تبیان، دستیار زندگی
برگشته غباری نگران، از سفرِ آه یا حضرت آیینه! منم، من، پسرِ آه پر می کشد این کفتر بی بال و پرِ آه وقتی بکشد آینه دستی به سر آه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نزدیکترین سنگ صبور

حضرت معصومه

برگشته غباری نگران، از سفرِ آه

یا حضرت آیینه! منم، من، پسرِ آه

پر می کشد این کفتر بی بال و پرِ آه

وقتی بکشد آینه دستی به سر آه

من آهم و آن روز تو آهو شده بودی

هنگام سفر بود، پرستو شده بودی

«آن یار کزو خانه ی ما جای پَری بود

سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود»

انگار در اعماق نگاهش خبری بود

در شهر خودش بود و دلش در سفری بود

 

می رفت دلت کوی به کو، خانه به خانه

«جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه»

 

انگار کسی رو به خراسان به نماز است

با چادر سبزی که پر از عطر حجاز است

«اَلمِنَّتُ لله که درِ میکده باز است»

مستی -به خدا- پیش دو چشم تو مجاز است

من مست ترین حوض تواَم حضرت مهتاب!

از این همه اشک است اگر شور شد این آب

در سفره ی مهمان تو جز نور خدا نیست

هر لقمه مگر با نمک نام رضا نیست

از شوق تو در صحن و خیابان تو جا نیست

کس نیست که در دامن مهر تو رها نیست

 

حق دارد اگر یوسف ما هم به تو نازد

یک مسجد و میخانه کنار تو بسازد

آنقدر عزیزی که دل قافله ها را...

آنقدر بزرگی که همه فاصله ها را...

آنقدر کریمی که تمام گله ها را...

از قافیه بگذر بگشا این گره ها را

نزدیک ترین سنگ صبور دل مایی

هم دامن زهرایی و هم دست رضایی

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


قاسم صرافان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.