تبیان، دستیار زندگی
اول مهرماه زادروز زنده‌یاد حسین منزوی بود. او در اولین روز مهرماه 1325 در زنجان به دنیا آمد و شانزدهم اردیبهشت‌ماه 1383 بر اثر بیماری ریوی در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامی که با غزل پیوسته است


اول مهرماه زادروز زنده‌یاد حسین منزوی بود. او در اولین روز مهرماه 1325 در زنجان به دنیا آمد و شانزدهم اردیبهشت‌ماه 1383 بر اثر بیماری ریوی در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت.

حسین منزوی

«با عشق در حوالی فاجعه»، «شوکران و شکر»، «حنجره‌ی زخمی تغزل»، «با عشق تاب می‌آورم» (شامل شعرهای سپید و آزاد)، «به همین سادگی»، «از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها» و «با سیاوش از آتش» از آثار منتشرشده‌ی او هستند.

به همین مناسبت علیرضا طبایی، شاعر پیشکسوت، یادداشتی درباره این شاعر نوشته است که از نظرتان می گذرد:

نام و خاطره حسین منزوی با غزل به هم پیوسته است. منزوی در کنار چند تن معدود و انگشت‌شمار دیگر، مانند نیستانی، ابتهاج، ذکایی و بهمنی از جمله شاعرانی هستند که از دهه 40 به بعد، با شناخت عمیق ادبیات فارسی و درک نیاز زمانه خود، موفق شدند دامنه جریان نوگرایی در غزل را که از چند دهه قبل‌تر با تلاش شاعران نواندیش دیگر آغاز شده بود، وسعت ببخشند و روح تازه‌ای در قالب غزل بدمند. از حاصل تلاش این گروه، امروز به عنوان «غزل معاصر» یا «غزل امروز» یاد می‌شود.

هر هنرمند و هر شاعر در دوران حیات خود دو گونه از زندگی را تجربه می‌کند؛ یکی زندگی معمولی مثل هر انسان دیگر و دوم زندگی هنری. زندگی معمولی هر شاعر مانند هر انسان دیگری سرشار از زیر و بم‌ها، ضعف‌ها و قوت‌ها، تاریک‌ و روشن‌ها و در یک کلمه فراز و فرودهای مختلف است. اما زندگی هنری او در مسیری ویژه و براساس نبوغ و استعداد او، ظرفیت روحی و قدرت شاعرانگی و میزان آگاهی و شعور و احاطه او بر قلمرو شعر و ادبیات سرزمین خویش با دیگران متفاوت است و آن‌چه از او می‌ماند، برآیند مجموع این عوامل است؛ عواملی که می‌تواند توفیق او را رقم بزند.

منزوی از جمله شاعرانی است که در زندگی معمولی نقطه‌های تاریک و روشن فراوانی بر صفحه حیات خود داشت و همین ویژگی‌ باعث دشمنی‌ها و تلخی‌ها برای او شد. بارها او را رنجاندند، در کارش کارشکنی کردند و او هیچ‌گاه از نیش حسادت‌ها در امان نماند، اما همه این تلخی‌ها را تاب آورد و بی‌اعتنا به نامردمی‌ها، راه خود را تا قله پیمود؛ زیرا به باور من، آن‌چه منزوی را بر جایگاه توفیق نشاند، اول نبوغ و استعداد ویژه او در قلمرو شاعری و بعد از آن پیوند عمیق او با ادبیات کهن فارسی و شناخت دقیق از شعر و بویژه شعر بزرگان ادب پارسی بود.

او نه بر امواج رسانه‌ها سوار بود و نه بر دوش هیاهوگری‌، بلکه اندیشه و ذهن او، شعر او و زبان او بر دوش غول‌ها استوار بود. منزوی به سعدی و حافظ عشق می‌ورزید و با آثار این دو نادره همه قرون و اعصار انسی پیوسته داشت. علاوه بر آن به طور مدام از شعله آثار بزرگان دیگر ادب فارسی مانند مولوی، نظامی، خیام، فردوسی، سنایی و... گرمی می‌گرفت و پابه‌پای آن دفترهای شعر شاعران برجسته معاصر را در کنار خود داشت. به سخن دیگر، ذهن و اندیشه خود و شعر و غزل خود را در زلالی این چشمه‌ساران، به صورت پی‌گیر تطهیر می‌کرد.

منزوی از جمله شاعرانی است که در زندگی معمولی نقطه‌های تاریک و روشن فراوانی بر صفحه حیات خود داشت و همین ویژگی‌ باعث دشمنی‌ها و تلخی‌ها برای او شد. بارها او را رنجاندند، در کارش کارشکنی کردند و او هیچ‌گاه از نیش حسادت‌ها در امان نماند، اما همه این تلخی‌ها را تاب آورد و بی‌اعتنا به نامردمی‌ها، راه خود را تا قله پیمود.

امروز با کنکاشی در آثار منزوی و تعمق در عواملی که نام و آثار او را ماندگاری داد، می‌توان به این حقیقت دست یافت که راز موفقیت و ماندگاری نام و آثار او در دو کلمه نهفته است: نبوغ و آگاهی.

درک این حقیقت به ما می‌آموزد که برخلاف راه و روش هیاهوگران و آنان که می‌پندارند با ایجاد فضای تبلیغاتی و به اصطلاح «نان به هم قرض دادن‌های رایج» می‌توانند به جایی برسند، راه موفقیت یک شاعر از مسیری دیگر است؛ مسیری که شاخصه‌های آن درک روح زمان، آراستن خود به آگاهی و بهره‌گیری از میراث گران‌قدر شعر و ادب پارسی است.

یکی از نام‌آوران مغرب‌زمین در توصیفی شنیدنی، سخنی با این مضمون دارد: «ما شاعران، به انسان‌های کوتوله‌ای شبیه هستیم و اگر بزرگ می‌نماییم، از آن‌روست که بر دوش غول‌ها نشسته‌ایم. بر دوش بزرگانی که پیش از ما، در قلمرو شعر و ادب بوده‌اند.» اگر منزوی و دیگرانی چون او بزرگ به نظر می‌آیند، به این دلیل است که شایستگانی هستند که بر دوش غول‌های ادبی نشسته‌اند.

نکته‌ای دیگر هم هست که باید به آن اشاره کنم. غزل در روزگار ما، هم از دیدگاه ساختار بیرونی و هم از منظر ساختمان درونی، گاه به راه افراط می‌رود و گاه راه تفریط می‌پوید و این هر دو راه، سرانجامی جز ناکجاآباد ندارند: بازی‌های کودکانه لفظی، کوتاه و بلند کردن مصراع‌های غزل و تکرار تجربه‌های ناموفقی که پیش از این هم راه به جایی نبرده است از یک‌سو و پرداختن به لفاظی‌های کلیشه‌یی، رونویسی از آثار دیگران، پس و پیش کردن کلمات و در یک کلام آن‌چه در انجمن‌های به اصطلاح ادبی جاری و ساری است، از سوی دیگر، هیچ‌کدام خوش‌فرجام نیستند.

کاش بدانند نخست باید شاعر بود و بعد از آن باید خود را به «آگاهی» مجهز کرد‌. امروز گروهی بی‌شمار از شیفتگان شهرت و نام‌اندوزی از سر تفنن، هوسِ شاعری کرده‌اند. عمر ضایع می‌کنند و ندانسته و شاید نخواسته تیشه بر بنای شعر و ادب فارسی فرو می‌کوبند. کاش به خود می‌آمدند و عرصه را به شایستگان وامی‌نهادند. کاش.

بخش ادبیات تبیان


منبع: ایسنا