تبیان، دستیار زندگی
علما اسلام، در سایه تقوا و عمل خالصانه به احكام و دستورات شرع، كراماتی را از خود بروز داده اند كه حكایت از درجه ای از ولایت تكوینی و قدرت تصرف در طبیعت پیرامونی دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دست شفا بخش حاج شیخ مهدى قمى

دست شفا بخش حاج شیخ مهدى قمى
علما اسلام، در سایه تقوا و عمل خالصانه به احكام و دستورات شرع، كراماتی را از خود بروز داده اند كه حكایت از درجه ای از ولایت تكوینی و قدرت تصرف در طبیعت پیرامونی دارد.

ایمان به خدا این توانایی را به انسان می دهد كه ضمن شكوفایی استعدادهایش، در مسیر عبودیت گام برداشته و ظرفیت های خدادادی وی به فعلیت در بیاید. یكی از آثار فعلیت و تكامل نفس این است كه انسان قدرت پیدا می كند در جهان پیرامونی خود به اذن خدا تصرف نماید. در حقیقت انسان می تواند در پرتو بندگی خداوند متعال، جهان طبیعت را به زیر فرمان خود درآورده و به اذن پروردگار متعال در ان تصرف نماید و بدین ترتیب قدرت تصرف و تسلط بر تكوین پیدا ‌كند.

علوم اسلامی از اعم از فلسفه، كلام و ....... از این پدیده كه حاكی از یك نوع توانایی در روح انسان است، تعبیر به ولایت تكوینی می نمایند. ولایت تكوینی در حقیقت از یك سو، به استعداد های نهفته در وجود انسان اشاره داشته و از سوی دیگر، به رابطه این وی با خدا مربوط می شود. مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت، به مقام قرب الهی نائل گردیده و با وصول به مقام قرب الهی، به این توانایی ها دست پیدا می كند(1)، و از آنجا كه جهان آفرینش، جهان اسباب و مسبّبات و علّت‌ها و معلول‌ها است، هر فردی در كار خود از قدرت الهی بهره گرفته و لذا  كارهای خارق العاده‌ اولیاء الهی، همگی از قدرت الهی سرچشمه گرفته و به اذن او می‌باشد. قرآن كریم نیز، شواهدی را از این قدرت خارق العاده انسان به تصویر می كشد كه موید مطالب فوق الذكر می باشد. در جریان داستان حضرت یوسف، هنگامی كه حضرت یعقوب بر اثر  گریه طولانی در مفارقت یوسف، بینایی خود را از دست داد.، حضرت یوسف به فردی مأموریت داد كه به كنعان برود و پیراهن او را بر چهرة یعقوب بیفكند تا بینایی خود را باز یابد. مژده رسان آمد و دستور او را عمل كرد و در همان لحظه او بینایی خود را باز یافت. «فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشیر أَلقٰاهُ علی وَجْههِ فارتدَّ بَصیراً».( یوسف/96) «هنگامی كه مژده رسان آمد، پیراهن یوسف را به صورت او افكند او بینایی خود را بازیافت».

با توجه به آیات قرآن كریم، شكی نیست كه مۆثر واقعی در این امر خداست، ولی خدا به «سبب» كه همان خواست یوسف است، این توان را بخشیده است كه اگر ارادة چیزی كند، خواسته‌اش عملی شود.

نكته مهمی كه در اینجا توجه با آن لازم به نظر می رسد این است كه شكوفایی استعدادها و ظرفیت های انسانی، تنها در سایه عمل به شریعت و تقید به احكام دینی امكانپذیر می باشد. به بیان ابن عربی « بدان كه من در مكر الاهی و چگونگی در امان ماندن از این مكر دقت كردم، چاره ای به نظرم نرسید، جز آنكه باید دست به دامن شریعت زد؛ بنابراین اگر خداوند كسی را بخواهد به سوی خیر و سعادت هدایت كند و از گرفتاریهای مكر در امان بدارد، كاری میكند كه او هیچگاه میزان شریعت را از دست نگذارد... هیچ بنده ای نباید از این میزان غفلت كند... هركه بخواهد از مكر حق ایمن بماند، باید میزان شریعت را از دست ندهد؛ میزانی كه آن را از پیامبر(ص) به ارث برده و فرا گرفته است. پس هر چه از طرف خدا دریافت كند آن یافته ها را در این میزان بگذارد؛ اگر با میزان شرع پذیرفته شد آن را داشته باشد و گرنه تركش كند.» ابن عربی حتی پا را فراتر گذاشته و می گوید: « هر كه از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است كه جسمش احكام است و روحش حقیقت»(2)

اینگونه بوده است كه علما اسلام، در سایه تقوا و عمل خالصانه به احكام و دستورات شرع، كراماتی را از خود بروز داده اند كه حكایت از درجه ای از ولایت تكوینی و قدرت تصرف در طبیعت پیرامونی دارد. در احوالات مرحوم حاج شیخ مهدى پائین شهرى قمى (ره) نقل می كنند كه: « وی داراى كرامات و مقامات زیادى بوده است، از جمله اگر انگشت و یا انگشترى خود را به محل گزیدگى ما و عقرب مى گذاشت، فورى اثر زهر و گزیدگى از بین رفته و درد ساكن و مریض ‍ شفاء مى یافت.

ایشان در سفرى كه به اصفهان رفته بود، موقعى كه مى خواسته سوار ماشین شود و به قم مراجعت فرماید، راننده تحت تاثیر جور رضاخانى  گفته بود من آخوند سوار ماشین نمى كنم، بالاخره دفتر دار گاراژ، راننده را راضى كرده، حاج شیخ سوار شدند و ماشین حركت كرد، اتفاقا در بین راه در منزل  مورچه خورت، ماشین پنچر شد، راننده كه از اول سوار شدن شیخ ناراحت بود، داداش بلند شده و گفت من نگفتم این شیخ را سوار نكیند، دیدید حرف من راست بود، از قدم این شیخ ماشین پنچر شد. بالاخره راننده در انظار مسافرین توهین زیادى به مرحوم حاج شیخ كرد.

مسافرین در اطراف جاده متفرق بودند و حاج شیخ با چند نفر از مریدان خود، در گوشه اى نشسته بودند و راننده به قصد قضاى حاجت به كنارى رفته بود ناگهان صدا و فریاد او بلند شد كه مى گفت مردم به فریادم برسید، مردم دویدند بسوى او، دیدند مارى پاى او را گزیده است، راننده كه متوجه شده بود كه این بلا بواسطه اهانت به شخصیت حاج شیخ است و منجر به هلاكت او خواهد شد و چون در آن بیابان هیچ گونه وسیله علاج و درمان نبود، او مرگ خود را حتمى مى دانست، مى گفت به آقا بگوئید مرا حلال كنند، من اشتباه كرده ام. وقتى قضیه را به آن عالم جلیل القدر عرض كردند فرمود: من او را حلال كردم، او را به نزد من بیاورید، وقتى او را به نزد حاج شیخ آوردند، در حالى كه آن مرد از درد مى نالید و اظهار شرمندگى مى كرد ، مرحوم شیخ انگشتش را به محل نیش و گزندگى مار گذاشت، فورى زهر بیرون آمده درد ساكن شد و آرام گرفت، گوئى راننده عمر دوباره گرفت و تا آخر عمر، از مریدان با اخلاص شیخ شده از عقیده فاسد خود توبه كرد. (3)


پی نوشت‏ها:

1.مرتضی مطهری،ولاءها و ولایتها، قم، انتشارات صدرا، ص56

2.ابن عربی، فتوحات مكیه، تهران، نشر دانش ج2،ص530

3.محمد شریف رازی، آثار الحجه یا تاریخ و دائرةالمعارف حوزه علمیه قم، قم، دارالكتاب، ج 1 ، ص 117

منابع:

آثار الحجه یا تاریخ و دائرةالمعارف حوزه علمیه قم

تهیه و فراوری: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان