تبیان، دستیار زندگی
شاهنامه برای همه ما نامه و نامی آشناست، نه‌‌تنها در کشورمان ایران، بلکه در میان دیگر کشورها و ملت‌ها هم این کتاب عظیم و سراینده‌اش حکیم ابوالقاسم فردوسی جایگاهی خاص دارد و فردوسی چنان که خودش هم می‌گوید از نظم پارسی.....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

راز جاودانگی شخصیت‌های شاهنامه


شاهنامه برای همه ما نامه و نامی آشناست، نه‌‌تنها در کشورمان ایران، بلکه در میان دیگر کشورها و ملت‌ها هم این کتاب عظیم و سراینده‌اش حکیم ابوالقاسم فردوسی جایگاهی خاص دارد و فردوسی چنان که خودش هم می‌گوید از نظم پارسی کاخی بلند ساخته است که از باد و باران، گردش شب و روز و تابش آفتاب نه کهنه شود و نه بنایش سست و فرسوده شود.

راز جاودانگی شخصیت‌های شاهنامه

شاهنامه را نامه شاهان هم می نامند، چراکه داستان حکومت و بر مسندنشستن و از تخت پادشاهی به زیر آمدن شاهان بسیاری را بیان می کند. در واقع، جولانگاه شخصیت های بسیاری است که هر یک در نقش و شکلی ظاهر می شوند و اتفاقات بزرگی را رقم می زنند.

درهم تنیدگی شخصیت های شاهنامه هر بار اتفاقی تازه می آفریند، اتفاقی که گاه ما را به عنوان یک مخاطب به خشم می آورد و گاه سر شوق. گاهی لحظه آنقدر تراژیک است که اشک در چشم می نشیند و گاه سرشار از غرور و افتخاری است که حس ایرانی بودن در آن موج می زند.

از طرف دیگر، خیر و شر چنان به هم آمیخته است که گویی فردوسی ما را در صحنه زندگی واقعی قرار می دهد و درگیر می مانیم بین تصمیماتی که قرار است رستم بگیرد که اسفندیار را بکشد یا تن به بند بدهد. که کیکاووس سیاوش را به دل آتش بسپارد یا جانب سودابه را بگیرد و هزاران اتفاق کوچک و بزرگ دیگر که هر یک ما را در مرز باریکی میان تصمیم درست و نادرست بلاتکلیف نگه می دارد و درگیرمان می کند.

شخصیت پردازی در شاهنامه

تعلیق های پررنگ و عمیق فردوسی همه را به فکر وامی دارد. تعلیق هایی که شخصیت های متعدد شاهنامه آن را رقم می زنند و لحظه به لحظه درگیرترمان می کند، اما براستی راز جذابیت شخصیت پردازی های فردوسی در چیست؟ و چگونه کوچک ترین شخصیت حاضر در صحنه هایش را هم در قالب و فضایی ترسیم می کند که اگر آن را حذف کنیم یک پای ماجرا می لنگد؟

محمدجعفر یاحقی، شاهنامه پژوه درباره این موضوع می گوید: شاهنامه کتابی شخصیت محور است. نوع ادبی که فردوسی انتخاب کرده است ایجاب می کند در این کتاب عمل و اکشن فراوان باشد. چون در گرو این موضوع است که می تواند تکامل شخصیت هایش را رقم بزند.

او ادامه می دهد: در شاهنامه همه کنشگر هستند. از جهان پهلوان تا کفشگر و روستایی و آهنگر همه نقش دارند؛ یعنی هر یک وقتی وارد روایت فردوسی می شوند نقشی را ایفا می کنند. اما موضوع دیگری در این بین مطرح می شود؛ فردوسی داستان های شاهنامه را چگونه به نظم کشیده است؟ آیا این داستان ها ساخته و پرداخته ذهن او است یا ریشه ای دیگر دارد. همان طور که می دانیم داستان های شاهنامه سینه به سینه و به صورت شفاهی میان مردمان اعصار گذشته نقل می شده تا این که در خدای نامه و به زبان اوستایی گردآوری می شود و بعد هم در دوره اسلامی ابتدا به عربی و سپس فارسی ترجمه می شود.

یاحقی که مدرس دانشگاه فردوسی است هم این نظر را درباره داستان های شاهنامه تائید کرده و می افزاید: شاهنامه پیش از نگارش خود کتاب مکتوبی داشته است که داستان ها در آن جمع آوری شده بود. بنابراین شاهنامه تنظیم فردوسی است؛ یعنی آفریده خیال او نیست، اما یکسری از شخصیت ها آفریده قلم فردوسی است و کارهای روبنایی و ظرافت های نگاه حکیم توس به این داستان ها رنگ و بویی متفاوت داده است.

او تاکید می کند: فردوسی برای سرایش شاهنامه اسکلت اصلی آن را داشته، اما در به نظم درآوردن آن آرایش و پیرایشی انجام داده و کتاب را گیرا کرده است. آثار موازی و مشابه شاهنامه زیاد است، اما پرداخت های هنری و عاطفی فردوسی موجب شده شاهنامه متفاوت باشد.

تعلیق های پررنگ و عمیق فردوسی همه را به فکر وامی دارد. تعلیق هایی که شخصیت های متعدد شاهنامه آن را رقم می زنند و لحظه به لحظه درگیرترمان می کند، اما براستی راز جذابیت شخصیت پردازی های فردوسی در چیست؟

شگردهای فردوسی در شاهنامه

به اعتقاد کارشناسان، فردوسی بدون توجه به دیدگاه هایی که ما امروزه به داستان و انواع آن داریم و با توجه به ذوق هنری اش و چنان که خواست زمانه اش ایجاب می کرده پرداخت هایی ممتاز و بکر را وارد روایتش کرده است. خلاصه آن که شاهنامه فردوسی مدیون شگردهای خاص او و مواردی چون شخصیت پردازی های منحصر به فردش است، وگرنه کتاب های دیگری هم شبیه شاهنامه سروده شده و راه به جایی نبرده اند.

عبداله غبیشی که دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی است و پایان نامه ای مبسوط با همین موضوع دارد، شخصیت های شاهنامه را متفاوت از شخصیت پردازی های رایج در کتاب های سنتی می داند. او می گوید: در داستان های فردوسی برخلاف قصه های سنتی که همه چیز یا سیاه است یا سفید و شخصیت ها اساسا مطلق و ایستایند، شخصیت ها اغلب پویا و عینی و ملموس اند و شخصیت می تواند آنها را در پیرامون خود ببیند.

او ادامه می دهد: طبعا این امر برای شاهنامه هم حسن است و هم ضعف. ضعف آن از این روست که شاهنامه به عنوان کتابی اساطیری، شخصیت های آن باید برای انسان امروزی باورناپذیر باشند و ویژگی هایی خدای گونه داشته باشند. این امر گویای آن است که شاهنامه ماهیتا از آن ویژگی اسطوره ای فاصله دارد و بیش از آن که اسطوره باشد حماسه است و از این رو، شخصیت های آن زمینی است و نه فرازمینی، اما حسن و نقطه قوت آن هم از اینجا ناشی می شود که حماسه از آنجا که زمینی است باید شخصیت های آن ویژگی هایی زمینی داشته باشند.

او می افزاید: به عبارتی نه مطلق بلکه انعطاف پذیر و پویا و متحرک اند و این طبعا ویژگی داستان های جدید است تا سنتی. در داستان های سنتی ما می بینیم شخصیت از ابتدا تا انتهای قصه هیچ تغییر و دگرگونی در آن حاصل نمی شود، اما در داستان های شاهنامه می بینیم شخصیتی نظیر رستم با آن ویژگی های قهرمانی، در پایان داستان از پسرکشی خود متأثر شده و از کرده خود پشیمان می شود.

گفت وگوها؛ نقطه اوج شخصیت پردازی

این مدرس دانشگاه، شخصیت پردازی های فردوسی در شاهنامه را به شیوه ادبیات نمایشی نزدیک دانسته و می افزاید: فردوسی در شخصیت پردازی خود بیشتر به نمایش نزدیک می شود و این را به صورتی عینی تر می توان در کیفیت معرفی و پرورش شخصیت ها حس کرد. شخصیت ها در شاهنامه به شیوه های مختلفی معرفی می شوند. اولین شگرد و شیوه، گفت وگوهاست که در داستان امروزی به درنگ معروف است. در این شیوه، شخصیت ها از طریق دیالوگ، افکار و اندیشه ها و تصورات خود را فاش می کنند. به مصداق همان بیت معروف سعدی: تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد، در لابه لای گفت وگوها، تصورات و نگاه شخصیت ها آشکار می شود.

او ادامه می دهد: شیوه و شگرد دیگر، مونولوگ های شخصیت هاست که در آن شخصیت از طریق گفت وگو با خود، درونیات و احساسات و تصورات خود را بیان می کند. نظیر مونولوگ رستم پس از مرگ سهراب که در آن از کرده خویش اظهار ندامت می کند نمونه ای از این نوع شخصیت پردازی هاست. غبیشی چگونگی توصیفات ظاهری شخصیت ها توسط فردوسی را هم شگرد دیگر او می داند و اظهار می کند: شگرد دیگر فردوسی در پرداخت شخصیت ها، توصیفات ظاهری شخصیت هاست. برای مثال، زمانی که رستم به سهراب می نگرد، فردوسی قد و بر و بازوی او را از نگاه رستم معرفی می کند. کما این که فریدون هم از کار فرزندان خود سلم و تور در کشتن ایرج ناراحت و ناخرسند می شود و در حالی که فریدون در آغاز بر فرزندان خود مهر می ورزد، در پایان بر آنها خشم می گیرد.

او تقسیم بندی هم از داستان های فردوسی ارائه کرده و می گوید: داستان های فردوسی از لحاظ تقسیم بندی راوی به دو گونه قابل تقسیم است: راوی دانای کل و راوی شاهد. در جاهایی که فردوسی روحیات و درونیات شخصیت ها را بیان می کند، به عنوان راوی دانای کل ظاهر می شود؛ در جاهایی هم که فردوسی شرح رزم و بزم می دهد، به عنوان راوی ناظر و شاهد ظاهر می شود که درباره برخی شخصیت ها اظهارنظر می کند. معمولا این اظهارنظرها در پایان داستان ها بیان می شود و فردوسی، راوی خواننده را پند می دهد که از کنش ها و واکنش های شخصیت های داستان ها عبرت بگیرد و چندان به دنیا دل نبندد و مواردی از این دست را ابراز می کند. این شگرد و شیوه ها باعث می شود داستان های فردوسی در برخی ابعاد با داستان ها و نمایشنامه های امروزی پهلو می زند و از داستان های سنتی فاصله می گیرد.

حضور پررنگ زنان

او نقش پررنگ زنان در شاهنامه را در مقایسه با دیگر کتب ادبیات سنتی بررسی کرده و می گوید: برخی نقش زنان را به سه دسته تقسیم کرده اند؛ زنانی که به نحوی در سیستم حکومت داری به ایفای نقش می پردازند یا در روند جنگ و حکومت داری تأثیرگذارند. سیندخت، مادر رودابه یکی از این شخصیت هاست که به مهراب شاه تورانی پند می دهد از جنگ با ایران خودداری کند و در ازدواج زال و رودابه و در نتیجه برقراری ارتباط میان ایران و توران نقش پردازی می کند. شهرناز و ارنواز، اولین شخصیت های زن در داستان های شاهنامه هم به ضحاک مشورت می دهند.

او ادامه می دهد: سودابه هم تصمیم پدر خود هاماوران را با شوهر خود کاووس در میان می گذارد. قهرمان پروری هم مانند مادر رستم یعنی رودابه و مادر سهراب یعنی تهمینه که این دو قهرمان شاهنامه را می پرورانند. شرکت در جنگ هم مانند ماجرای گردآفرید که به رزم آزمایی با سهراب می پردازد.

غبیشی می افزاید: زنان از دو منظر دیگر هم در داستان های فردوسی دیده می شوند؛ از منظر ایرانی و غیرایرانی و نکته قابل تأمل و درنگ در این میان، این که زنان غیرایرانی قهرمانان ایرانی را می پرورانند. رودابه، رستم را می زاید و تهمینه سهراب را. البته زنان متناسب با نگاه حاکم آن روزگار به نحوی تحقیر می شوند. اسفندیار به مادر خود کتایون می گوید که نباید راز را با زنان در میان گذاشت و موارد دیگر.

بخش ادبیات تبیان

منبع: جام جم / زینب مرتضایی فرد