تبیان، دستیار زندگی
در باب اهمیت ادبیات سخن های بسیار گفته شده است و همه از میزان اهمیت وتاثیر گذاری آن آگاهند و این گفته بحق که ادبیات بر ساحت های دیگر علوم انسانی ارجحیت و برتری دارد....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کشوری که ادبیات ندارد...


در باب اهمیت ادبیات سخن های بسیار گفته شده است و همه از میزان اهمیت وتاثیر گذاری آن آگاهند و این گفته بحق که ادبیات بر ساحت های دیگر علوم انسانی ارجحیت و برتری دارد؛ حرفی گزافه نیست چرا که اگر با دیده انصاف بنگریم شاید بتوانیم به وضوح ببینیم که این ادبیات است که در هر حوزه ای که ورود پیدا می کند چنان تاثیری می گذارد که شاید هیچ چیز دیگر نتواند با تاثیر آن برابری کند.

کشوری که ادبیات ندارد...

اینجا شاید این چالش مطرح شود که آیا ادبیات متاثر است یا تاثیر گذار؟ آیا ادبیات بازگو کننده آن چیزی است که موجود است و یا توان آن رادارد تا جامعه را هدایت کند؟ از سوی دیگر اگر بپذیریم که ادبیات تاثیر گذار است آیا ورود آن به هر حوزه ای کار صوابی است یا ناصواب؟ و در کل آیا می توان برای ادبیات رسالتی قائل شد؟

اگر با دیده باز به سیری تاریخی ادبیات نگریسته شود باید گفت به سیاق "جرج ولوارث " که نویسندگان را در طول تاریخ به سه دسته تقسیم می‌کند ادبیات را نیز باید از منظر تاریخی به سه دسته تقسیم کرد:

ادبیاتی که به نقل غیر واقعی حقایق تاریخی می پردازد و تصویری را از جامعه نشان می دهد که جامعه دوست دارد ببیند که این ادبیات قلم به مزدان را شامل می شود. دسته دوم ادبیاتی است که صرفاٌ راوی وقایع و حقایق موجود است و کاری جز گزارش انجام نمی دهد. نویسندگانی یا شعرایی که باید آنها را صادق ولی کم استعداد نام نهاد. اما دسته سوم ادبیاتی است که به یک ملت گوشزد می کند که چه چیز باید باشد و نیست و این همان ادبیاتی است که بزرگان در آن جای می گیرند. در واقع تمامی نویسندگان بزرگ از دسته سوم بودند و آثاری که جزو آثار ماندگار ادبیات هستند همگی در دسته سوم جای می گیرند. از این روست که جایگاه بی بدیل ادبیات و تقدم آن بر حوزه هایی همچون سیاست و اقتصاد و .. آشکار می شود چراکه تاثیرگذاری ادبیات علاوه بر عقول بر قلوب نیز هست واین امر است که ادبیات را از دیگر وجوه علوم انسانی جدا کرده و در جایگاه بالاتری قرار می دهد.و اصولا" اگر بخواهیم مفهومی را برای ابد ماندگار کنیم، مامن و ماوایی بهتر و والاتر از هنر و ادبیات نخواهیم یافت.

در دنیای هنر و ادبیات عقاید مختلفی در رابطه با رسالت هنر و ادبیات وجود دارد.عده ای همچون پارناسین ها هنر را تنها برای هنر می دانند و به این معتقدند که هنر را باید فقط برای خودش تحسین نمود و مانند خدایی که فقط باید به خاطر خودش پرستش شود ؛ از هنر نیز نباید انتظار سود و منفعتی داشت و در آن فقط باید به دنبال زیبایی بود.

تئوفیل گوتیه در تعریف "پارناس" می گوید:«هنر برای هنر به معنی هنری آزاد فارغ ازهرگونه نگرانی و دل‌مشغولی به جز زیبایی.» این رویکردی است که همچنان هم در ادبیات پیروانی دارد و هنوز هم عده ای معتقدند که در شعر عواطف شخصی دخالتی ندارد چون آنها بیان احساسات شخصی در شعر را بی ارزش و بد می‌دانند. از این رو در شعر آنها حوادث زیبایی و صحنه‌های اطراف شاعر برای خواننده توصیف می‌گردد و شاعر بر خلاف شاعر رمانتیسم به طبیعت بی تفاوت است اما به علم و تاریخ و شعر مدرن توجه دارد. در تاریخ ادبیات ما نیز برخی شعرای سبک هندی و یا اشعار شاعرانی همچون منوچهری از این دست هستند. اما عقاید نظرات دیگری درباره ادبیات وجود دارد به عنوان مثال "عزرا پوند " شاعران جوان آمریكا را متوجه این موضوع می كند كه شعر تنها عبارت از الهام نیست بلكه بیشتر نوعی حرفه و صنعت است كه شاعر باید در آن ابزار كار خود را به درستی به كار بیندازد.

در دنیای هنر و ادبیات عقاید مختلفی در رابطه با رسالت هنر و ادبیات وجود دارد.عده ای همچون پارناسین ها هنر را تنها برای هنر می دانند و به این معتقدند که هنر را باید فقط برای خودش تحسین نمود و مانند خدایی که فقط باید به خاطر خودش پرستش شود ؛ از هنر نیز نباید انتظار سود و منفعتی داشت و در آن فقط باید به دنبال زیبایی بود

" تی اس الیوت" شعر را به عنوان یك پدیده مستقل به كار می گیرد و معتقد است كه شاعر در سرودن شعر از هیجانات و شخصیت خود می گریزد، از این رو منتقدان را تشویق می كند كه از بررسی حقایق زندگی شاعران صرف نظر كنند و به مطالعه دقیق فن شعر بپردازند. افلاطون در شعر و درام به تأثیر اخلاقی و اجتماعی آن توجه می كند و شعر و ادب را از آن جهت كه ممكن است باعث فساد اخلاق جوانان شود، رد می‌كند. به زعم او هنر در صورتی که واجد موضوعات اخلاقی باشد برای آموزش و پرورش جوانان سودمند است. اما در کل برای هنرهای زیبا نه تنها ارزشی قایل نیست، بلکه آن‌ها را زیانمند دانسته و از آرمانشهر خود می‌راند. زیرا باور دارد که کار هنر نقاشی یا شعر و نمایش‌نامه بیان حقیقت نیست، بلکه کپی برداری و تصویرسازی یا تقلید از آن است. آن هم نه تقلید از اصل بلکه تقلید از سایه و فرع و تقلید از محسوسات پست و فرومایه. از سوی دیگر نویسندگان كلاسیك قرن هفدهم میلادی برای یك اثر ارزنده ادبی، گذشته از زیبایی صورت،غایت اخلاقی نیز لازم می شمردند.دیدرو فرانسوی و دكتر جانسون انگلیسی در قرن هجدهم و تولستوی روسی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم معتقد بودند كه هنر و ادب باید در خدمت ارزش های اخلاقی باشد.«گئورك كایزر» و «برتولت برشت» از آلمان و«ژان پل سارتر» و «آلبر كامو» از فرانسه برای ادبیات نوعی مسئولیت و تعهد اجتماعی قایل می‌شوند. «سارتر» همچون «كامو» و سایر همفكرانش به استبداد و ابتذال با چشم نفرت و انكار می نگرد و برای ادبیات نوعی مسئولیت و تعهد اجتماعی قائل می‌شود. می بینیم که نظرات در باب غایت و رسالت ادبیات متفاوت است وهر کس به زعم خود توصیف و تفسیری از ادبیات ارائه می دهد.

امروزه در سطح جهان محققان برجسته ای همچون فردریک جیمسون،گایاتری اسپیواک، ژاک رانسیر،والتر بن مایکل، جودیت باتلر، ادوارد سعید و پیر بوردیو به طرق مختلف از به هم تنیدگی دو طرفه ادبیات، سیاست، اقتصاد و جامعه سخن می گویند. وباید گفت که نگرانی ها یی وجود دارد که ساحت ادبیات از بیان و ابراز این مسائل خالی شود. به عنوان مثال تئوری ادبی در اروپای شرقی - به غیر چند استثنا- به نظر می رسد نسبت به مسائلی همچون مبارزه طبقاتی، نابرابری های مادی، مناسبات قدرت، وابستگی های پسا استعماری و ... نابیناست. البته شاید بتوان آن را تلاشی در جهت حذف کامل مارکسیسم و نوعی ترس از بازگشت دوران گذشته قلمداد کرد اما باید گفت که این گونه مسائل باید زنگ خطر رابه صدا در آورد. خطر اینکه ادبیات از بیان این گونه مسائل تهی گردد و صرفا" به هنری محض پارناسیانیستی تبدیل شود. ادبیات در دنیای امروز به جایگاهی برای درس گرفتن از تجربیات ملت ها تبدیل شده است. انقلابات و تحولاتی که در ادبیات منعکس می گردند خود آینه عبرتی هستند برای ملت های دیگر و آیندگان. وباید گفت که اگر چیزی را بخواهیم برای سالیان زنده و پویا نگه داریم باید آن را در قاب ادبیات حفظ کنیم. ادبیات سازی برای یک اتفاق یا یک جریان وسیله است که از آن برای ماندگاری آن جریان خاص استفاده می شود. گویی چیزی که خود را در ادبیات باز آفرینی می‌کند جاودانه می شود. و یا چنانچه مسئله ای را در قالب ادبی بیان کنیم اثرش تا عمق جان فرد رخنه خواهد مرد و تاثیر مطلوب را خواهد گذاشت. به‌یاد بیاوریم رمان اثرگذار و تاریخ ساز " هریت بیچر استو " را که نظام برداری داری در آمریکا را دستخوش تعییر و تحول کرد.تاثیری که «کلبه عمو تم» بر قلوب و روان مردم آمریکا گذاشت هیچ بیانیه و مقاله ای نتوانست آن تاثیر آن هم با آن عمق بر مردم بگذارد. از سوی دیگر انقلابات و تحولات نیز برای آنکه در تاریخ بمانند و ثبت شوند پناهگاهی بهتر و ماندگارتر از هنر و ادبیات برای آنها وجود ندارد. چه آنکه گاه جریانی و یا تفکری خود را با ادبیات برای ابدیت مانا می کند. این مسئله تا بدانجا اهمیت دارد که حتی رژیم غاصب صهیونیستی نیز درصدد است تا برای ملت خود ادبیات سازی کند و در این راه از هیچ جعل و تحریف ودروغ پردازی فروگزار نمی کند. اگر چه تاثیری ادبیاتی از این دست آن طور که باید خود را نشان نمی دهد و دیر یا زود حقیقت آن کشف می گردد، اما از طرفی این امر نشان می دهد که مسئله ادبیات در چه درجه از اهمیت قرار دارد که حتی یک رژیم جعلی نیز برای ماندگاری خود بدان می آویزد.

ادبیات به خودی خود دارای ماهیت نیست و بسته به زمینه ای که در آن واقع می شود به رشد و بالندگی می رسد و آزادانه می تواند خود را به گونه های مختلف ادبی، اجتماعی و سیاسی تغییر دهد و با آنها سازگار شود. مسئله اینجاست که به هرحال ادبیات هنوز هم اغلب به عنوان یک "نهاد عجیب و غریب" (همان طور که "ژاک دریدا " یک بار بدان چنین اطلاق کرد) تعریف می شود که در صدد است تا قوانین اجتماعی و سیاسی را در هم بشکند، ساختار شکنی کند و آنها را در طی یک روند گفت وگویی پایدار مابین امر جزئی و منفرد و امر کلی و عمومی بازآفرینی کند. می بینیم که کارکرد ادبیات در جهان امروز بسیار متفاوت تر از و فراتر از آن چیزی است که در قرون گذشته تصور می شد. امروزه ادبیات در جامعه به یک عامل تعیین کننده بدل شده است. از آنجا که نویسنده یا شاعر به موضوع از بطن جامعه می نگرد و حقیقت برای او ملموس است و از طرفی زبان شیوایی برای پرداختن به آن دارد به نتیجه منتج می شود که می تواند در نگرش اجتماعی و به طور کلی در افکار عمومی تاثیری شگرف بگذارد.ویکتور هوگو می گوید:«موسیقی برای بیان آن چیزی است که نمی توان آن را بیان کرد و کلمات برای بیان چیزی که نمی توان آن را مسکوت گذاشت.»

روابط انسانی، چه در سطح اجتماعی و چه در دیگر سطوح، سرشار از تنش و معضلات و مشکلات ریز و درشت است که اگر چشم بینایی این مشکلات را درست نبیند نمی توان برای آنها نسخه ای درخور پیچید. و در روزگار ما قرعه این چشم بینا را به نام ادبیات زده اند. ادبیات باید همان طور که دریدا نیز بدان اشاره کرده است آینه ای تمام نما از جامعه باشد. چیزی که امروز هست و چیزی که در آینده باید باشد. ادبیات باید بتواند زندگی امروز و فردای یک جامعه را ترسیم کند آن هم با نیم نگاهی منصفانه به گذشته. بار مسئولیت ادبیات در دوران ما بسیار سنگین تر از دوران گذشته است.

از نگاهی دیگر سال های پیش رو برای ادبیات به عنوان یک نهاد، سال های سرنوشت ساز و تعیین کننده ای است چرا که نقش ادبیات در جوامع چنان پررنگ شده است که همگان به اهمیت و تاثیرگزاری آن اذعان دارند. ادبیات سوای مواردی که گفته شد جایگاهی است که یک جامعه می تواند دیدگاهش، اعتقادش وآرمان هایش را در آن متبلور سازد. در واقع این عنصر ارزشمند چیزی است که می توان از آن به جهان بینی یک ملت پی برد. با این اوصاف باری که بر دوش ادبیات است بسیار سنگین و سرنوشت ساز است. چراکه در بحبوحه و طوفان عصر اطلاعات ادبیات باید چونان گنجینه و مخزنی امن، هویت، آرمانها و اعتقادات، جهان بینی و سرشت یک ملت را در خود حفظ کند. تا آنجا که باید گفت کشوری که ادبیات ندارد استقلال ندارد.

حال می بینیم که دو مسئولیت سنگین بردوش ادبیات است که باید هر دو را به غایت کمال بر دوش بکشد وبه سر منزل مقصود برساند چرا که همواره ملتی بر ادبیات تکیه می‌کند. ادبیات در هر دو ساحتی که ذکر شد یعنی هم از جنبه آینه بودن و در حد کمالش راهبر و راهنما بودن برای جامعه، و هم از جنبه حفظ ارزش های یک ملت، باید نهادی مسئولیت پذیر ودارای قدرت تاثیر گزاری باشد. ادبیات باید همچون پرنده ای خوش صدا طنینش جان ها را روشن کند و در این راه باید دارای آزادی، استقلال فکر نیز باشد.

جبران خلیل جبران می گوید: شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیمهای گیتار را باز کنید ولی کدام یک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟

بخش ادبیات تبیان


منبع: کیهان/ سعید محمدی