تبیان، دستیار زندگی
در غالب موارد به جای گفت وگوی سالم و سازنده که قرآن مجید از آن به «جدال احسن» یاد می کند، از شیوه های تخریبی و نامناسب بهره برده می شود؛ جدال احسنی كه باعث می شود، فرد قلوب مخالفان خود را جذب و دل آنها را تسخیر کند و در افکارشان نفوذ یابد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جدال احسن ملا محسن

جدال احسن ملا محسن

در غالب موارد به جای گفت وگوی سالم و سازنده که قرآن مجید از آن به «جدال احسن» یاد می کند، از شیوه های تخریبی و نامناسب بهره برده می شود؛ جدال احسنی كه باعث می شود، فرد قلوب مخالفان خود را جذب و دل آنها را تسخیر کند و در افکارشان نفوذ یابد.

بحث و گفتگو با دیگران جزء لاینفك زندگی اجتماعی ما می باشد، بدین ترتیب در روابط اجتماعی دائم در موضوعات گوناگون اقتصادی، سیاسی و... گفت وگو و تبادل نظر صورت می گیرد. نكته مهم در اینجا این است كه در موارد بسیاری، این گفتگوها، بجای تقویت وحدت و همبستگی به اختلافات دامن زده و دوستی ها را کمتر و دشمنی ها را بیشتر می سازد. در تحلیل این پدیده اجتماعی، یكی از مواردی كه می توان بر آن انگشت گذاشت، این نكته است كه در غالب موارد به جای گفت وگوی سالم و سازنده که قرآن مجید از آن به «جدال احسن» یاد می کند، از شیوه های تخریبی و نامناسب بهره برده می شود؛ جدال احسنی كه باعث می شود، فرد قلوب مخالفان خود را جذب و دل آنها را تسخیر کند و در افکارشان نفوذ یابد.

در حقیقت برای مجاب كردن افراد سه راه وجود دارد، كه هر سه راه در در یك آیه قرآن جمع شده است: «اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ و المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُمْ بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ اِنَّ رَبَكَ هُوَ اَعْلَمَ بِمَن ضَلَّ عَنْ سَبیلهِ وَ هُوَ اَعلَمُ بِالمُهْتَدینَ » (نحل/ 125)

با كسی كه مباحثه می‌كنی برای مجاب كردن او از این راه اقدام كن. اول موعظه و نصیحت كن، بلكه به راه بیاید و اگر این كار نتیجه‌ای نداد، از راه استدلال و برهان وارد شو، البته اگر بپذیرد، چون همة افراد مثل هم نیستند، گاهی افراد استدلالی و برهانی‌اند و با برهان باید با اینها جلو آمد، گاهی به عكس، آدم‌های لجوجی هستند با آدمهای لجوج، برهان و استدلال نتیجه و كارآئی ندارد و مجادله بهترین راه مقابله با اینهاست، یعنی حرف خودشان را گرفتن و با همان حرف آنها را مجاب كردن.

البته باید تاكید نمود، اسلام بشدت از دیگر بحثهاى تعصب آلودى که براى برترى جویى برطرف مقابل و نه براى تبیین حق صورت مى گیرد، نهی نموده است، و ‌آنرا بزرگ ترین سد راه حق و رسیدن به واقعیت ها می داند. خداوند متعال در قرآن كریم می فرماید: « با اهل کتاب جز به روشى که از همه نیکوتر است مجادله نکنید» (عنکبوت/46) چرا كه به تحقیق ثابت شده است كه بهترین راه براى تبیین حقایق و رسیدن به نظرات صحیح و سالم، بحث منطقى و خالى از هر گونه تعصب و لجاجت است.

در روش جدال احسن كه قرآن كریم آنرا بجای بحث های تعصب آمیز بیهوده طرح می نماید، شخص با تکیه بر اصول و اعتقادات مشترک، به گفت وگو می نشیند تا براساس همان اصول و اعتقادات مشترک، حقانیت سخنان خود را تبیین و تحلیل نماید. از این روست که خداوند در آیه 46 سوره عنکبوت، در ادامه سفارش خویش در مورد مجادله احسن، به پیامبر(ص) سفارش می كند که به اهل کتاب بگو که ما مشترکاتی چون کتاب وحیانی و خدای یکتا و یگانه داریم.

در تبیین مفهوم جدال احسن می توان گفت، جدال اگر بحق باشد - یعنی برای اثبات یکی از عقاید حقّه باشد - و قصد و غرض از آن، ارشاد و هدایت باشد و طرف مجادله، دشمنی و عناد نداشته باشد، این «جدال احسن» است و مذموم نیست، بلکه پسندیده است و از ثُبات در ایمان حکایت می کند و یکی از نتایج نیرومندی معرفت و بزرگی نفس شمرده می‌شود و اگر جدال به حق نباشد، مذموم است و از رذائل قوه غضب یا شهوت به حساب می‌آید، که همراه با عصبیّت یا غلبه جوئی یا طمع مالی می باشد.(1)

علامت جدال احسن نیز این است كه فرد گفتگو كننده در مقابل حرف حق طرف مقابل، هیچ ناراحتی در خود احساس نکند؛ چرا که هر دو در حقیقت به دنبال حق و حقیقت می باشند، اما علامت مجادله باطل آن است که اگر سخن حق بر زبان شخص مقابل جاری شود، جدال کننده ناراحت شود و بخواهد که آنچه او می گوید، صحیح باشد و آن را به طریق جدال بر طرف مقابل تحمیل کند و در ضمن آن، نقص و عیب و ایراد کلام او را ظاهر سازد.(2)

كتب تراجم داستانی را از جدال احسن ملا محسن فیض كاشانی (ره) با سفیر غربی در زمان سلطنت شاه عباس صفوی، نقل نموده اند كه در تبیین مفهوم جدال احسن بسیار سودمند می باشد.

« در زمان شاه عباس، پادشاه فرنگ شخصى را فرستاد و به سلطان صفوى نوشت كه شما علماى مذهب خود را بگوئید با فرستاده من در امر مذهب و دین مناظره كنند، اگر او ایشان را محكوم كرد، شما به دین ما درآئید و اگر علماى دین شما او را محكم كردند، ما به دین شما ایمان مى آوریم، و آن فرستاده كارش این بود كه هر كس چیزی را بدست مى گرفت، او اوصاف آن شى را مى گفت و مى دانست كه چیست.

پس سلطان همه علما را كه سرآمد آنها ملا محسن فیض كاشانی بود، جمع كرد، ملا محسن به آن سفیر گفت: مگر سلطان شما عالمى نداشت تا به نزد ما بفرستد كه مثل تو عوامى را فرستاده كه با علماء امت اسلام مناظره كند؟ آن فرنگى گفت كه شما از عهده من نمى توانید برآئید، اكنون چیزى در دست بگیر تا بگویم آن چیست.

ملا محسن تسبیحى از تربت سیدالشهداء در دست داشت، آن را در میان مشتش گرفت و گفت بگو ببینم این چیست؟ فرنگى به دریاى فكر غوطه رور شد، هر چه فكر كرد چیزى نگفت: فیض فرمود: چرا عاجز ماندى؟ گفت: عاجز نماندم، ولى به قاعده خود چنان مى بینم كه در دست تو قطعه اى از خاك بهشت است، و من در این فكرم كه چگونه بدست تو رسیده است. مرحوم فیض فرمود: راست گفتى، در دست من قطعه اى از خاك بهشت است و آن تسبیحى است كه از تربت پاك فرزند پیغمبر ماست كه امام است، پس ‍ حقیقت دین ما و بطلان دین شما معلوم گشت. پس آن فرنگى اسلام را اختیار كرد.»(3)


پی نوشت‏ها:

1.سید جلال الدین مجتبوی، علم اخلاق اسلامی، تهران، انتشارات حکمت، ج3، ص378

2.ملا احمد نراقی، معراج السعاده، قم، انتشارات هجرت، ص551

3.محمدبن سلیمان تنکابنی، قصص العلماء، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ص 323

منابع:

قصص العلماء

تهیه و فراوری: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان