تبیان، دستیار زندگی
آله چكیده: هدف اصلى این نوشته كاویدن ویژگی‌هاى قرآن است كه پیامبر و مسلمانان آن را نشانه جاویدان الهى بودن دعوت پیامبر مى‏دانند. در این بخش از مقاله، نخست‏به ماندگارى و دست‏نخوردگى قرآن اشاره گردیده و با نگاهى تاریخى گفته...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قرآن گواه جاوید پیامبر صلى الله علیه و آله


چكیده:

هدف اصلى این نوشته كاویدن ویژگی‌هاى قرآن است كه پیامبر و مسلمانان آن را نشانه جاویدان الهى بودن دعوت پیامبر مى‏دانند. در این بخش از مقاله، نخست‏به ماندگارى و دست‏نخوردگى قرآن اشاره گردیده و با نگاهى تاریخى گفته شده است كه با توجه به انبوهى توزیع این كتاب، امكان دگرگون‏سازى آن در هیچ برهه‏اى از تاریخ اسلام، پذیرفتنى نیست. سپس به بررسى ادبیات قرآن پرداخته‏ایم و با جداسازى دو جنبه: الف) استوارى دستورى یا سامانمندى قرآن به عنوان مرجع و حجت در زبان تازى حتى نزد غیر مسلمانان; و ب) زیبایى و آرایه‏هاى واژگانى و خوش‏آهنگى و دل‏انگیزى متن قرآن، گفته‏ایم كه تصدیق هر كدام از این دو براى دریافت‏شگفتى و ژرفاى قرآن، نیاز حتمى به آشنایى با زبان عربى ندارد و براى هركس شدنى است، كه این خود یكى از دریچه‏هاى نگاه به جنبه اعجاز همگانى و همیشگى قرآن مى‏باشد.

شمارگان انبوه قرآن در گذر همه سده‏هاى پیدایش این كتاب و ماندگارى نسخه‏هاى فراوان و بى‏شمار همه عصرها، راه بررسى موشكافانه متن دینى مسلمانان را بسى آسان و هموار ساخته است. هركس مى‏تواند با پژوهش در نسخه‏هاى فراوان در موزه‏ها، مسجدها و مدرسه‏هاى خاور و باختر كره خاك، به ارزیابى ادعاى یكنواختى و دست‏نخوردگى قرآن، كه مسلمانان بر آنند، بپردازد.

اكنون این نكته را نیز یادآور شده و بر آن پاى مى‏فشاریم كه اساسا در گذر سده‏هاى تاریخ اسلام زمانى را نمى‏توان یافت كه دست‏بردن و دگرگون ساختن قرآن در برهه‏اى، شدنى باشد. از همان نیمه نخست‏سده آغازین پیدایش اسلام، نسخه‏هاى انبوه این كتاب، به ویژه پس از هماهنگ‏سازى و توزیع آن در روزگار خلیفه سوم، در هر خانه و مسجدى یافت مى‏شد و هزاران چشم و دل، واژه‏ها و فرازهاى این كتاب را از آغاز تا انجام حفظ مى‏كرده و مى‏خواندند و مى‏نوشتند. چگونه ممكن بود كه كتابى بدین گستردگى در توزیع و تكثیر را ساخت؟ ! حتى در سخت‏ترین فراز و فرودهاى تاریخ كه بخشهاى بسیارى از سرزمینهاى اسلامى، آماج تاخت و تاز جنگهاى خانمانسوز گردید، باز هم این كتاب را به فراوانى و در دسترس همگان مى‏یافتند. نه یورش مغولان و نه درگیریهاى دامنه‏دار صلیبى، هیچ كدام، بر انبوهى نسخه‏هاى این كتاب تاثیر شكننده بر جاى نگذاشت. با این كه در این ستیزها، هزاران كتاب و نوشته دیگر سوخت و هرگز نشانى از آنها بدست نیامد. جالب این كه حتى آن نسخه‏هایى از قرآن، كه به چنگ دیگران افتاده و امروز زینت‏بخش موزه‏هاى سراسر گیتى است، هم چنان یك نواخت و دست‏نخورده برجاى مانده است. تو گویى دستى توانمند بر آن است كه این نوشته را حتى در دست دیگران نیز نگاه دارد. به راستى آیا چنین چیزى را در نوشته‏اى دیگر مى‏توان یافت.

بدین سان، امكان وقوع تحریف در این كتاب تنها به سالهاى نخستین پس از پیامبرصلى الله علیه و آله محدود مى‏شود; سالهاى حكومت دو خلیفه تا هنگامى كه در روزگار عثمان، قرآنهاى یكنواخت و هماهنگ به همه سرزمینهاى اسلامى آن روز فرستاده شد. سخن در این است كه حتى آشنایى نه چندان گسترده با تاریخ اسلام گواهى مى‏دهد كه در آن برهه كوتاه كه كمتر از بیست‏سال بود نیز امكان دست‏اندازى و دگرگون‏سازى این كتاب را نمى‏توان پذیرفت. در آن روزها هنوز انبوه گواهان و یاران دور و نزدیك پیامبر كه از نخستین روزهاى مكه تا مدینه و جنگ و صلح با آن حضرت زیستند، زنده بودند و با حساسیت، به كتاب خداوند مى‏نگریستند. با همه اختلافهاى جانكاهى كه پس از پیامبر رخ نمود، همه اصحاب نسبت‏به آیات قرآن، جز در نكته‏هایى بسیار خرد و ناچیز، اختلافى نكردند. با این كه كار سوزاندن و یا در آب و سركه جوشاندن تك‏نگاریهاى پراكنده قرآن در روزگار عثمان، اعتراضهاى بسیارى را برانگیخت، اما گزارش در خور توجهى نمى‏یابیم كه دگرگونى و دست‏اندازى در قرآن را حتى مخالفان عثمان به او نسبت داده باشند. او را «حراق المصاحف‏» خواندند، ولى «محرف‏» ننامیدند. البته این اعتراضها هم دیرى نپایید و كار درست هماهنگ‏سازى و توزیع بجاى قرآن بر جاى ماند. جالب اینجاست كه قدرت سیاسى حكومت‏خلیفه سوم نیز به اندازه‏اى نبود كه بپنداریم ترس از حكومت، مانع اعتراضها مى‏شد; چرا كه در ریز و درشت عملكردهاى عثمان، همواره مخالفتهاى جدى ابراز مى‏شد و شورشیان ناخرسند، خلیفه را دوبار محاصره كرده و سرانجام او را كشتند. اگر در آن روزگار، كسى حتى در جایگاه عثمان مى‏توانست‏به دگرگون‏سازى قرآن دست‏یازد، از مخالفت و اعتراض در امان بود؟ یا این كه هیچ چشم تیزبینى و هیچ دل مشتاقى نبود كه دلباخته كتاب خدا باشد؟ آیا اندك آشنایى با تاریخ اسلام براى نادرستى این انگاره‏هاى غریب، كافى نیست؟

این نوشته، در پى آن نیست كه جنبه‏هاى گسترده تاریخى این مساله را بررسى كند، تنها به یادآورى همین نكته بسنده مى‏كنیم كه چگونگى حضور قرآن در میان انسانها، چه باورمندان و چه دیگران، به گونه‏اى بوده كه امكان دست‏بردن در آن، جز در برهه‏اى كوتاه از دهه‏هاى آغازین اسلام، پذیرفتنى نیست و در آن برهه هم، با توجه به شرایط سیاسى، اجتماعى و مذهبى و نیز حضور شخصیتهاى مهم و آغازگران حركت اسلام، چنین چیزى به یقین، شدنى نبود.


ادبیات قرآن

از دیرباز در میان مسلمانان معروف بوده است كه قرآن داراى ادبیات ویژه و شگفتى مى‏باشد. هنگامى كه سخن از ویژگیهاى برجسته این كتاب به میان مى‏آید، نخستین ویژگى كه به ذهن و زبان مى‏رسد ادبیات آن است. گرچه بررسى ادبیات و زیبایى واژگانى و سبك یك نوشتار یا گفتار نیازمند آشنایى به زبان آن مى‏باشد، ولى مى‏توان در باره قرآن نكته‏هایى را یادآور شد، كه حتى ناآشنایان به زبان و ادب تازى را هم سودمند افتد. آرى ارزیابى و پى‏بردن به شگفتى كتاب دینى مسلمانان در سطحى پخته و شایسته، نیازمند آشنایى و مهارت در دستور زبان و قواعد بدیع و بیان عربى است.

در این فراز به نكته‏هایى در باره قرآن مى‏پردازیم كه جداى از ریزه‏كاریهاى درونى و قواعد دستورى، نشان‏دهنده برخى ویژگیهاى ادبى این كتاب باشد. در این زمینه از یك سوى مى‏توان استوارى دستورى و مرجع‏بودن متن قرآن را به عنوان یك متن برجسته و پذیرفته شده در زبان و ادبیات عرب بررسى كرد و از سویى دیگر زیباییها و آرایه‏هاى واژگانى آن را كاوید.


الف) استوارى دستورى و مرجع بودن قرآن

در باره استوارى دستورى و مرجع‏بودن این متن در قواعد زبان عربى باید گفت كه این كتاب از آغاز پیدایش تا كنون مورد توجه و استناد در این زمینه بوده است. نگاهى هرچند گذرا به كتابهاى بى‏شمار نگاشته شده در قواعد صرف و نحو عربى به خوبى نشان مى‏دهد كه تا چه اندازه به متن آیات قرآن به عنوان مرجع و مستند بى‏چون وبى‏همتاى این گستره، توجه شده است. به راستى آیا مى‏توان در گذر سده‏هاى طولانى كه زبان و ادبیات عرب به شیوه‏اى علمى به همت والاى دانشمندان نام‏آورى كاویده و نگاشته شده، كتابى را یافت كه در این زمینه از قرآن بهره نگرفته باشد؟ جالب آن كه اصل توجه به دستور و قواعد زبان عرب با آمدن قرآن و اهمیت مسلمانان به درست‏خواندن این كتاب، آغاز شده است. همه پژوهشگران این زبان بر آنند كه گستره پردامنه و بالنده و استوار این زبان قانونمند و بسامان، با آمدن اسلام و پیدایش قرآن، هماهنگى و سامان علمى یافته و پژوهش و نگارش در این زمینه با انگیزه پاسدارى از قرآن به عنوان متنى مقدس و فرابشرى در اندیشه مسلمانان، آغاز شده است. آیا مى‏توان در تاریخ ادبیات عرب كتابى درخور توجه یافت كه پیش از اسلام و پیدایش قرآن، به قواعد و دستور آن پرداخته باشد؟ بارى به گمان ما این كه ساماندهى و پژوهش علمى قواعد زبان عربى، كه استوارى و قانونمندى چشم‏گیرى دارد، وامدار پیدایش اسلام و قرآن مى‏باشد، مطلبى روشن است و نیاز به پافشارى بیشتر ندارد. حتى غیر مسلمانانى كه در این زمینه به كاوش پرداخته‏اند نیز آشكارا و فروتنانه حجیت و مرجعیت دستورى قرآن را پذیرفته‏اند. در روزگار ما كه زبان و ادبیات عرب مرزهاى بومى خود را درنوردیده و در پژوهشهاى دانشگاههاى جهان جایگاهى یافته و یا در میان عرب زبانان غیر مسلمان، مانند مسیحیان لبنان، در این باره كاوشهاى ارزشمندى انجام گرفته است، به خوبى مى‏توان دید كه تا چه اندازه به قرآن توجه شده و جنبه دستورى آن، جداى از باور دینى و درستى یا نادرستى محتوایى پیامهایش، پذیرفته شده است. اساسا باید گفت كه استوارى دستورى یك متن مى‏تواند از محتواى پیام آن جدا باشد و پذیرش هركدام در گرو دیگرى نباشد. بدین سان پذیرش مرجعیت قرآن نیز از سوى دیگران، نه كارى شگفت كه شیوه‏اى پسندیده و هماهنگ با خلق و خوى پژوهش علمى است.

در همین زمینه نكته شایسته درنگ و مهم این كه در میان مسلمانان متون دینى دیگرى هم بوده و هست كه حجم آن به دهها برابر قرآن مى‏رسد. این همه گفته‏ها و نوشته‏ها كه از پیامبر و امامان به ما رسیده و با دقت و موشكافى بسیارى نگاشته و به آیندگان سپرده شده، میراث سترگى از متون دینى اسلام به شمار مى‏آید. با این همه، اندیشمندان و ادیبان مسلمان، این متون را مرجع و حجت‏براى استناد در زمینه قواعد زبان عربى نمى‏دانند; چرا كه بناى معصومان علیهم السلام این نبوده است كه در گفتار و نوشتار خود بر مراعات قواعد ریز و درشت صرفى و نحوى پاى‏بفشارند و سخنى بگویند یا بنویسند كه حتما قابل استناد دستورى باشد. آیا دیده شده كه همانند آیات قرآن، در یك مساله دستورى به جمله‏اى از نهج البلاغه، استناد كنند؟ البته روشن است كه گفته‏ها و نوشته‏هاى معصومان علیهم السلام بسیار زیبا و ادیبانه و دل‏نشین عرضه گردیده، ولى مرجع‏بودن در قواعد یك زبان، ویژگى دیگرى است كه آن را در قرآن پذیرفته‏اند.

بدین‏سان مى‏بینیم كه از یك سوى، مسلمانان متون دینى دیگر خود را به عنوان مرجع دستورى زبان عربى مطرح نمى‏كنند، ولى اشعار خرافى و مبتذل روزگار جاهلیت را به عنوان مرجع ادبیات عرب مى‏پذیرند، و از دیگر سوى، زبان‏شناسان و تازى‏دانان غیر مسلمان نیز قرآن را به حجیت و مرجعیت در این زبان مى‏شناسند. این همه نشان مى‏دهد كه شیفتگى اعتقادى و جانبدارى دینى انگیزه این نیست كه این ویژگى را براى قرآن برشمرده‏اند. به راستى آیا این ویژگى را در متون دینى ادیان الهى یا بشرى دیگر به آسانى مى‏توان یافت؟ سوگمندانه باید گفت كه در ادیان گوناگون كمتر مى‏توان متون دینى را به زبان اصلى آن در گذر سده‏ها بدست آورد. نه تورات و نه انجیل را مى‏توان به زبان اصلى آنها یافت و نه اصل كتابها و نوشته‏هاى پیامبران بزرگ و نام‏آور دیگر را مى‏توان به دست آورد، تا چه رسد به این كه ویژگى ادبى یا مانند آن را در این متون بررسى كرد. این امتیاز در میان متون دینى، تنها از آن قرآن است كه همواره به زبان اصلى در دسترس بوده و به اعتراف همگان، مرجع مهم زبان خویش به شمار مى‏آید. البته در این باره سخن و نكته‏هاى ادبى و تاریخى بسیارى هست كه در این نوشته كوتاه نمى‏گنجد.


ب) زیباییها و آرایه‏هاى واژگانى قرآن

زیباییها و آرایه‏هاى واژگانى قرآن نیز گستره دل‏نشین دیگرى است كه در باره این كتاب مى‏توان از آن یاد كرد. سخن آهنگین و گزینش واژه‏هاى گوش‏نواز و دل‏انگیز و چینش بسامان، به این نوشته چنان جانى بخشید كه ناباوران بدان نیز نمى‏توانستند از پذیرش جانفزایى و دلربایى آن سر باز زنند. البته ارزیابى و پذیرش این ویژگى نیاز بیشترى به آشنایى با زبان و سبكهاى ادبى عربى دارد. گرچه نباید انكار كرد كه زیباشمارى قرآن از سوى مسلمانان، تا اندازه‏اى برخاسته از باور و شیفتگى دینى آنان به این متن است، كه سخن مستقیم پروردگارش مى‏دانند، ولى مگر تنها مسلمانان بر این ویژگى پاى مى‏فشارند؟ نگاهى گذرا و آگاهى نه‏چندان گسترده به روزگار آغاز پیدایش قرآن كافى است تا گیرایى و دلربایى این متن را نزد آنان كه به زبان مادرى خویش، آن هم در دوران شكوفایى سخنورى عرب، شیفته زیباییهاى قران مى‏شدند، دریابیم. گزارشهایى كه از چگونگى اسلام‏آوردن برخى از صحابه نامدار رسول خداصلى الله علیه و آله كه گیرایى آیات آنان را به سوى پیامبر كشاند، نشان‏دهنده همین است.

گذشته از این، مخالفان و دشمنان پیامبر نیز خود بدین ویژگى اعتراف مى‏كردند. اگر شیفتگى دوستان را از سر دلباختگى و ایمان به سخن خداوند و پیامبرش بدانیم، گفته‏هاى كافران و دشمنان پیامبر را چه كنیم؟ مگر نه این كه سخن او را «افسونگر» مى‏دانستند و خود او را «ساحر» و «شاعر» مى‏خواندند؟ آیا كسى سرودن شعرى را به پیامبر اسلام نسبت داده است؟ یا مقصود آنان زیبایى آیاتى بود كه او پس از چهل سالگى آنها را براى مردم بازگو مى‏كرد؟ یادآورى این نكته از سوى خود پیامبر به مردم روزگار خویش نیز بسیار مهم است كه: من پیشتر از این عمرى را در میان شما بسر برده‏ام، آیا نمى‏اندیشید؟ به راستى اگر زیبایى سخن او بدان پایه كه در قرآن آمده از سوى خود پیامبر بود، چرا در چهل سال نخست زندگى او نشانى از این دست نمى‏توان یافت؟ به هر روى همه اینها گواه آن است كه غیر مسلمانان و حتى دشمنان پیامبر نیز از پذیرش زیبایى سخن قرآن سر برنمى‏تافتند. بدین‏سان تصدیق زیبایى، گوش‏نوازى و دل‏انگیزى آیات قرآن تا این اندازه نیاز به آگاهى گسترده و نزدیك به زبان و ادبیات عرب ندارد. آیا پذیرش زیبایى سروده‏هاى حافظ در زبان پارسى یا گوته در آلمانى، حتما در گرو آشنایى و توان ارزیابى شعر در این دو زبان است، یا مى‏توان از این همه اشتهار و داورى موافقان و مخالفان اندیشه‏هاى این شاعران نیز توانایى ایشان و استوارى سروده‏هایشان را دریافت؟ البته روشن است كه آشنایى مستقیم با زبان یك متن و توان ارزیابى ادبى آن، راه بهتر و بالاترى مى‏باشد، ولى مقصود ما آن است كه همگان مى‏توانند جنبه زیبایى ادبیات قرآن را تصدیق كنند، هرچند با زبان اصلى آن آشنایى گسترده‏اى نداشته باشند.

از سویى دیگر در گذر سده‏هاى تاریخ اسلام تا امروز، صدها و شاید هزاران كتاب در زمینه تفسیر و جنبه‏هاى ادبى و زیباییهاى واژگانى قرآن به نگارش درآمده و امروز میراث سترگى در گستره علوم اسلامى برجاى مانده است. انبوهى از نوشته‏ها نیز در فراز و فرود رخدادهاى تاریخى گذشته از میان رفته‏اند كه ما تنها از آنها نامى را مى‏شناسیم و گاهى حتى نامى هم نمانده است. در این حجم بزرگ كه در زبانهایى چون تازى و پارسى كه به زبان قرآن نزدیك‏ترند و نیز به زبانهاى دیگر، سامان یافته، همگى از ویژگیهاى ادبى و آرایه‏هاى واژه‏هاى آن سخن گفته‏اند. آیا مى‏توان پذیرفت كه هزاران اندیشمند و صدها نویسنده، ادیب و پژوهشگر، همگى تنها به دنبال شیفتگى اعتقادى خویش، سرخوش از جانبدارى دینى به چنین كارى دست زده‏اند و قرآن داراى ویژگى برجسته‏اى در این زمینه نیست؟ به راستى كه اگر كسى چنین احتمالى را هم به ذهن بیاورد، سخن بیهوده و خنده‏آورى خواهد بود. آیا مى‏توان این همه ریزه‏كاریهاى ادبى و نكته‏پردازیهایى را كه در طول تاریخ نگارشهاى تفسیرى، هزاران ورق بر دفتر معرفت‏بشرى افزوده است‏به یكباره شست و به كنارى نهاد و آن را بى‏پایه دانست؟ به راستى چنین ستمى در هر شاخه و رشته‏اى از فرهنگ و دانش بشرى و در هر كجاى جهان و تاریخ، نابخشودنى است. چرا این همه دانشمند و ادیب و نویسنده مسلمان، یك‏دهم این تلاش را براى متون دینى دیگر به كار نبسته‏اند تا شیفتگى و جانبدارى اعتقادى خود را در گستره‏اى دیگر نیز بنمایانند؟ آیا زرگداشت‏سخنان دیگر پیامبر اسلام یا دیگر رهبران اصلى دین، مانند امامان معصوم در اعتقاد شیعه، تا این اندازه كم و ناچیز است؟ حقیقت آن است كه آنان به دنبال سفارش و پافشارى خود پیامبر، دریافته‏اند كه سخن خداوند در قرآن، رنگ و بوى دیگرى دارد و این متن آمده تا نمونه‏اى براى همه روزگاران باشد تا بهترین داستانها، ذكر، روشنایى، بیان، راهنما، استوار، رسا و... باشد و اگر همه انسانها توان خویش را برهم انباشته سازند و از توش و توانهاى دیگر نیز بهره جویند، حتى یك سوره مانند آن نخواهند آورد. (1)

بدین سان مى‏بینیم كه تصدیق این مطلب نیز حتما نیازمند آشنایى نزدیك با زبان قرآن نیست. چگونه مى‏توان پذیرفت كه هزاران تن اهل دانش، از نویسنده و مدرس و پژوهشگر و دانش‏پژوه، با هزاران صفحه و جلد و مطلب در باره قرآن، به مبالغه و اغراق پرداخته و متنى عادى را محور این همه تلاش قرار داده باشند؟

نكته درخور توجه دیگر این كه بسیارى از این تلاشگران در گستره قرآن‏پژوهى از اقوام عرب‏زبان هم نبودند. به ویژه ایرانیان در گذر سده‏ها بیشترین كوشش را براى سامان‏بخشیدن به شاخه‏هاى گوناگون ادبیات عرب به انجام رسانده‏اند تا این همه را در خدمت پژوهش و موشكافى قرآنى درآورند و از این رهگذر جنب و جوش فرهنگى ارزشمندى براى فرهنگ بشرى به ارمغان آورده و بر جاى گذاشته‏اند. براستى این همه اندیشمندان غیر عرب كه از نخستین سده پیدایش اسلام تا كنون به كاوش در تفسیر و علوم قرآن، هزار نكته باریك‏تر از مو را كاویده‏اند، راهى بیهوده و بى‏اساس پوییده و به گفته حافظ ژاژ خاییده‏اند؟ در این نوشته كوتاه نمى‏توان حتى به نامها و كتابهاى اندیشمندان این گستره اشاره كرد، ولى تنها یادآور مى‏شویم كه در كتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، مرحوم شهید مطهرى، مطالب بسیار سودمندى در این باره آورده‏اند. بد نیست‏به چند نمونه از آنها اشاره كنیم:

«كتاب معروف سیبویه در نحو كه به نام «الكتاب‏» معروف است از بهترین كتب جهان در فن خود یعنى از قبیل مجسطى بطلمیوس در هیئت و منطق ارسطو در منطق صورى تلقى شده است، بارها در پاریس و برلین و كلكته و مصر چاپ شده است. سید بحر العلوم و دیگران گفته‏اند: همه علما در نحو عیال سیبویه مى‏باشند. در این كتاب به سیصد و چند آیه از قرآن مجید استشهاد شده است..» . (2)

بنا بر نقل مرحوم شهید مطهرى در كتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، از مرحوم سید حسن صدر آمده است كه سلامة بن عیاض شامى نقل كرده كه: «فتح النحو بفارس و ختم بفارس‏» یعنى نحو از فارس به وسیله سیبویه آغاز گشت و در فارس با رفتن ابوعلى فارسى پایان یافت. گرچه خود مرحوم مطهرى این سخن را مبالغه مى‏داند، ولى اصل تاثیر دانشمندان غیر عرب در گستره ادبیات و تفسیر را به روشنى مى‏توان دریافت. حتى كتابهاى لغت عرب و نام‏آورترین آثار را در این باره ایرانیان نگاشته‏اند; كتابهایى چون صحاح اللغة تالیف جوهرى نیشابورى، مفردات القرآن تالیف راغب اصفهانى، قاموس اللغة تالیف فیروزآبادى، اساس اللغة تالیف زمخشرى.

بدین سان مى‏توان تصدیق كرد كه گسترش و بالندگى ادبیات عرب در میان مسلمانان به بار نشسته و هدف اصلى آنان، پژوهش در قرآن كه در نگاه آنان سخن دل‏افروز و آهنگین خداوند مى‏باشد، بوده است. آنچه از همه این نكته‏ها پى مى‏گیریم این كه دریافت جنبه‏هاى دوگانه ادبیات قرآن تا این پایه كه گفته‏ایم، نیازمند آشنایى نزدیك و گسترده با زبان عربى نیست و همه انسانها از هر جاى زمین و در هر روزگارى مى‏توانند این ویژگى شگفت قرآن را تصدیق كنند، گرچه بررسى مستقیم این كتاب به زبان اصلى آن، لایه‏هاى ژرف‏ترى را براى دانش‏پژوهان مى‏شكافد.

دكتر محمدرضا غفوریان - رواق اندیشه -ش2

پى‏نوشت‏ها:

1) اسراء/88: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله.»
2) خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1362، ص‏456- 455.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.