تبیان، دستیار زندگی
برای خرید غذا رهسپار بازار شدم.پس از فراهم كردن جگر، كه ارزان ترین كالای قصابی بود. سمت خانه بازگشتم كه زوزه سگی خرد مرا از حركت بازداشت . سگی ناتوان و رنجور در گوشه خرابه افتاده بود وسگانی خرد لبها را بر پستان خشك مادر می سودند. اندوه بر روانم پنجه افكند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیدمحمدباقر شفتی(٢)

برای خرید غذا رهسپار بازار شدم.پس از فراهم كردن جگر، كه ارزان ترین كالای قصابی بود. سمت خانه بازگشتم كه زوزه سگی خرد مرا از حركت بازداشت . سگی ناتوان و رنجور در گوشه خرابه افتاده بود وسگانی خرد لبها را بر پستان خشك مادر می سودند. اندوه بر روانم پنجه افكند. بی اختیار جگر را نزدشان نهادم . حیوانات گرسنه بر جگر یورش ‍ بردند و آن را خوردند.پس از پایان جگر، مادر نحیف سر به آسمان بلند كرد. از آن پس درهای ثروت بر من گشاده شد. و دارایی ام پیوسته فزونی یافت.
قسمت اول را اینجا بخوانید.

پاداش آسمانی

هر چند روزگار دانشور پارسای چرزه به دشواری می گذشت و تهیدستی حتی لحظه ای او را رها نمی ساخت ولی او كسی نبود كه تسلیم شود و برای دست یابی به دنیاو نعمتهای آن در سایه ستمگران پایتخت جای گیرد. بنابراین پیشنهاد شاه را رد كرد. ازپذیرش امامت مسجد نوبیناد شاه سر باز زد و زیستن در حجره كوچك و تاریك سپاهان را ازخانه مجلل و مقام رسمی تهران برتر شمرد.

ناگفته پیداست كه پرهیزگاری و دنیا گریزی ستاره چرزه از دید پروردگار پنهان نماند و خداوند خود ازگنجهای پایان ناپذیر غیبی ایثار سید را پاداش ‍ داد. سرانجام مردم قدر گوهر یگانه شفت را باز شناختند و امامت مسجد حاج طالب را به او سپردند. اندكی بعد ساكنان بیدآباداو را به مسجد میرزا باقر دعوت كردند تا اقامه جماعت و ارشاد مردم را بر عهدهگیرد.

آنگاه روزهای تهیدستی به پایان رسید و سیدفقیهان توانست خانه ای در محله قبله دعا خریداری كند. فقیه آسمان تبار سپاهیان گشوده شدن درهای ثروت و نعمت به روی خویش را هرگز ثمره شایستگی های خود نمی دانستبلكه فروتنانه آن را به نگاههای سپاس آمیز و دعاهای ناشنیدنی سگی رنجور نسبت میداد. او پیوسته می گفت:

روزی وا می ستاندم و برای خرید غذا رهسپار بازار شدم.پس از فراهم كردن جگر، كه ارزان ترین كالای قصابی بود. سمت خانه بازگشتم كه زوزه سگی خرد مرا از حركت بازداشت . سگی ناتوان و رنجور در گوشه خرابه افتاده بود وسگانی خرد لبها را بر پستان خشك مادر می سودند. اندوه بر روانم پنجه افكند. بی اختیار جگر را نزدشان نهادم . حیوانات گرسنه بر جگر یورش ‍ بردند و آن را خوردند.پس از پایان جگر، مادر نحیف سر به آسمان بلند كرد. از آن پس درهای ثروت بر من گشاده شد. و دارایی ام پیوسته فزونی یافت.

حجه الاسلام

همگام با تحولات اقتصادی ، زندگی سیاسی - اجتماعی سید نزد دستخوش دگرگونیهای بسیار شد. پرهیزگاری ، پای فشاری دراجرای احكام الهی و همراهی پیوسته بزرگانی چون حاج محمد ابراهیم كلباسی و ملا علی نوری اعتبار اجتماعی ستاره نامور حوزه سپاهان را فزونی بخشید و او را به حجه الاسلام شهره ساخت . حاجی كلباسی با آنكه خود مجتهدی بلند آوازه بود همواره سید راگرامی می داشت ، هرگز پیشتر از وی راه نمی رفت و پیوسته مردم را به پیروی از فقیه شفتی فرا می خواند. او بر فراز منبر وعظ می گفت : اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله زندگی خاكی داشت و می خواست كسی را به فرمانداری و داوری شرعی سپاهان گسیل دارد، بی تردید آن فرد سید حجه الاسلام بود.

این گفتار ازمجتهد پارسایی كه همگان وی را تندیس تقوا می شمردند سید را پیش از پیش شهره ساخته ،بر موقعیت اجتماعی و توان سیاسی اقتصادی اش افزود. اینك او می توانست با خاطری آسوده رسالت آسمانی اش را به انجام رساند و آیین وحی را در همه منطقه حاكم سازد.

در چنین شرایط فتحعلی شاه به اصفهان گام نهاد و سید كه دیدار با وی را نمی پسندید سرانجام با كوشش آشنایان به امید كاستن از ستمهای دربار به دیدارش شتافت.او در این ملاقات دردهای مردم را به گوش شاه رسانیده ، وی را به برداشتن مشكلات جامعه فرا خواند. شاه در پایان گفت : از من برای خود چیزی بخواه!

سید پاسخ داد:نیازی ندارم.

ولی فتحعلی خان برخواسته اش پای فشرده و گفتارش را چند بار تكراركرد. سرانجام سید فرمود: اینك كه در این باره پافشاری می كنید تقاضا دارم فرماندهید نقاره خانه را موقوف سازند.

شاه خاموش مانده ، در شگفتی فرو رفت و پس ازخروج به امین الدوله گفت : عجب سیدی است ، از من می خواهد نقاره خانه را كه نشانه سلطنت است ، موقوف سازم.

سید سپید دست

مجبوبیت ، قدرت نفوذ سید روز بهروز فزون تر می شد او كه هنوز طعم تلخ تهیدستی را فراموش نكرده بود دهش پیشه كرد تاهیچ كس از ناداری رنج نبرد. بخشندگی آن بزرگمرد چنان بود كه هرگز كسی را به سبب كردار یا باوری خاص از دریای گشاده دستی اش محروم نمی ساخت . بازرگانان ، كشاورزان، كارگران ، شیعیان و سنیان همه از محبت و بخشش بی پایانش ‍ بهره مند می شدند. روزی به یكی از راهبران مذهبی برادران اهل سنت كردستان دوهزار تومان هدیه داد.روزی دیگر، كه مصادف با عید غدیر بود، بر منبرفراز آمد انبوه كیسه های طلا و نقره را در برابرش قرار داد، تهیدستان را فرمود كناریكی از درهای مسجد گرد آیند و یك یك وارد شده ، بهره خویش برگیرند و از در دیگربیرون روند. بدین ترتیب در حدود یك ساعت همه كیسه ها تهی شد و هیجده هزار تومان زرو سیم به پابرهنگان رسید.

علاوه بر این سرور فقیهان شیعه در حوادث طبیعی مانند سیل ، زلزله و بیماریهای همه گیر پیشقدم میشد و مردم را از باران عنایت های خویش ‍ برخوردار می ساخت . كمكهای مالی وی در وبای اصفهان ، یزد، شیراز و نیز وبا و طاعون گیلان چشمگیر و برون از انتظار دولتیان مینمود.

او همچنین یك مغازه نانوایی و یك قصابی درشهر داشت و حدود هزار نفر از بینوایان اصفهان را حواله داده بود تا روزانه از سهمیه های رایگان نان و گوشت برخوردار شوند.

دهشهای آن رادمرد فرزانه به اندازه ای بود كه گروهی آن را نوعی جسارت و بی باكی در مصرف وجوه شرعی شمرده ، وی را به احتیاط فرا می خواندند.

البته سید با همه فروتنی اش درمقابل توانگران مغرور، كرداری ویژه داشت . گاه فرماندار شهر بر او وارد شده ، سلام می كرد و می ایستاد. سید در نهایت بی توجهی به كار خویش پرداخته ، پس از ساعتی به او می نگریست و اجازه نشستن می داد.

ادامه دارد...


منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه

تهیه و تنظیم: سید صدرالدین مرتجی-گروه حوزه علمیه تبیان