تبیان، دستیار زندگی
امام وقتی صدای پای ما را می‏شنیدند با ما احوالپرسی می‏کردند و به ما تکلیف می‏کردند که پیشاپیش ایشان حرکت کنیم و اجازه نمی‏دادند پشت‏سرشان حرکت کنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اجازه نمی‏دادند پشت‏سرشان راه برویم

اجازه نمی‏دادند پشت‏سرشان راه برویم
امام وقتی صدای پای ما را می‏شنیدند با ما احوالپرسی می‏کردند و به ما تکلیف می‏کردند که پیشاپیش ایشان حرکت کنیم و اجازه نمی‏دادند پشت‏سرشان حرکت کنیم.

اخلاق، یكى از سه بعد عمده در دین است؛ چرا كه اسلام بر سه بعد اصلى «اعتقاد»، «احكام» و «اخلاق» استوار است. تهذیب و تزكیه اخلاقى انسانها از رذایل و آراستن ایشان به فضایل اخلاقى، از اصول شرایع آسمانى و اهداف غایى انبیاى الهى علیهم السلام به شمار مى رود. قرآن مجید نیز در چندین آیه از چنین رسالتى براى پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله یاد مى كند. از جمله مى فرماید: «هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتَبَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَلٍ مُّبِینٍ »؛ [1] «او كسى است كه در میان جمعیت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگیخت كه آیاتش را بر آنان مى خواند و آنان را تزكیه مى كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد، با آنكه قبل از آن در گمراهى آشكار بودند.»

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله خود در این باره مى فرمایند: «إنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلاَقِ؛ [2] برانگیخته شدم تا مكرمتهاى اخلاقى را تكمیل كنم.»

در همین راستا حضرت امام رحمه الله نیز در رهنمودها و کردار خود، ارزشهاى اخلاقى را احیاء كردند و از جمله اموری که ایشان  نسبت به آن توجه خاصی داشتند بحث تواضع بود، بطوری که همیشه رفتارشان سراسر نشان دهنده تواضع بوده است.

و امام صادق علیه السلام در بیانی، تواضع را چنین معنی کردند: «مِنَ التَّواضُعِ أَنْ تَرْضی بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ اَنْ تُسَلِّمَ عَلی مَنْ تَلْقی وَ اَنْ تَتْرُکَ الْمِراءَ وَ اِنْ کُنْتَ مُحِقّا؛(2)[3] از تواضع است که به کمتر از جایگاه شایسته خود در مجلس قانع باشی و بر هر کس ملاقات کردی، سلام کنی و جرّ و بحث را رها کنی، هر چند حق با تو باشد.»

اجازه نمی‏دادند پشت‏سرشان راه برویم

در سالهای 1327 و 1328 وقتی که امام در مسجد «سلماسی‏» قم تدریس می‏کردند، مسیر حرکت ایشان از خانه به طرف محل درس‏شان با بنده یکی بود. چون منزل ما هم در نزدیکی منزل امام بود. لذا بیش‏تر روزها میان راه، با هم برخورد می‏کردیم. امام وقتی صدای پای ما را می‏شنیدند با ما احوالپرسی می‏کردند و به ما تکلیف می‏کردند که پیشاپیش ایشان حرکت کنیم و اجازه نمی‏دادند پشت‏سرشان حرکت کنیم‏و همیشه هم به تنهایی از منزل به طرف مسجد سلماسی حرکت می‏کردند.  [4]

حتی بعضی از مغازه‏دارها امام را نمی‏شناختند

امام از حالتهایی که برای ایشان تعین درست می‏کرد بی اندازه متنفر بودند و جلوی آنها را هم می‏گرفتند. اگر کسی به دنبال یا همراه ایشان راه می‏رفت. بر می‏گشتند و او را از این کار منع می‏کردند... امام اینقدر در این جهت جدیت کرده بودند که برخی از صاحبان مغازه‏های اطراف منزلشان سیمای ایشان را به درستی نمی‏شناختند.[5]  

به مردم فشار نیاورد

در نجف یک وقت‏خبر رسید که گروهی از ایران به دستور شاه آمده‏اند تا امام را ترور کنند - اواخر سال 46 و اوایل سال 47- ما احساس وظیفه شرعی کردیم که باید امام محافظت‏بشوند و بر این اساس حدود هفت - هشت نفر از برادران تصمیم گرفتیم هر شب همراه امام به حرم برویم، همین طور موقعی که می‏روند درس حاضر باشیم. شب اول امام که آمدند به طرف حرم، ما هم به دنبال ایشان حرکت کردیم، چند قدمی که راه رفتیم، سر کوچه رسیدیم. امام برگشتند و فرمودند که برگردید. البته آن شب ما یک مقدار خودمان را عقب کشیدیم، و امام رفتند؛ اما بعد پیغام دادیم به امام که ما احساس وظیفه شرعی می‏کنیم، شما چه مایل باشید چه مایل نباشید ما چون واجب می‏دانیم بر خودمان، دنبال شما خواهیم آمد و این مساله را ادامه دادیم. در شبهایی که حرم بسیار شلوغ می‏شد، ایرانیهایی که می‏آمدند برای زیارت هجوم می‏آوردند دست‏امام را ببوسند و احیانا امام در فشار جمعیت قرار می‏گرفتند، در آنجا ما می‏آمدیم که یک مقداری راه را باز کنیم. بارها شد که امام در همان میان جمعیت می‏فرمودند: «فشار نیاورید به مردم، و ما را کنار می‏زدند که مردم آزاد باشند، و به مردم بی احترامی نشود»[6]

خدمت به همسفران

یک سال آقا با گروهی از دوستان به زیارت امام رضا‌علیه‌السلام رفته بود، وقتی که با همراهان به زیارت می‌رفت زودتر به خانه‏ای که کرایه کرده بودند برمی گشت و مشغول جارو کردن و آماده کردن چای می‏شد تا دوستانش از حرم برگردند. از امام پرسیدند: چرا شما زیارت را مختصر کردید و زود برگشتید؟ فرمودند: ثواب این کارها کم‏تر از ثواب زیارت نیست.[7]

هیچکس حق ندارد با من از مدرسه بیرون بیاید

در سال 1348 که به ده هزار زوار ایرانی پس از زیارت حج، ویزای عراق داده بودند، جمعیت انبوهی از زوار در نماز جماعت امام در مدرسه بروجردی نجف شرکت کردند و پس از پایان نماز می‏خواستند در خیابانها با سلام و صلوات امام را همراهی و بدرقه نمایند؛ اما امام هر شب بعد از نماز وقتی می‏خواستند از مدرسه بیرون بروند دستور می‏دادند که به مردم اعلام کنید هیچ کس حق ندارد با من از مدرسه بیرون بیاید. لذا زوار در مدرسه مکث می‏کردند تا وقتی امام دور می‏شدند به تدریج‏خارج می‏شدند. ایشان در شرایطی زوار ایرانی را از حرکت پشت‏سر خود بر حذر می‏داشتند که در عراق سخت تنها و بی‏یاور بودند.[8]

احترام به مداح اهل بیت‏علیهم السلام

آقاى محمد فاضلى ‏اشتهاردى مى‏گوید: حضرت امام تواضع عجیبى نسبت‏به طلبه ‏هایى كه درس‏خوان بودند،داشتند. طلبه، روضه‏خوان، مداح اهل‏بیت ‏علیهم السلام را كه‏مى‏دیدند، تمام قد بلند مى‏شدند و موقعى كه مى‏خواستند از پیش‏استاد بروند، او بدرقه را مى‏كردند.‏

خودشان اتاقشان را تمیز می کردند

امام از وقتی که وارد پاریس شدند خودشان عهده‏دار تمیز کردن اتاق محل مسکونی خود شده بودند و هر چه به ایشان اصرار می‏شد اجازه بدهند دیگران این کار را بکنند، چنین اجازه‏ای نمی‏دادند. ایشان در روزهای اقامتشان در نوفل لوشاتو مثل همیشه زندگی ساده و بی پیرایه‏ای داشتند و علی رغم این که خبرنگاران پر تیراژترین نشریات جهان برای گفتگو با ایشان رقابت‏سختی با یکدیگر داشتند و تصاویر امام را در صفحات اول نشریاتشان چاپ می‏کردند؛ اما ایشان در روش زندگی خودشان هیچ تغییری ندادند و همچنان به دور از تشریفات بودند.[9]

مگر می‌‏خواهند کوروش را وارد ایران کنند؟

روزی از کمیته استقبال از تهران به پاریس زنگ زدند. من مسئول دفتر و تلفن امام بودم. تلفن کننده شهید مظلوم دکتر بهشتی بود که می‏گفت‏ برای ورود امام برنامه‏هایی تنظیم شده، به عرض امام برسانید که فرودگاه را فرش می‏کنیم، چراغانی می‏کنیم، فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلی کوپتر می‏رویم و... . وقتی خدمت امام مطالب را عرض کردم پس از استماع دقیق که عادت همیشگی ایشان بود که سخن طرف مقابل را به دقت گوش کنند و آنگاه جواب گویند، با همان قاطعیت و صراحت‏خاص خود فرمودند: «برو به آقایان بگو مگر می‏خواهند کوروش را وارد ایران کنند! ابدا این کارها لازم نیست‏. یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز می‏گردد. من می‏خواهم در میان امتم باشم و همراه آنان بروم ولو پایمال بشوم‏.» [10]

اینها چه می‌‏کنند؟

از طرف ارتش به جماران آمدند تا جایی را برای فرود هلی کوپتر فراهم آورند که اگر یک وقتی مسئله‏ای و یا حادثه‏ای رخ داد امام را بدون درنگ بتوانند از این مکان به جای دیگری انتقال دهند.

تا امام متوجه صدای ماشینهایی که سطح زمینی را در نزدیکی منزل ایشان تسطیح می‏کردند شدند، بلافاصله پرسیدند: «اینها چه می‏کنند؟» جواب داده شد، زمینی را صاف می‏کنند تا هلی‏کوپتر به راحتی بتواند در آنجا بنشیند. فرمودند: «این کار برای‏چیست و چه کسی گفته است؟» به نظر اطرافیان آمده بود که شاید من این کار را کرده‏ام. گفتم که این کار به من ارتباطی ندارد و مربوط به برادران ارتش است - آن روز هم یادم هست که نماینده امام در ارتش آقای خامنه‏ای بودند - امام ایشان را خواستند و فرمودند: «من راضی نیستم یک چنین کاری صورت گیرد و بدانید هر شرایطی در اینجا پیش بیاید به هیچ جا نخواهم رفت و اگر بنای این کار بر این است که من راضی باشم به هیچ وجه راضی نیستم.»

این تذکر امام باعث‏شد که بلافاصله آن زمین را به همان حال گذاشتند. [11]


پی نوشت ها:

[1]جمعه/ 2.

[2]مستدرك الوسائل، محدث نورى، مۆسسة آل البیت، قم، 1408 ق، ج 11، ص 187..

[3]الکافی، ج 2، ص 122، ح 6.

[4]حجة الاسلام والمسلمین غیوری، اطلاعات هفتگی، ش 2442.

[5]حجة الاسلام والمسلمین سید محمد موسوی خوئینی‏ها، حوزه، ش 37 و 38.

[6]سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج1، بخش خاطرات حجة الاسلام والمسلمین محتشمی.

[7]بنیاد فرهنگی روایت، مۆسسه رسانه، سایت جامع فرهنگی شهید آوینی.

[8]سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی‌رحمه‌الله، ج1، بخش خاطرات حجة الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی.

[9]خبرنگار اعزامی روزنامه اطلاعات به نوفل لوشاتو در سال 57، روزنامه اطلاعات، 14/11/1371.

[10]حجة الاسلام والمسلمین فردوسی پور، روزنامه کیهان، 14/4/68.

[11]حجة الاسلام والمسلمین امام جمارانی، روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه اربعین 68.

تهیه و فرآوری: جواددلاوری، گروه حوزه علمیه تبیان