تبیان، دستیار زندگی
آن کسى که آشنائى با آن عالم پیدا نکرده و غریب است، چشمان ملکوتیش کور است، یک قدم بخواهد حرکت کند مواجه با هلاکت خواهد شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باطل شدن و کارساز نبودن اعتبارات دنیوى در آخرت

برزخ

در هنگام مرگ نفس انسان در عالم برزخ، بصورت برزخى و مثالى خود وارد مى شود. نفس انسان مدتى در دنیا بوده و با عالم طبع و لذات مادى انس گرفته؛ هر چه با چشم دیده، دل بدنبال او رفته است؛ و هر چه با گوش شنیده و لذت برده، دل بدنبال او رفته است و بالاخره بوسیله حواس پنجگانه نفس با عالم طبع و ماده ارتباط پیدا نموده و از این دریچه ها بهره ها و تمتعات مادیه خود را برده است.

ز دست دیده و دل هر دو فریاد *** که هر چه دیده بیند دل کند یاد

دل همان نفس است که در دنیا بوده و با رنگ و بوى دنیا آشنا شده، و عادات و آداب و رسوم مردم دنیا را پیدا کرده و مدتى با آنها درگیر بوده، و از مناظر آنجا لذت برده و روز بروز تعلقش به دنیا زیادتر شده است. حالا می خواهد دنیا را ترک کند و وارد عالمى گردد که أبدا با آنجا آشنائى نداشته است، در عالمى که با دنیا به هیچ وجه شباهتى ندارد.

در این دنیا اگر نفس مواد آشنائى خود را با آن عالم تهیه کرده و به اصطلاح برگ و ساز سفر آماده نموده است و با باطن خود آشنائى پیدا کرده است، به راحتى حرکت می کند. و اگر مواد آشنائى با آن عالم را تهیه ننموده، عمرش سپرى شده و غریب مانده است، در هنگام رحیل(کوچ ) از اینجا رهسپار مى شود به دیار غربت، در این صورت سخت مى میرد؛ چون غریب است و راه آشنائى هم نمى تواند باز کند. متاعى ندارد که در آنجا قابل عرضه و فروش باشد. متاعى که در آنجا از انسان مى خرند و بدینوسیله وجود انسان را گرامى می دارند غیر از متاعى است که در دنیا ارزش دارد و در عالم ماده و غرور بازارش گرم است.

در دنیا پول ارزش دارد، طلا و نقره ارزش دارد، جاه و مقام ارزش دارد، مکنت و اعتبارات ارزش دارند، کثرت اقرباء و اولاد و دوستان و کمک کاران ارزش دارند. در آنجا اینها ارزش ندارند. بین انسان و ارحامش اگر رابطه خدائى نباشد بریده مى شود؛ و نسبت خویشاوندى بر اساس تقوى و فضیلت است. در آنجا مال بکار نمى آید. أعوان و یاران بدرد نمى خورند. آبرو و شخصیت دنیائی، حکومت و سلطنت در آنجا قیمت ندارد. و اگر فرضا کسى بتواند اینها را از اینجا با خود ببرد، باز در آنجا قیمت ندارد و بازارش کساد خواهد بود. آن دکان غیر از این دکان و آن بازار غیر از این بازار است.

بواسطه انفاق دادن در راه خدا، نفس انسان طاهر و ملکوتى مى گردد و بعالم حقائق آشنا مى شود، و این آشنائى در آنجا خریدار دارد

فرض کنید شما الان که در فصل تابستان هستید و هوا گرم است مقدارى یخ دارید که سرمایه شما را تشکیل مى دهد؛ این سرمایه در وضعیت و موقعیت فعلى داراى ارزش است، ولى در فصل زمستان ارزش ندارد.

شخصى در فعل نجارى استاد است، منبت کاری، میناکارى و دقائق لطیفه این فن را بخوبى می داند و از هر جهت فن او داراى قیمت است؛ ولى بجائى رفته که در آنجا احتیاج به آهنگر دارند و با قیمت فوق العاده استخدام مى کنند. هر چه این نجار بگوید: فن من بسیار خوب است و در محل خود چقدر طالب داشتم، شما در این موقعیت نیز مرا استخدام کنید؛ من چنین و چنان ، انواع و اقسام ریزه کاریهاى صنعت نجارى را براى شما به بهترین وجه انجام می دهم و حاضرم با حقوق بسیار کمى قانع باشم. در جواب مى گویند: ما به نجار نیازى نداریم، هر چه از صنعت خود تعریف کنى و فن خود را بستائى بدرد ما نمى خورد؛ ما آهنگر احتیاج داریم، اگر در فن آهنگرى خبرویتى دارى فبها و الا وجود تو در اینجا مایه دردسر و معطلى است.

شخصى طبیب است و در فن طب استاد، یک روز مى آید در مدرسه فلسفه و مى خواهد به عنوان فیلسوف و حکیم خود را جا بزند، مى گوید: من دانشمندم، زحمت کشیده ام، مطالعه نموده ام، کتابها خوانده ام. مى گویند: همه این سخنان درست است، ولى اینجا مکتب فلسفه است، ما حکیم و فیلسوف مى خواهیم؛ تو در فن طب زحمت کشیده اى و رنج برده ای، تمام رگهاى بدن را مى شناسى و محلش را دقیقا میدانی، و در عمل جراحى هم بسیار استادی، ولى ما نیازى به طبیب و جراح نداریم. تو از علم حکمت و دانستن حقائق اشیاء اطلاعى ندارى و اینجا جاى تو نیست.

نامه اعمال

اعتباراتى که مردم در دنیا دارند و بر اساس آن زندگانى مادى خود را استوار نموده اند، از مال و فرزند و عشیره و تجارت و صناعت و حکومت و أمثال ذلک، همه آنها بر محور زندگانى دنیوى دور می زند. وقتی که عالم عوض شد و این زندگانى تبدیل شد، دیگر معقول نیست آنچه از لوازم و خصائص زندگى اول بوده است باز در زندگى دوم، با وجود تغییر موضوع و تبدیل احکام و قوانین و ناموس آن بکار آید.

اعتباراتى که در این جهان انسان بر اساس نفس اماره کسب کرده است، در آنجا پروانه ورود ندارد، و آن کالا قاچاق است و در گمرک بین دو عالم که سرحد مرگ است بازجوئى نموده و آنرا دور می ریزند. و اگر کسى بخواهد أحیانا با خود ببرد باید در این عالم آنها را به رضاى خدا بدهد. مالى را که مى خواهد ببرد اینجا بدهد، خود بخود بدانجا می رود. و علت این مطلب آنست که بواسطه انفاق دادن در راه خدا، نفس انسان طاهر و ملکوتى مى گردد و بعالم حقائق آشنا مى شود، و این آشنائى در آنجا خریدار دارد. متاع آنجا توحید و عدالت و تقوى و قدم راستین نهادن و با صدق و صفا رفتار کردن و به حقوق غیر تجاوزننمودن و از دائره عبودیت حضرت معبود قدم بیرون نگذاشتن است.

آن کسى که آشنائى با آن عالم پیدا نکرده و غریب است، چشمان ملکوتیش کور است، یک قدم بخواهد حرکت کند مواجه با هلاکت خواهد شد

اگر کسى در دنیا از هر گونه اعتباریات آن بهرمند باشد، مثلا فرزند و عشیره فراوان و اسب هاى مرصع دارد، و شۆون او همگى چشمگیر و از نقطه نظر عالم اعتبار قابل توجه است؛ یک فرزندش دکتر است، یکى دیگر مهندس، یک قصر ییلاقى دارد و یک قصر قشلاقی؛ در آنجا مى گوید: فرزند من دکتر است، مى گویند: براى ما چه آوردی؟ ما دل پاک مى خواهیم، عقیده پاک مى خواهیم. مى گوید: فرزند دیگر من مهندس است، مى گویند: چقدر در دنیا انفاق کردى و با این فرزند مهندس چه قدم خیرى براى مردم بر محور رضاى خدا برداشتی؟ مى گوید: من قصر داشتم، مى گویند: آیا آن قصر را محل رفت و آمد و قضاء حوائج مردم قرار دادی، و آنرا محل و ملجأ یتیمان و مستمندان و نیازمندان و سفره گسترده گرسنگان نمودی، یا نه در آن را بستى و فقط براى إطفاء شهوت و تمتع از لذات شهویه خود قرار دادی؟

اینجا عالم توحید است، اینجا عالم عدل است، اینجا عالم حساب است، اینجا عالم جزا و عکس العمل کردارهاى پسندیده یا زشتى است که در دنیا نمودی.

اینجا نه خاک است، نه هوا، نه خنده و شادى مادی، نه گریه و اندوه طبعی، نه فرزند، نه پدر، نه مادر، نه طائفه، نه طلا و نقره؛ هرچه از اینها بعنوان رشوه بدهى تا تو را از نتائج أعمال زشت خود برکنار دارند فائده اى ندارد، چیزى که براى ما فائده دارد طهارت باطن و تزکیه اخلاق و کردار پسندیده است. چقدر علم آوردی؟ چقدر حلم آوردی؟ چقدر عبودیت خدا را نمودی؟ چقدر با نماز و روزه و جهاد و حج و امر بمعروف و نهى از منکر و زکوه و خمس و صدقات و صله رحم و برآوردن حوائج برادران دینى و ایثار و محبت و ولایت حق داران و پیشوایان دینی، با مناظر موجوده در این عالم آشنائى پیدا کردی؟ به هر مقدار که از این متاعها آورده اى قدمت مبارک است، أهلا و سهلا، بفرما در اینجا به خوشى و خرمی. ولى آن کسى که آشنائى با آن عالم پیدا نکرده و غریب است، چشمان ملکوتیش کور است، یک قدم بخواهد حرکت کند مواجه با هلاکت خواهد شد.

بخش اعتقادات شیعه تبیان


منبع: علامه طهرانی ،معادشناسى ج 1، صفحه 265-258

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.