تبیان، دستیار زندگی
«اجتماعی بودن » انسان را به تعامل با دیگران وا می دارد تا بتواند به زندگی خود تداوم بخشد و راز اجتماعی شدن انسان «تداوم حیات » اوست. در عین حال، به دلیل غریزه «سود جویی » و «من خواهی » در همین تعاملات اجتماعی هم حقوق دیگران را به نفع خود ضایع می سازد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

الگوهاى خدمتگزارى(١)

الگوهاى خدمتگزارى(1(
«اجتماعی بودن » انسان را به تعامل با دیگران وا می دارد تا بتواند به زندگی خود تداوم بخشد و راز اجتماعی شدن انسان «تداوم حیات » اوست. در عین حال، به دلیل غریزه «سود جویی » و «من خواهی » در همین تعاملات اجتماعی هم حقوق دیگران را به نفع خود ضایع می سازد

صاحبدلی به مدرسه شد زخانقاه           بشكست صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود             تا اختیار كردی از آن این طریق را

گفت این گلیم خویش بدر می برد ز موج           وین جهد می كند كه بگیرد غریق را

مقدمه

«اجتماعی بودن » انسان را به تعامل با دیگران وا می دارد تا بتواند به زندگی خود تداوم بخشد و راز اجتماعی شدن انسان «تداوم حیات » اوست. در عین حال، به دلیل غریزه «سود جویی » و «من خواهی » در همین تعاملات اجتماعی هم - كه آنها را به دلیل منافع فردی پذیرفته است - حقوق دیگران را به نفع خود ضایع می سازد و در نتیجه، توده های وسیعی مستضعف و فقیر برجای می گذارد.

در مقابل، حكومت با حربه «قانون و قدرت » مسئول جلوگیری از تعرض افراد به حقوق یكدیگر و یاری رساندن و خدمت به مظلومان برای احیای حقوقشان است. اما نباید نقش دانایان و عالمان جوامع را نیز نادیده گرفت؛ زیرا آنان از درون جوامع و از موضعی هم سطح با توده ها مقام بزرگ خدمتگزاری امت را ایفا می كنند و به واقع، خادمان معنوی مردم هستند. حضرت عیسی علیه السلام در این باره می فرماید: «ان احق الناس بالخدمة العالم؛ (١) عالم، لایق ترین افراد برای خدمتگزاری است. »

همچنان كه امام كاظم علیه السلام به معمر بن خلاد فرمود: «ان لله عبادا فی الارض یسعون فی حوائج الناس هم الآمنون یوم القیامة ومن ادخل علی مۆمن سرورا فرح الله قلبه یوم القیامة؛ (٢)خداوند بندگانی در زمین دارد كه در تامین نیازهای مردم می كوشند. آنها در روز قیامت ایمن هستند و هر كس مۆمنی را شاد كند، خداوند در روز قیامت دل او را شاد می سازد. »

بنابراین، عالمان و دانشمندان بهترین الگوها برای خدمتگزاری به خلق می باشند. حال، درگلشن ابرار گذری می كنیم و گلچینی از خدمتگزاری آنان را به نظاره می نشینیم و از آنجا كه دایره خدمتگزاری عالمان دین بسیار گسترده است، فقط به گوشه هایی از زندگانی آن بزرگان در خصوص خدمت و انفاق به نیازمندان بسنده می كنیم.

شهید سعیدی

یكی از دوستان آیت الله سعیدی می گفت: «در مسجد شهید سعیدی، صندوق خیریه و كمك به محرومان داشتیم كه بعد از شهادت [آن عزیز] ، این صندوق به كارش ادامه داد. روزی برای بررسی وضع [فرد] نیازمندی كه توصیه شده بود، رفتیم. مردی را دیدیم كه روی یك تخت چوبی نشسته بود و پاهایش قطع شده بود. وقتی ما را شناخت، سرش را به دیوار زد و گریه كرد و شاه را لعن كرد و گفت: من قبلا راننده ماشین مسافربری بودم كه در یكی از شهرها تصادف كردم و در اثر آن، پاهایم قطع شد. این خانه را حاج آقا سعیدی برایم درست كرد و زندگی مرا ایشان اداره می كرد. شبها آخر وقت به اینجا می آمد و یكی دو ساعت می نشست و با من صحبت و شوخی می كرد. او برای ما نان و روغن می گرفت و... . » (٣)

شهید مدرس و دیگ غذا

همسر شهید مدرس می گفت: «آقا هر روز كه از مجلس به خانه می آمد، یكی از لباسهایش كم می شد. وقتی علتش را می پرسیدم، می گفت: در راه به سائل دادم. روزی فقیری به خانه آمد و چون آقا چیزی نداشت، از من خواست دیگ آشپزخانه را به دكان بقالی ببرم و پول بگیرم. گفتم: غیر از این دیگ نداریم، گفت: اشكال ندارد. » (٤)

سیدعلی قاضی طباطبایی و خرید كاهو

یكی از علمای نجف اشرف می گفت: «دیدم آیت الله، عالم و عامل و عارف كامل آقای سیدعلی قاضی طباطبایی (استاد اخلاق علامه طباطبایی) در دكانی كاهو می خرید؛ ولی بر خلاف سایر مشتریها، كاهوهای غیرمرغوب و غیرقابل استفاده را جدا می كرد. او پول كاهو را هم داد و بعد حركت كرد. من به دنبالش رفتم و عرض كردم: چرا كاهوهای خوب را جدا نكردید؟ گفت: فروشنده این كاهو آدم فقیری است و من می خواهم كمكی به او بكنم. در ضمن نمی خواهم مجانی باشد تا شخصیتش محفوظ بماند و او هم به پول مجانی گرفتن عادت نكند. برای همین، كاهوهایی را كه كسی نمی خرد برمی دارم. » (٥)

سید مرتضی و كاغذ فقها

سیدمرتضی، دهكده ای از املاك خود را وقف مصرف كاغذ فقها كرده بود تا عوائد آن صرف تالیفات مجتهدان شود. یك بار كه قحطی شدیدی پیش آمد، مردی یهودی برای تحصیل چاره اندیشید كه در نزد سید به تحصیل علم نجوم بپردازد. به این ترتیب، او پولی دریافت می كرد و به مصرف ضروریات زندگی می رساند. پس از اندكی، وی از مشاهده این شیوه و رفتار نیك به دین اسلام گروید. (٦)

بحرالعلوم و همسایه گرسنه

فقیه بزرگوار، سیدجواد عاملی، مشغول شام خوردن بود كه در به صدا درآمد؛ خادم استادش بحرالعلوم بود كه می گفت: آقا منتظر شماست. سید با عجله روانه شد و تا چشم بحرالعلوم به او افتاد، با تندی گفت: خجالت نمی كشید؟ از خدا نمی ترسید؟ مردی از برادران تو هر شب و روز با خرمای زاهدی (خرمایی درجه پایین) كه قرض می گیرد، زندگی را می گذراند و هفت روز است كه طعم برنج و گندم را نچشیده است. امروز برای شام نزد بقال رفته تا باز خرما بگیرد؛ ولی بقال جوابش كرده و او هم دست خالی نزد خانواده اش برگشته است. تو غذا می خوری و همسایه ات بی شام است؟!

سیدجواد گفت: والله از حال او آگاه نبودم. بحرالعلوم پاسخ داد: اگر مطلع بودی كه یهودی می شدی! این غذای مرا بگیر و این كیسه پول را هم بردار و برو غذا را با او بخور و پول را هم در خانه اش بگذار. من شام نمی خورم تا تو برگردی.

به این ترتیب، سیدجواد روانه خانه همسایه شد و شب بی شام آنان را به شبی به یادماندنی تبدیل كرد. (٧)

ادامه دارد...


پی نوشت ها:

1) اصول كافی، ج 1، ص 37.

2) همان، ج 3، ص 282.

3) مجله پیام انقلاب، ش 98.

4) مردان علم در میدان عمل، ج 1، ص 236 (منبع اصلی مقاله).

5) همان، ج 1، ص 240.

6) فقهای نامدار شیعه، ص 61 و 64.

7) فواید الرضویه، ص 86.

منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره49.

تهیه و تنظیم: سید صدرالدین مرتجی-گروه حوزه علمیه تبیان