمینه مشترک است، نه به فرد مقابل! و این مسئله باعث می شود از شناخت کامل یکدیگر غافل شوند.

بخش کلوب ازدواج تبیان


برگرفته از کتاب آموزش های قبل از ازدواج- نوشته میرمحمد صادقی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.