آرزوی سوم
«فصل زرد»، «صلح بدون آشتی»، «شبگرد ناشی»و « ننه باقالی» اشاره کرد. به بهانه انتشار رمان «آرزوی سوم» پای صحبتهای این نویسنده نشستیم تا از مراحل نوشتن و انتشار آن بگوید و این که با چه اهدافی سراغ این اثر اجتماعی- فانتزی برای مخاطبان نوجوان رفته است.
شما جزو آن گروه از نویسندگان فعال و حرفهای در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هستید که معمولا ایدههای تازهای را در این حوزه مطرح میکنید، درباره این ایدهها بگویید که چطوری در ذهن شما شکل میگیرند و در نهایت به اثر داستانی تبدیل میشوند؟
واقعیتش این است که اگر من بخواهم به شما بگویم ایده این داستان چطور در ذهن من شکل گرفت، شاید کار سختی باشد. ولی می توانم این جوری بگویم که مثلا فرض کنید یک اتفاق میافتد و زمینه اولیه در ذهن شکل میگیرد، ولی دیگر این که چه زمان به بار مینشیند، واقعاً نمیشود برایش تاریخ مشخصی را معین کرد. به عنوان مثال، فرض کن الان یک ایده تازه در ذهن من است. خب، آدم فکر می کند به آن، که چه کار باید بکند؟ به کدام سمت میرود این ایده؟ پایانش چه میشود و اصلاً چه میخواهی بگویی؟ همه اینها در شکل گیری و به مرحله عمل رسیدن آن نقش دارند.
ایده اولیه رمان «آرزوی سوم» چگونه در ذهن شما شکل گرفت و چه فرایندی طی شد تا این اثر اجتماعی- فانتزی برای مخاطبان نوجوان خلق شود؟
درباره ایده اولیه رمان «آرزوی سوم» هم میتوان این طوری بگویم که این داستان به نوعی با افسانههای قدیمی ارتباط دارد. یعنی از موضوع آنها ریشه میگیرد. درباره موضوع این داستان افسانه زیاد داریم. در این زمینه که اگر ما بخواهیم آرزوهایمان برآورده شود چه اتفاقی میافتد؟ همین که سه تا آرزو میکنند و یکی میآید میگوید من می وانم سه تا از آرزوهای شما را برآورده کنم، در انواع افسانهها آمده است. بنابر این، ایده اولیه رمان آرزوی سوم از آن جا آمده، منتهی این که چر آمده در بستر اجتماعی رفته است، چون من علاقهمندم که رمانهایم یک زمینه اجتماعی داشته باشد. برای همین می توانم بگویم آن ایده اولیه از آن جا آمده، ولی این که از آن شکل افسانهای در آمده، طبیعی است که با رویکرد من ارتباط دارد.
شکل ساختاری داستان شما به گونهای است که هر چه ماجراهای قصه جلوتر میرود، مسئله واقع گرایی اثر کمرنگتر میشود. یعنی منطق روایی اثر از یک حالت رئال و واقعی به سمت سورئال و فراواقعی پیش میرود. آیا نگران لطمه خوردن به عنصر باورپذیری در داستان آرزوی سوم نبودید؟
نه، چون این داستان تلفیقی از افسانه و فانتزی است و در این گونه آثار معمولاً باورپذیری اثر به شکل دیگری تعریف میشود. وجه افسانهای این اثر باعث میشد من به این مسئله خیلی فکر نکنم که آیا مخاطب با منطق بیرونی میتواند این اثر را باور کند یا نه. برای همین در موقع نوشتن اغلب به این موضوع فکر میکردم که پایان این داستان چه میشود؟ چون آن افسانههایی که در ارتباط با این موضوع وجود دارد، در واقع همه حرفشان این است که آرزوهای دور و دراز و غیر قابل دسترس شاید آرزوهای خیلی خوبی نباشد. من در این کتاب همین را میخواستم بگویم. یعنی بحثم این بود که آرزوهایی که ما به آنها فکر میکنیم، شاید بهتر باشد که آرزوهای خیلی دور از دسترس نباشد.
زمانی که داشتم این طرح را پیاده میکردم، دیدم در واقع آن دو تا اتفاقی که در اوایل داستان میافتد، تا یک حد خیلی زیادی امکانش وجود دارد، شاید خواننده بگوید اتفاق اولی امکانش هست و اتفاق دومی هم با یک درصد کمتری امکان وقوع دارد، اما دیگر ما آرزوی سوم نداریم. در واقع این آرزوی سوم برگشتن این شخصیت های داستانی به آن عقلانیت است که من روی آن تاکید داشتم.
به نظر میرسد نوع و جنس بافتهای داستان در بخشهای گوناگون کتاب شما تا حدودی متفاوت از همدیگر باشد. به همان میزان که فصلهای اولیه در فضای آرام خانه میگذرد، به همان اندازه در فصلهای میانی و پایانی، فضای شلوغ و دلهره آور و همچنین صحنههای پلیسی در کار هست که این دو را با هم متفاوت میکند و به بیان دیگر، به نظر میرسد کار دو تکه است. در این باره توضیحی دارید؟
این تفاوت مورد نظر شما فکر میکنم به دلیل همان ترکیب فضای فانتزی و واقعگرایی اجتماعی در داستان باشد. اگر دقت کرده باشید، در صحنهای که شخصیت امیرعلی به آن خانه میآید، با خود نرم افزاری را میآورد که میگوید در دانشگاه با دوستانش روی آن کار کردهاند و در واقع با این نرم افزار میتواند به برآورده شدن آرزوهای دست نیافتنی شخصیتهای داستان کمک کند. این نرم افزار همان «هولو گرافیک» است که تکنولوژی جدیدی در دنیای ارتباطات محسوب میشود. در بخشی از داستان، امیرعلی در توضیح این نرم افزار میگوید در آیندهای که خیلی هم دور نیست، ممکن است به وسیله این نرم افزار بتوانیم مسابقات جام جهانی را نه از طریق تلویزیون، بلکه توی استادیومها ببینیم. وقتی از او پرسیده میشود چه جوری؟ میگوید فکر کن ایران و برزیل توی کشور آلمان بازی میکنند، ما هم توی استادیوم آزادی شبح آنها را میبینیم. عین همان اتفاقهایی که توی آلمان میافتد. ما روی زمین چمن استادیوم تماشا میکنیم. به نظرم این موقعیت داستانی تا حدودی ورود شخصیتهای داستانی به دنیای آرزوهایشان را توجیه میکند. آنها در واقع به کمک این نرم افزار به جهان آرزوهای هر چند دور از دسترس سفر میکنند.
منظورتان عینیت بخشیدن به تصورهای خیالی و دور از دسترس است؟
تصور این دنیا خیلی هم دور از دسترس نیست. همان طور که یک دوربین تلویزیونی تصویر را به فرکانس تبدیل میکند، بعد دستگاه تلویزیون آن فرکانسها را دوباره به تصویر بر میگرداند، این اتفاق هم میافتد. مثل وقتی که شما تصویر خودتان را توی آینه میبینید.
پس میشود گفت به نوعی در این داستان رویاها تجسم مییابد.
امیرعلی به شخصیتهای داستانی میگوید شما آرزوهایتان را بگویید تا من به وسیله این نرم افزار آنها را عملی کنم. حتی آرزوهای محال را. یکی میگوید من همیشه آرزو داشتم یک زرافه داشته باشم، دیگری می گوید همیشه دوست داشتم بروم بانک بزنم و همین طور آرزوهای این شخصیتهای نوجوان بیان می شود و از طریق آن نرم افزار، مخاطب داستان شکل عملی این آرزوها را میبیند.
اتفاقهای ابتدای داستان تا حدودی طبیعی است و امکان وقوع آنها در عالم واقع هم تقریبا وجود دارد. شاید برای همین است که آرامش خاصی در این بخشها وجود دارد، اما در نیمه دوم داستان تصاویر خیالی و غیر طبیعی میشود، آیا تعمد خاصی برای این شکل روایی داشتید؟
با توجه به این که بافت داستان تلفیقی از افسانه و فانتزی است و در بخشهای اولیه تمرکز اصلی قصه روی قسمتهای رئال آن است، مخاطب در این بخشها بیشتر با رویدادهای نزدیک به واقعیتهای بیرونی سر و کار دارد. یعنی جنبههای فانتزی در این قسمتها کم رنگ است، اما وقتی پای نرم افزار هولو گرافیک به میان می آید جنبههای فانتزی قصه پررنگتر میشود. داستان خیال انگیزتر میشود و از آن دلهره و نگرانیهای اولیه اثر کم کم کاسته میشود.
شما در داستان آرزوی سوم از ظرفیت افسانه برای بیان یک داستان امروزی کمک گرفتهاید و به نظر میرسد در کارتان خوش نشسته است، اما خیلی ها معتقدند نویسندگان امروزی سراغ متون کهن نمیروند، چون قرابتی با فضای حاکم بر ادبیات و روحیه مخاطبان امروزی ندارد. شما در این باره چه نظری دارید؟
اتفاقاً من فکر میکنم خیلی از نویسندگان اصلا بر همین اساس کار میکنند و مبنای کارشان اغلب متون کهن است. حالا این بحث بیشتر بر میگردد به علاقه شخص نویسنده که ترجیح میدهد بر اساس علایق شخصی خود کار کند.
شما خودتان شخصاً کدام روش را میپسندید؟
من خودم بیشتر دوست دارم موقعی که یک رمان را شروع میکنم به نوشتن، بیشتر در بستر اجتماعی باشد. حتی اگر فانتزی هم در آن باشد. یعنی داستان فانتزی در بستر اجتماعی.
بخش ادبیات تبیان
منبع: فارس/ علی الله سلیمی