تبیان، دستیار زندگی
شنیدن و خواندن حالات و رفتار علما و مراجع معظم شیعه، ما را برای نیکو ساختن شخصیت مان یاری می رساند.علمای وارسته نماد یک مسلمان واقعی هستند که باید به آنان تاسی نمود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قلب رئوف بهجت العارفین!

قلب رئوف بهجت العارفین!
شنیدن و خواندن حالات و رفتار علما و مراجع معظم شیعه، ما را برای نیکو ساختن شخصیت مان یاری می رساند.علمای وارسته نماد یک مسلمان واقعی هستند که باید به آنان تاسی نمود.

متاسفانه بسیاری از نشریات و مجله ها و سایت ها به بیان زندگی فوتبالیست ها و خوانندگان و بازیگران می پردازند.بیشترین این کسانی که ذکر شد دچار انحرافات اخلاقی هستند.این که در جامعه شاهد افزایش فساد و فحشا،  بی بند و باری، بدحجابی، رفتار زشت و ناشایست و ... هستیم به دلیل الگو قرار دادن این گونه افراد برای مردم به ویژه جوانان است.

در این بین وظیفه ایجاب می کند که طلاب و روحانیون نسبت به بیان شیوه زندگی و نوع رفتار این گوهران تابناک، همتی ویژه نمایند.

حضرت آیت الله العظمی بهجت یکی از علما و عرفایی است که هر چه درباره شخصیت کم نظیر و شیوه زندگی و زوایای شخصیتی  ایشان صحبت شود، باز هم کم است و مردم از شنیدن نوع رفتار ایشان خسته نمی شوند.

یکی از حالات روحی حضرت آیت الله بهجت، لطافت و رافت و رقت قلب ایشان است.ایشان از چنان قلبی مهربان بهره مند بودند که حتی از توجه و رسیدگی به حیوانات نیز غافل نمی شدند.ایشان راضی نمی شدند که در منزل و در محضرشان حتی مگسی مورد بی مهری قرار گیرد.

متن پایین سخنان ویرایش شده جناب حجت الاسلام  و المسلیمن حاج علی بهجت درباره لطافت روح و رئوف بودن پدرشان، آیت الله بهجت می باشد:

ایشان نسبت به حیوانات خانگی که در منزل بود ، این قدر رئوف بودند که یکی از جهاتی که فکر ایشان را به خودش مشغول می کرد، امورات این حیوانات بود که باید تأمین می شد.

نه این که حالا دستور بدهند تأمین کنید تمام بشود. یا مثلاً تقاضا کند که... دائماً این را می خواستند خودشان کنترل کنند و ما می خواستیم ایشان افکارش خالی باشد، به عبادت و مطالعه شان برسند و نگران چیزی نباشد.

ایشان وقتی به خانه می آمدند سوال می کردند به این ها غذا داده اید؟

یک بار در یک جعبه کوچولو چهار تا جوجه مرغ گذاشته بودم  از این جعبه شیرینی های یک وجب در یک وجب. چون زمستان بود جعبه جوجه ها را در گوشه اتاق گذاشتم.

پس از آن که ایشان غذایشان را خوردند گفتند: شاید(جوجه ها) آن جا(درون جهبه) دلشان گرفته باشد. در جعبه را باز کن بیایند توی اتاق یک گشتی بزنند! من به حضرت آقا گفتم: ساعت دوازده شب است! آقا مگر اینجا جای مرغ است؟! همین هم که اینجا آمده اند باید خدا را شکر کنند.

یک بار گذاشتم جوجه ها از جعبه بیرون بیایند و بروند داخل حیاط ،ایشان به من گفتند: شاید هوا امشب نزدیک صبح سرد شود، چرا این ها را بیرون گذاشتی؟ تازه هم شاید گربه بیاید اینها را بخورد. از روی مزاح در جواب گفتم: خوب خدا این ها را خلق کرده تا گربه بخورد پس گربه باید چی بخورد؟ ایشان یک نگاه عاقل اندر سفیهی کردند، انگار این گربه یک انسانی را می خواهد بخورد! از جا برخواستند و خودشان جوجه ها را برداشتند و درون جعبه گذاشتند.!

اصلاً تحمل نداشتند حتی یک جوجه، حتی یک مگس تلف شود! ایشان مگس ها را دائماً با عصایشان رد می کردند. گاهی با بادبزن رد می کردند. اگر من در خانه بودم با حشره کش  مگس ها را نابود می کردم.

یک روز هنگام غذا چند مگس مزاحم شده بودند .حضرت آقا با پشت دست آن ها را می پراندند. من شروع کردم با مگس کش  این ها را کشتن . ایشان فرمودند: این ها را نکش، بیرون کن! من به کشتن مگس ها ادامه دادم. باز ایشان فرمودند:مگر نگفتم آن ها را نکش، آن ها را بیرون کن؟ گفتم: حاج آقا من اینها را بیرون کردم. با یک نگاه خاصی گفتند: این چه جور بیرون کردن است؟

ایشان نمیخواست مگسی کشته شود دیگر حالا حساب بقیه کارها را شما بکنید.


منابع:

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

تهیه و فرآوری:مهدی صدری-گروه حوزه علمیه تبیان