تبیان، دستیار زندگی
کم داشته باشی و شکرش را ادا کنی، بهتر از این است که زیاد داشته باشی و قادر به شکرش نباشی.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دیندار کم ظرفیت!


کم داشته باشی و شکرش را ادا کنی، بهتر از این است که زیاد داشته باشی و قادر به شکرش نباشی.


ثروت

ثعلبه بن حاطب، مرد فقیری بود و معاشش با کسب و کار مختصری تأمین می شد اما چون کار زیادی نداشت هر روز در مسجد بود.

پیش از همه به مسجد می آمد و بعد از همه هم از مسجد بیرون می رفت. می گفتند: کبوتر مسجد است!

از این که دیگران ثروتمند بودند و کارهای خیر انجام داده، ثواب می بردند، شیطان وسوسه اش کرد که: اگر تو هم مال داشته باشی، انفاق می کنی و به درجات عالی در بهشت می رسی، روزی گفت: یا رسول الله! دعا کنید خدا به من ثروتی بدهد، تا من هم کارهای خوب بکنم و ثواب ببرم!

آن حضرت در پاسخ فرمودند: نه! ثعلبه، (قلیل تودی شکره خیر من کثیر لا تطیقه)؛ «کم داشته باشی و شکرش را ادا کنی، بهتر از این است که زیاد داشته باشی و قادر به شکرش نباشی».

او بار دوم و سوم مکرراً از رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) استدعا می کرد و می گفت: اگر شما دعا کنید من صاحب مال شوم، انواع و اقسام خیرات از دست من صادر خواهد شد.

رسول اکرم (صلی الله علیه و اله وسلم) می فرمود: ثعلبه! دوست نداری از من پیروی کنی؟

به خدا قسم؛ من اگر بخواهم، خداوند کوه ها را برای من تبدیل به طلا و نقره می کند ولی من نداشتن را بر داشتن ترجیح می دهم! تو هم مثل من باش.

او دست بردار نبود و با اصرار از رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) تقاضای دعا داشت!

عاقبت آن حضرت درباره اش دعایی کرد و او گوسفندی خرید.

آن گوسفند تولید نسل کرد و ثروت روزافزون به او روی آورد. به گوسفندداری مشغول شد و کم کم از مسجد بریده شد.

او که همیشه در مسجد بود، حالا بعد از اذان به مسجد می آمد و در رکعت های آخر نماز و در رکوع می رسید و می گفت: «یا الله؛ ان الله مع الصابرین»؛ تا به جماعت ملحق شود!

کم کم گوسفندان بیش‌تر شدند و مدینه گنجایش آن‌ها را نداشت. در بیرون شهر دره ای گرفت و گوسفندان را آنجا برد و دیگر به مسجد و جماعت نمی رسید! تنها برای نماز جمعه به شهر می آمد.

پس از چندی ، از نماز جمعه هم باز ماند و هر جمعه به نزدیکی شهر می آمد و از کسانی که به نماز جمعه آمده و بر می گشتند، از اوضاع شهر می پرسید!

به خدا قسم؛ من اگر بخواهم، خداوند کوه ها را برای من تبدیل به طلا و نقره می کند ولی من نداشتن را بر داشتن ترجیح می دهم!

پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) از حالش جویا شد گفتند: او چشم دار شده و دیگر به مسجد نمی آید! فرمود: «وای بر ثعلبه، وای بر ثعلبه که خود را گرفتار کرد».

تا آن که آیه ی زکات نازل شد: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِم بِهَا (توبه /103) «از اموال آنان صدقه‏اى بگیر تا به وسیله آن پاك و پاكیزه‏شان سازى ...»

پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) دو نفر را مأمور جمع آوری زکات و صدقات کرد. فرمانی هم نوشت و به دست مأموران داد که به صاحبان اموال ارائه دهند.

فرمود: اول نزد ثلعبه بروید و بعد فلان مرد از بنی سلیم.

نزد ثعلبه آمدند و پیغام پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) را رساندند. گفت: این که شما می گویید همانند جزیه ای است که از کفار می گیرند. مسلمان که نباید جزیه بدهد، فعلاً نزد دیگران بروید! آن‌ها نزد آن مرد بنی سلیمی رفتند. او تا شنید مأموران پیامبر برای اخذ زکات می آیند، خوشحال شد! شترهای زیادی داشت. آن‌ها را جمع کرد و هر کدام که چاق تر و بهتر بود، انتخاب کرد و با شتراتش به استقبال مأموران جمع آوری زکات آمد.

فقیر

تجلیل و احترام بسیار کرد و شترها را تقدیم آنان نمود و آن‌ها گفتند: زکات مال تو کمتر از این می شود. چرا زیاد می دهی؟

گفت: من با کمال افتخار، این هدایای ناقابل را به حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) تقدیم می کنم. آن‌ها گرفتند و دوباره نزد ثعلبه آمدند.

ثعلبه به آنان گفت: فرمان پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) چیست؟ وقتی دید دوباره گفت: من نمی توانم بپذیرم. این جزیه است و جزیه را از کفار می گیرند. حالا فعلاً بروید تا من فکری بکنم. رفتند و به رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) گزارش دادند. فرمودند: «وای بر ثعلبه؛ وای بر ثعلبه [که خود را گرفتار کرد]».

در این موقع این آیه نازل شد: وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ * فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ (توبه /75 و 76) «و از آنان كسانى‏اند كه با خدا عهد كرده‏اند كه اگر از كَرَم خویش به ما عطا كند، قطعاً صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد* پس چون از فضل خویش به آنان بخشید، بدان بُخل ورزیدند، و به حال اعراض روى برتافتند.

بخش قرآن تبیان


منبع: مجله ترنم وحی،شماره 3