نامه ای زندگی ساز....
میراث مکتوب یکی از گرانسنگترین سرمایههای هر تمدن به شمار میرود. در این میان، تمدن بزرگ اسلامی یکی از عظیمترین ذخایر وحیانی و غیر وحیانی را به بشریت عرضه کرده است. با این حال، مسلمانان به جز در ادواری خاص نتوانستهاند از این سرمایه عظیم به گونهای شایسته استفاده کنند. شاید یکی از علل اصلی این امر را در بیتوجهی مسلمانان به روزآمد کردن یا دست کم تطبیق محققانه منابع در دسترس با مسائل عصر خویش جست و جو کرد.
یکی از این ذخایر بیپایان علمی ـ تمدنی نهج البلاغه است که با پرداختن به زاویههای مختلف فردی و اجتماعی، عمدهترین مسائل متناسب با علوم انسانی ـ به ویژه اخلاق ـ را به بررسی نشسته است. در این مجال به بررسی نامه سی و یکم این کتاب شریف پرداخته میشود که به جرأت میتوان آن را به لحاظ طرح مسائل مختلف تربیتی از شاهکارهای بیبدیل در حوزه علوم اخلاق و تربیت به حساب آورد.
فرجاماندیشی
اندیشیدن همزمان در بقای آخرت و فنای دنیا از آموزههای کلیدی نامه سی و یکم است. آن حضرت در فرازی از این نامه چنین مرقوم میفرمایند: «از پدری فانی، اعترافدارنده به گذشت زمان، که زندگی را پشت سر گذاشته است».
به راستی که این سخن بسترسازِ تأملِ جدی پیرامون گذران زندگی و محرکی قوی برای گرفتن تصمیمی درست در راستای زندگی سالم و کامل است.
روح کلی حاکم بر این نامه توجه به فرجام کار است. از نظرگاه دانش اخلاق نیز، توجه توأمان به آخرت و در عین حال گذرا بودن دنیا و مظاهر آن از عوامل مهم تعدیلکننده در برابر سرکشی قوای درونی انسان مانند آروزی دراز، حرص و طمع و غفلت است.
منظور از خوداندیشی تأمل در امکانات و استعدادهایی است که بالقوه در نهاد آدمی به ودیعت گذاشته شده، و نیز به کارگیری هوشمندانه و روشمند آنها در راستای تحقق هدف است. یکی از بزرگترین غفلتهایی که انسان دچارش میشود، غفلت از خودِ حقیقی و خودِ معنوی است. انسان اگر خودش را بیابد و به ارزشهای وجودی خود پی ببرد، به هر هدفی که دستیافتنی باشد دست خواهد یافت
آرزوی آزمندانه
اولین مانع بزرگ بر سر راه فهم درست از زندگی، بحث خودفراموشی است که یکی از نتایج زیانبار آرزوهای دستنایافتنی است. حضرت در فرازی از نامه میفرمایند:
«به فرزندی که آرزومند چیزی است که بدان دست نمییابد».
البته اصل آرزو و امید مذموم و نکوهیده نیست، بلکه نقش بسیار مهمی در حرمت چرخهای زندگی و پیشرفت مادی و معنوی بشر دارد. اما آنچه که برای انسان غیر مفید است، داشتن آرزوهای دستنایافتنی است.
به طور کلی اقسام آرزو عبارتند از:
1ـ آرزوهای تحققی: این نوع از آروز، صادق، سازنده، مثبت یا مطلوب آرزویی است که سبب ایجاد روحیه امید و تلاش و پشت کار در زندگی میشود. شاید بتوان گفت نبود چنین امیدهای معقول که قابل دسترس هم باشند موجب از بین رفتن معنای زندگی میشود.
2ـ آرزوهای توهمی: از چنین آروزهایی در تعابیر دینی با عنوان «أمل» یاد میشود، که بیشتر به صورت ترکیبی «طول الأمل» به کار برده میشود. منظور از آروزهای توهمی، منفی، کاذب و تحققنایافتنی آن دسته آرزوهایی است که علاوه بر اینکه منحرفکننده انسان از هدف اصلی هستند، توانشهای انسان را به هدر میدهند. حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: «کسی که آرزوهای طولانی داشته باشد به سوء عمل دچار خواهد شد».
بنابراین باید بین امیدهای حیاتبخش و محرکِ تلاش و آرزوهای منحرفکننده و تحققناپذیر فرق گذاشت. آنچه در مسیر کمالطلبی انسان رهزن است، طول الأمل است که حضرت به درستی بعد از بحث درباره دنیا از آن به عنوان مانعِ بزرگِ سالک، و عامل بزرگ اشتغال به دنیا و غفلت از آخرت یاد میکند.
نگاه عبرت آموز
امام (علیه السلام) در فرازی دیگر از این نامه میفرمایند:
«کسی که ساکن سرای اموات است و فردا روزی از آن کوچ میکند».
در یک نگاه کلی رویدادهای پیرامونی انسان میتواند به دو صورت انجام گیرد:
ـ یکی نگاه عبرتآموز است که بر اساس آن انسان مۆمن هر رخدادی را به مثابه یک کلاس درس میبیند که میبایست با تأمل دقیق در آن و عبور از لایههای ظاهری به کنه آن پدیده دست یافت.
ـ دیگری نگاه سطحی و نفرتی نسبت به رخدادهای پیرامونی است. در این دیدگاه انسان با مواجهه با هر رخدادی که خلاف تمایلات وی است، به دنبال مقصر میگردد و نارضایتی از همه کس و همه چیز را آغاز میکند.
نگاه عبرتآموزانه به رخدادهای عالم آثار گوناگونی برای انسان به همراه دارد که در اینجا به برخی موارد آن اشاره میشود:
1ـ تدارک آینده: نوع انسانهای موفق کسانی هستند که تجربهشدهها را دوباره نمیآزمایند بلکه از تجارب دیگران به عنوان پُلی برای پیشبُرد امور خود استفاده میکنند.
2ـ آگاهی از حقایق امور: نگاه عبرتآموز سبب میشود از ظواهر امور عبور کرده به کُنه و پیام اصلی یک رخداد نائل آید.
3ـ خودمَحَکی در شرایط مشابه: یکی دیگر از ثمرات عبرتآموزی از تاریخ و اعمال دیگران آن است که از ریشهها و علل و اموری که در شکلگیری یک عمل یا یک جریان در گذشته دخالت و تأثیر داشتهاند، به عنوان چراغی فراروی خود بهرهمند شویم.
خوداندیشی بستر خودسازی
امام علی (علیه السلام) میفرمایند: «و روی آوردن آخرت مرا از یاد غیر خودم بازداشته و تمام توجه مرا به آخرت کشانده است، که به خویشتن فکر میکنم و از غیر خودم رویگردان شدم».
منظور از خوداندیشی تأمل در امکانات و استعدادهایی است که بالقوه در نهاد آدمی به ودیعت گذاشته شده، و نیز به کارگیری هوشمندانه و روشمند آنها در راستای تحقق هدف است. یکی از بزرگترین غفلتهایی که انسان دچارش میشود، غفلت از خودِ حقیقی و خودِ معنوی است. انسان اگر خودش را بیابد و به ارزشهای وجودی خود پی ببرد، به هر هدفی که دستیافتنی باشد دست خواهد یافت.
اولین مانع بزرگ بر سر راه فهم درست از زندگی، بحث خودفراموشی است که یکی از نتایج زیانبار آرزوهای دستنایافتنی است. حضرت در فرازی از نامه میفرمایند: «به فرزندی که آرزومند چیزی است که بدان دست نمییابد»
نتیجه
از بررسی چند فراز کوتاه از نامه سی و یکم نهج البلاغه میتوان نکات زیر را برداشت نمود:
1ـ مرگاندیشی و توجه به فرجام کار انسان از مسائل اساسی در وادار کردن او به تأمل جدی در باب خودشناسی است.
2ـ نوع جهانبینی و به طور اخص، نوعِ دنیاشناسیِ انسان میتواند به عنوان یک فرصت طلایی یا یک تهدید خانمانسوز در راستای خودسازی تلقی گردد.
3ـ دنیای دینی، دنیای ابزاری، فرعی و تبعی است، نه دنیایی که خود را در قالب یک هدف و منحرفکننده انسان از پرداختن به وظایف و اهداف اصلیاش عرضه میکند.
4ـ آرزوهای معقول مایه امیدبخشی به زندگی، و آمالِ بلندمدت به مثابه رهزنی برای از بین بردن گرانترین استعداد و توانشهای آدمی از جمله عمر است.
5ـ کیاست مۆمن او را وامیدارد که از رخدادهای پیرامونی خود درس گرفته، و از تجارب خود و دیگران در مسیر تکامل خود استفاده نماید.
6ـ عملی که در آموزههای دینی مطلوب است عملی است که مبتنی بر دانش باشد. از این روست که عمل خودسازی، که از مهمترین کنشهای انسانی است، از این قاعده مستثنا نبوده، بر محوریت دانش قوام مییابد.
فرآوری: زینب مجلسی راد
بخش نهج البلاغه تبیان
منبع: مقاله «بازخوانی درسآموزههای اخلاقی در نامه سی و یکم نهج البلاغه»، مرتضی حبیبی سیسرا.