این شعر یادتان هست؟
مروری بر زندگی سراینده «هرچه که بیند دیده»
محمدحسین بهجتی اردکانی سال 1314 در خانوادهای متدین در اردکان یزد به دنیا آمد. پدرش کاسبی ساده بود. محمدحسین از هفتسالگی درس خواندن را در مکتب آغاز کرد. در سال 1331 به قم رفت و در مدرسههای خان، فیضیه و حجتیه مشغول تحصیل دروس دینی شد و همزمان به مطالعه زبان انگلیسی و تاریخ پرداخت.
او که از شاگردان امام خمینی (ره) و آیتالله سید روحالله خاتمی بود، پس از تصدی مسۆولیت نمایندگی امام و امامت جمعه یزد توسط آیتالله خاتمی، به امامت جمعه اردکان منصوب شد.
محمدحسین بهجتی اردکانی با تخلص شعری «شفق»، از نخستین شاعران انقلاب اسلامی به شمار میرود که سرودن شعر را از دوران نوجوانی آغاز کرده و در سوگ علما از جمله آیتالله بروجردی مرثیه سروده بود. او شعری با مطلع «هر چه که بیند دیده/ خدایش آفریده» سروده است که بسیاری از ما از دوران دبستان آن را به خاطر داریم:
«هرچه که بیند دیده/ خدایش آفریده
خورشید و ماه تابان/ ستاره درخشان
درخت و سبزه و گل/ سوسن و سرو و سنبل
جنگل و دشت و دریا/ پرندگان زیبا
اینهمه را به قدرت/ خدا نموده خلقت»
آیتالله محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق) شامگاه 29 مردادماه 1386 در سن 73 سالگی پس از سالها بیماری قلبی از دنیا رفت.
درباره آیت الله بیشتر بدانیم
آیت الله محمدحسین بهجتی در سال 1313 در اردکان به دنیا آمد. پدرش كاسبی ساده و دیندار و مادرش زنی متدین و فداكار بود. در هفت 7 سالگی به سنّت محلی به مكتب رفت و قرآن را نزد مكتبدار فراگرفت و در كمتر از دو سال دروس كلاسهای اول تا پنجم دبستان را نیز خواند و امتحان داد، اما به دلیل نیاز خانواده از ادامهی تحصیل بازماند و به كمك پدر شتافت. چند سال بعد، به راهنمایی یكی از روحانیان شهر كه نگاه علاقهمند او را به كتاب و مدرسه تشخیص داده بود، پس از انجام كارهای پدر و پنهان از او، هر روز یكی دو ساعت به حوزهی علمیهی اردكان میرفت و مقدمات ادبیات عرب را درس میگرفت. پیشرفت محمدحسین چنان بود كه جمعی از معلمانش به تناوب، پدرش را راضی كردند كه اجازه دهد پسر، نیمی از روز را به او كمك كند و نیم دیگر را به درس و مدرسه اختصاص بدهد. خوشحالی محمدحسین و جدیّت او در آموختن و سرعت و استعداد پیشرفتش خیلی زود، استادانش را واداشت كه تمام وقت او را برای تحصیل آزاد كنند. پدر به ناچار پذیرفت و محمدحسین، رسماً به جمع طلّاب علوم دینی درآمد. در سال 1328 پدر به رحمت خدا رفت و پسر با درد و رنج، پنج سال، بیشتر در اردكان و گاهی در یزد، به ادامهی تحصیلات حوزوی خویش همت گماشت. در همین سالها بود كه با استاد «محمدتقی مصباحیزدی» دوست و هممباحثه شد.
استادان او در این سالها، آیتالله سیدروحالله خاتمی، آیتاللهحاجملامحمد حایری، آیتالله شیخ احمد علومی، آیتاللهآقا سیدعلی كازرونی و تنی چند از عالمان آن روز حوزههای علوماسلامی استان یزد بودند كه عموماً به مبارزه و علم و عمل شناخته میشدند.
در سال 1331 به توصیه آیتاللهحایری، محمدحسینجوان، شهر و دیارش را برای تحصیلات تكمیلی ترك كرد و به قم رفت. به زحمت، جایی در مدرسهی خان(كه امروز به نام مدرسهی آیتالله بروجردی شناخته میشود) پیدا كرد. حجره(خوابگاهی) غمناك و مخروبه كه هیچ كس حاضر به اقامت در آن نشده بود. در آن ایّام به دانشجویان تازه وارد تا یك سال شهریه (یا كمكهزینهی تحصیلی) داده نمیشد و باید توسط خانواده حمایت میشدند. به همین دلیل محمّدحسین آن سال را در نهایت فقر و تنگدستی و غربت سركرد، اما از تصمیمی كه گرفته بود، منصرف نشد و با شور و شوق و پشتكار به درس و بحث ادامه داد. چنان كه به راحتی از عهدهی امتحانات مربوطه برآمد و توانست از كمك هزینهی تحصیلی مختصری بهرهمند شود و با جدّیت بیشتری به تكمیل و تعمیق آموختههایش دل بسپارد.
در این سالها با كسانی چون آیتاللهحسین نوری همدانی و برادرش خطیب و عالم گرانقدر آقامیرزاحسن نوری و نیز آیتاللهحاجشیخعلیاكبر مسعودی خمینی و نویسندهی ارجمند شیخ عبدالمجید رشیدپور تهرانی و عالم عارف شیخ علیآقا پهلوانی و روحانی محقق و مبارز محمدجواد حجتیكرمانی همدرس یا همدوره و هممباحثه و دوست و آشنا شد.
استاد بهجتی در سالهای اقامت در قم، كتاب قوانین میرزای قمی و بخشی از ائمهی شهید را در محضر امام موسی صدر خواند. رسائل شیخ را در مكتب آیتالله شبیری زنجانی و آیتالله مشكینی تلمّذ كرد. كتاب مكاسب را پیش آیاتی چون فكور و شیخ عبدالجواد اصفهانی و حاج شیخ مرتضی حائری یزدی فراگرفت و كتاب كفایه را نیز در محضر آیتالله سلطانی به پایان برد و «دورهی سطح» را به پایان رساند. آن گاه از مدرسهی خان و حجرهی مخروبه و دلتنگش به مدرسهی حجّتیه رفت كه بهترین و مرتبترین حوزهی علوم اسلامی قم بود.
در مدرسهی حجّتیه با كسانی چون آیتالله حسین نوری همدانی و برادرش آقا میرزاحسن نوری و آیتالله حاج شیخ علیاكبر مسعودی خمینی مۆلف گرانقدر عبدالمجید رشیدپور تهرانی و عالم عارف شیخ علیآقا پهلوانی و روحانی محقق و مبارز محمدجواد حجتیكرمانی دوست و آشنا، یا همدرس و همدوره و هممباحثه شد. هم در این مدرسه بود كه توفیق شركت در جلسات تفسیر قرآن علامهی طباطبایی را یافت كه در روزهای تعطیل هفته تشكیل میشد.
استاد بهجتی برای تربیت نفس شبهای پنجشنبه به درس اخلاق روحانی پیشتاز آیتالله سیدرضا صدر میرفت و شبهای جمعه در مجلس ذكر عالم زاهد سیدحسین فاطمی قمی حاضر میشد و روزهای جمعه نیز در درس اخلاق عالم عامل حاج شیخ عباستهرانی حاضر میشد. همین ایّام، درس تفسیر قرآن علامه طباطبایی نیز در روزهای تعطیل هفته در مدرسه برقرار بود كه استاد بهجتی یكی از مشتاقان آن بود. مراجع بزرگ حوزهی علمیّه هم، جلسات درست متعددی داشتند كه به درس خارج معروف است و استاد بر اساس سنتی حوزوی در بسیاری از آنها شركت میكردند، اصلیترین آنها درس خارج مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتالله العظمی بروجردی بود كه استاد بهجتی نیز از شاگردان همیشه حاضر آن بود. همچنین درس خارج فقه آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی را هم با اشتیاق شركت میكرد.
استاد بهجتی در سال 1335 ازدواج كرد اما از آنجا كه طلاب متأهل نمیتوانند در خوابگاه مدارس علوم اسلامی (یا حجرات حوزههای علمی) سكونت كنندهی استاد بهجتی هم به ناچار مدرسهی دوستداشتنی و پرخاطرهی حجتیه را ترك و به خانهای اجارهای و محقر در یكی از محلات قم نقل مكان كرد. در همین ایّام، حادثهای تأثیرگذار در زندگی این روحانی عالیقدر اتفاق افتاد كه سرنوشت تازهای برای او رقم زد. به دعوت شیخ علیاكبر كرباسیان مۆسس مدارس علوی، همراه برادرش علی بهجتی به تهران آمد و در دورهی تابستانی آموزش علوم جدید به روحانیان شركت كرد و دریچهی دیگری از دنیای علم بر خود گشود. آنگاه به قم بازگشت و در دبیرستان دین و دانش كه شهید دكتر بهشتی تأسیس كرده بود، به آموختن زبان انگلیسی پرداخت. سپس به پیشنهاد یکی از دوستانش به درس خارج امام خمینی (ره) راه یافت و یك دوره كامل در آن شركت كرد.
در خلال همین درسها بود كه با آیتالله خامنهای نیز، كه در یك جلسهی ادبی آشنا شده بود، همدرس و هممباحثه شد و این انس و الفتها به دوستی عمیقی مبدل گشت كه تا آخرین روزهای حیاتش ادامه یافت.
استاد بهجتی كه شعر و شاعری را از دوران نوجوانی با سرودن شعری برای معلمانش آغاز كرده بود، در معدود محافل غیر رسمی ادبی در حوزهی قم ادامه میداد. مراثی او در سوگ مراجع بزرگی چون آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری، آیتالله آقا سیدمحمّدحجت، آیتالله سیدصدرالدین صدر نامش را بر زبان اهل علم انداخت. به ویژه شعرهایش در سوگ مرجع نامدار جهان تشیع حضرت آیتالله بروجردی كه نوحهی عزاداری مردم شد، بیش از پیش او را به علاقهمندان ادبیات دینی معرفی كرد.
پس از سخنرانی امام خمینی (ره) علیه طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی و اعلان آن در صفحات اول روزنامهها استاد بهجتی كه حالا(شفق) تخلص میكرد، قصیدهای با مطلع:
درود باد بر این انقلاب پاك، درود
كه زیر سایهی آن جان ملّتی آسود
كه میتوان آن را نخستین شعر انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی( رحمهاللهعلیه) دانست. این شعر شب همان سخنرانی در منزل امام در حضور جمعیت حاضر توسط خود او قرائت شد و تحسین امام و علمای حوزه را برانگیخت و شوری دیگر در مردم پدید آورد.
فردای آن روز آقای هاشمیرفسنجانی و طلّاب دیگری از شاگردان امام این شعر را با اسم و رسم واقعی استاد تكثیر و در میان مردم توزیع كردند. شهربانی و ساواك قم به سرعت واكنش نشان دادند و استاد بهجتی دستگیر و مورد اذیت و آزار و بازجویی قرار گرفت. از آن پس هرگاه شعری در حمایت از امام و انقلاب پانزده خرداد منتشر میشد، استاد بهجتی جزو متهمان ردیف اول بود.
به همین دلیل پس از تبعید امام به عراق، روزهای سختی بر استاد بهجتی گذشت. تنها درسی كه در این ایّام شركت میكرد، جلسات شوقانگیز آیتالله سیدمحمد محقق داماد بود. استاد بهجتی در سال 1350 به علت فشار شدید رژیم ستمشاهی بر حوزهی علمیّه مخصوصاً حوزهی بزرگ قم و مضایق تحصیل و تدریس علما و سایر مشكلات زندگی به تهران هجرت كرد و ضمن امامت جماعت یكی از مساجد شهر و دیگر فعالیتهای تبلیغی، به همكاری با شهید رجایی در دبیرستان كمال پرداخت كه پس از چندی به دنبال اجرای سرودی انقلابی كه شعرش را استاد بهجتی سروده بود، مدرسه توسط ساواك تعطیل شد. از آن پس زیر نظر شهید دكتر بهشتی در گزینش و معرفی كتابهای مناسب به همكاری با شهید باهنر مشغول شد و تا روزهای پر تبوتاب انقلاب با آنان همراه بود.
پس از انقلاب، ضمن فعالیتهای متداول روحانی، مدتی به كارهای فرهنگی در بخش انتشارات سپاه مشغول بود ولی خیلی زود به دعوت یارانش در مدیریت مدرسهی حقانی و دوست دیرینش آیتالله مصباح یزدی در مۆسسهی تبلیغی، تحقیقیِ«در راه حق» به قم بازگشت و با شور و شوقی لذتبخش به تحقیق و تدریس ادبیات فارسی و عربی مشغول شد، اما این آسودگی خیال، چندان دیر نپایید. چرا كه یك سال بعد، آیتالله صدوقی نمایندهی امام و امام جمعهی یزد به دست منافقان شهید شد و آیتالله خاتمی كه امامت جمعهی اردكان را برعهده داشت، از سوی امام جایگزین او شد و استاد محمدحسین بهجتی به تقاضای مردم و اصرار علمای یزد و حكم حضرت امام به نمایندگی ایشان و امامت جمعهی اردكان منسوب شد.
تقدیر چنین بود كه سالهای آخر عمر آن عزیز در وطن خویش و در خدمت مردمی كه از میانشان برخاسته بود، طی شود. در این سالها آیتالله بهجتی علاوه بر خدمات دینی و انجام وظایف روحانی و تدریس در حوزهی علمیّه و تلاشهای عمرانی برای آبادی شهر انجمنهای ادبی استان نیز از وجودش بهرهها بردند. به ویژه شاعران انجمن ادبی اردكان كه ادب درس و ادب نفس را در محضرش تلمّذ كردند.
دریغا كه روزهای پایانی عمر آن عزیز با خستگیهای ناشی از بار سنگین مسئولیت و جراحات یك تصادف وحشتناك و ناراحتیهای قلبی همراه بود. با این همه، هرگاه توفیق دیدارش نصیب میشد، جز روی گشاده و لب خندان چیزی از او نمیدیدیم و جز شكر سخنی نمیشنیدیم.
یادش گرامی باد كه اسوهی صبر و تلاش و دردمندی و استقامت و اخلاص و ذوق و اخلاق بود.
فرآوری: منیژه خسروی
بخش ادبیات تبیان
منابع: ایسنا/پایگاه آیت الله محمدحسین بهجتی اردکانی