تبیان، دستیار زندگی
فیلمسازی دو بخش مجزا دارد ، که از این جهت با هنرهای دیگر متفاوت می شود . یک بخش هنرمندانه ی سینماست و بخش دیگر دانستن اصطلاحات و تکنیک هایی که شاید زمان زیادی برای فراگیری آن لازم نباشد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به آسانی فیلمساز شوید


فیلمسازی دو بخش مجزا دارد ، که از این جهت با هنرهای دیگر متفاوت می شود . یک بخش هنرمندانه ی سینماست و بخش دیگر دانستن اصطلاحات و تکنیک هایی که شاید زمان زیادی برای فراگیری آن لازم نباشد.

سکانس

عنوان این مقاله شاید از اساس دچار تردید باشد. به آسانی نمی توان فیمساز  شد. برای فیلمساز شدن دانستن تکنیک های سینمایی کفایت نمی کند. قاعدتاً، اصول اولیه را باید بیاموزیم. شاید یک عکاس آماتور بدون این که نام تکنیک ها را بداند، بتواند عکس های فوق العاده ای بگیرد اما اگر قرار باشد این عکاس در یک گروه هنری قرار بگیرد و مدیر هنری یک پروژه  عکس های خاصی را به او سفارش دهد، قطعاً لزوم دانستن تکنیک بیش از پیش اهمیت می یابد.

با این وجود آموختن این تکنیک ها و یا به تعبیری دیگر الفبای کار سینما نباید کار زیاد سختی باشد. به قول یکی از کارگردانان بزرگ تاریخ سینمای ایران، یاد گرفتن اصطلاحات پانزده روز بیشتر زمان نمی برد.

دقیقاً این حرف درست است. برای کسی که از هوش و ذکاوت متوسط هم برخوردار باشد،همین اندازه زمان کفایت می کند.منتها پس از فراگیری باید به دو نکته ی مهم توجه داشت. نخست این که در استفاده از این تکنیک ها به صورت مجزا و مجرّد به تبحّر رسید و بعد بدانیم که هر کدام از این تکنیک ها برای چه مفهومی مورد نیاز است. اجازه بدهید در مورد این دو نکته بیشتر صحبت کنیم.

وقتی یک عکاس یا فیلم بردار و حتی یک کارگردان سینما  مفهوم سوژه را می آموزد،در پی آمد آن باید تکنیک فوکوس (تمرکز دیدگاه) و فلو (مبهم گرایی زواید) را هم بداند.

در یک قاب بندی ساده ی طبیعت،جاده ای داریم که از دو سوی با درختان بلندی احاطه شده است و خودرویی هم کنار جاده  است. سوژه ی این قاب بندی خودرو است و مثلاً اجزای دیگری هم در این تصویر هست که نباید بیننده ی این قاب را دچار اشتباه کند. موضوع این تصویر همان خودرو است پس باید این جزء از اجزای تصویر، مشهودتر باشد برای همین در اصطلاح روی آن فوکوس می کنیم. این تمرکز دیدگاه به هر بیننده ای کمک می کند که مفهوم مورد نظر عکاس، فیلم بردار و یا کارگردان را بهتر درک کند و هم البته نباید اجزاء دیگر تصویر، تماشاچی را دچار تکثر دیدگاه کند پس با تکنیکی تصویری بقیه اجزاء محوتر و مبهم تر نشان داده می شود. این همه تکنیک ساده ای بود که از الفبای ابتدایی تصویرشناسی محسوب می شود. این همان بخشی است که مدت زیادی برای آموختنش وجود ندارد. اما نکته ی دومی که در فراگیری تکنیک ها اهمیت دارد، لزوم و مفهوم گزینش تکنیک ها ست. به این مفهوم که لزوم گزینش تکنیک ها در خدمت مبنای تأثر باشد.

مثلاً کجا باید از تصویر کلوزآپ (نمای بسته) استفاده کرد و یا کجا از پَن (حرکت افقی دوربین) و یا در چه زمانی از تیلت (حرکت عمودی دوربین) استفاده می کنیم. برای آموختن این نکته ی دوم باید نشانه شناسی های تصویری بیاموزیم.

تمرین دوم کمی سخت تر است. در تمرین اول، شما مراحل فیلم نامه به دکوپاژ و بعد اجرای کارگردانی که قبلاً انجام شده است را مرور می کنید. اما در تمرین دوم باید نمونه ای که ساخته نشده است را دست کم بر روی برگه های دکوپاژ پیاده کنید.

برای آموختن این بخش هیچ دانشکده و کتاب و معلمی بهتر از حس شخصی مان وجود ندارد. حس شخصی که می تواند با دیدن فیلم های خوب تاریخ سینما پرورش یابد و تربیت شود. دو تمرین در دستور ساده، اما در اجرا سخت و زمان بر وجود دارد.

اولاً چند فیلم خوب تاریخ سینما را انتخاب کنید. یک بار فیلم را به عنوان یک تماشاچی معمولی ببیند. اما به خاطر داشته باشید که حس های ویژه ای که به شما منتقل می شود را در دفترتان یادداشت کنید.

بعد دوباره فیلم را ببینید. توجه داشته باشید که این مشاهده ی دوباره شاید چند ساعت طول بکشد. در این تمرین باید نوعی فیلم نوشت و دکوپاژ فیلم را پیاده کنید.

هم زمان سکانس را می نویسید و بعد هر سکانس را دکوپاژ می کنید. یعنی روی برگه های ویژه ی دکوپاژ و یا کاغذهای معمولی اجزاء سازنده ی یک سکانس را نقاشی می کنید.

لازم نیست که طراحی و نقاشی بدانید، با همان خط خطی های ساده ای که در دوران دبستان به آن نقاشی می گفتید عمل کنید. در واقع در هر سکانس،  پلان های مجزا را در دفترتان پیاده کنید. وقتی این دکوپاژ چند ساعته تمام شد فیلمی که دیده اید را به کناری می گذارید و چند روزی به سراغش نمی روید. بعد دوباره مثل مرتبه ی اولی که فیلم را دیدید آن را تماشا کنید و برگه های دکوپاژ را با فیلم نوشت مقایسه نمایید.

این گونه می آموزید که چطور یک کارگردان پلان های گوناگون را طراحی می کند و کنار هم می چیند تا یک سکانس و سرانجام یک فیلم ساخته شود. در مسیر این کار، نکته هایی خواهید آموخت که در هیچ کتاب و کلاسی آن ها را نخواهید یافت.

تمرین دوم کمی  سخت تر است. در تمرین اول، شما مراحل فیلم نامه به دکوپاژ و بعد اجرای کارگردانی که قبلاً انجام شده است را مرور می کنید. اما در تمرین دوم باید نمونه ای که ساخته نشده است را دست کم بر روی برگه های دکوپاژ پیاده کنید. برای این کار نباید سراغ فیلم نامه ها بروید. اگر قصد دارید یک تکنسین ساده ی سینما باشید، اشکالی ندارد  می روید و فیلم نامه ای را پیدا می کنید اما روش بهتر این است که یک داستان مشهور و کم نقص بیابید. آن را بخوانید و بعد فصول داستان را سینمایی کنید. یعنی به سکانس های مجزا تبدیل کنید. طبیعتاً این فصل بندی باید بر اساس موقعیت های فیزیکی باشد که داستان در آن ها اتفاق می افتد. بعد همان تصاویری که در موقع خواندن داستان در تخیلتان نقش بسته است را به صورت پلان های مجزا بنویسید.

بعد از طراحی استوری بورد ، می توانید دیدگاهتان در مورد اجرای یک داستان در قالب فیلم نامه و همین طور نشانه شناسی تصویری را ارتقاء دهید.

مجتبی شاعری

بخش سینما و تلویزیون تبیان