تبیان، دستیار زندگی
خورخه لوئیس بورخس داستان نویسی تراز اول، شاعری خوب و مقاله نویسی فراموش نشدنی است. بیشتر یك چهره عمومی بزرگ است تا فردی از گوشت و خون.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بورخس و هزارتوی جهانش


خورخه لوئیس بورخس داستان نویسی تراز اول، شاعری خوب و مقاله نویسی فراموش نشدنی است. بیشتر یك چهره عمومی بزرگ است تا فردی از گوشت و خون.

بورخس و هزارتوی جهانش

شخصیتی خجالتی و خوره كتاب كه با اینكه نابینا بود دو دهه آخر عمر خود را به تنهایی در وطنش بوئنس آیرس زندگی كرد و از دنیا رفت. وی بینایی خود را در سال 1927 از دست داد و آن را «غروب تدریجی تابستان» نامید.

از دهه 1960، بورخس به عنوان یك پدیده بین المللی شناخته شد. نامی كه زبانزد اهل علم و ادب شده بود و از استكهلم تا سانفرانسیسكو، از لهستان تا پرو، داستان ها و مقالات این تندیس گر واژگان را هم ردیف آثار جویس، پروست و فاكنر می دانستند. مردی عالم كه نحوه نوشتن و جهت فكری اش در حالی كه مختص خودش بود، رازگشایی بخشی از جهان نیز بود. به طوری كه سرانجام نوواژه «بورخسین» به اندازه نوواژگان «اورولین» و «كافكائسك» معمول شد.

«بورخسین» معمولابه آثاری گفته می شود كه با دریافت خواننده از واقعیت قراردادی بازی می كند (معمولاتوسط بی ثبات كردن قوانین زمان و مكان، محو كردن مرزهای حقیقت، داستان یا فلسفه یا تلفیق خلاقیت هنرمندانه با نقد تمسخرانه و آكادمیك). عناصر دیگر این سبك ظریف ترند و شامل اقتصاد زبان، دامنه علایق متنوع و طنز كنایی و خشك است. (و همیشه همراه با شیفتگی مسحور كننده یی به اشیا، كتاب، كتابخانه، ساعت و آینه!)

نوشته های بورخس شكاف های روان آدمی را می كاود. فضاهایی كه به وجود می آورد خیالی و شگرف با ظاهری زمینی اند، فضاهایی قرون وسطایی با داستان های اخلاقی و تمثیلی از كتابخانه های تاریك و ناشناخته و تحقیقات سری. نثر او تخیلات ادبی را در خوانندگان عام، پژوهشگران و منتقدان بر می انگیزد و بسیاری او را مهم ترین نویسنده امریكای لاتین قرن می دانند.

علم به آثار بورخس در بین هزاران هنرمند، محقق و منتقد به امری معمول بدل شد به طوری كه همیشه در بین حرف هایشان یادی نیز از او می كردند. الن رب گریه در كتابش كه بیانیه داستان است به نام «برای یك رمان جدید»، از اندیشه های شخصی بورخس یاد می كند. تئوریسین بزرگ، میشل فوكو، قسمتی از اوهام و خیالات بورخس را (برگرفته از مقاله «زبان تحلیلی جان ویلكینز» اثر بورخس) به عنوان نقطه شروع در صفحه اول كتابش «نظم اشیا» می آورد. مثال دیگری كه كاملانامرتبط است ژان لوك گدار است كه در حداقل دو فیلم خود از بورخس نقل قول می كند (در آغاز فیلم «تفنگدارها» و اواخر فیلم «آلفاویل»).برتولوچی فیلمساز ایتالیایی نیز طرحی از داستان بورخس «درباره خائن و قهرمان» را اساس درام خود «اســــــتراتژی عنكبوت» كه درباره فاشیسم است، قرار می دهد. یا اینكه آمبرتو اكو نویسنده آرژانتینی در كتاب «نام گل سرخ» به طور مشخص اسم كتابدار را خورخه لوئیس بورخس می گذارد. مثال هایی از این دست بسیارند.

در سال 1975 جان آپدایك نوشت كه «خشك ترین پاراگراف بورخس هم به نحوی تاثیرگذار است.» وی همچنین عقیده داشت: «حكایات و داستان های بورخس از چنان هوش و خردی برخوردار است كه در فیزیك و فلسفه به ندرت دیده می شود چه رسد به داستان. به علاوه، بورخس برای كسی كه علاقه به معما و حدس و گمان دارد به طرز بسیار لذت بخشی سرگرم كننده است.» جان آپدایك تاكید داشت كه: «با وجود لحن ساده و بی پیرایه و منطقی او، گویی بورخس پیشنهاد می كند تا یك بازبینی بسیار جدی در خود ادبیات صورت گیرد.» هنگامی كه بورخس از عناوین تخیلی و كتاب ها و نویسندگانی كه هیچگاه وجود نداشتند نام می برد، در واقع دسته یی از واقعیت ها را به شكل دنیای دیگری در می آورد. وقتی با استفاده از بازی با كلمات و تكرار از زبانی به زبان دیگر می رود، گویی ماشین شهرفرنگ را روشن می كند و نور را متوجه جهان دیگری می كند.

نوشته های بورخس شكاف های روان آدمی را می كاود. فضاهایی كه به وجود می آورد خیالی و شگرف با ظاهری زمینی اند، فضاهایی قرون وسطایی با داستان های اخلاقی و تمثیلی از كتابخانه های تاریك و ناشناخته و تحقیقات سری

در یكی از داستان كوتاه های اولیه اش به اسم «پیر منار نویسنده دن كیشوت» بورخس زبان و تخیل را در آغوش هم می فشارد كه یك پیش بینی است برای فحوای آثار بعدی اش. در این داستان كه سال 1938 نوشته شده بود، بورخس خیلی كوتاه پیشنهاد تجربه قوی نظر تی. اس. الیوت را می دهد كه می گوید هر اثر هنری جدید استنباط اثر هنری قبلی را تغییر می دهد. برای بورخس، داستان كوتاهی كه به عنوان یك فرم ادبی عناصر ضروری آن ایجاز و آغاز-میان-پایان مشخص است، موثرترین فرم است. او می گوید: «در زندگی ام كه تماما وقف كتاب بوده است، رمان های كمی خواندم و در اغلب موارد تنها حس وظیفه شناسی ام موجب شد تا به صفحه آخر برسم. من همیشه خواننده و بازخواننده داستان كوتاه بوده ام.» بورخس می گوید: «نوشتن چیزی بیشتر از یك رویای هدایت شده نیست.» وی با این كلمات از ما دعوت می كند تا وارد عجیب ترین دنیایی شویم كه تا آن زمان نویسنده یی خلق كرده بود. جهانی كه بورخس در داستان های كوتاه و شعرهایش آشكار كرد، یكی از بی نهایت بود و با نیروی جادوی خود تاثیری فراموش نشدنی بر بسیاری از خوانندگانش گذاشت. بورخس استاد جهانی انگیزان و به طرز غریبی شاعرانه است. وی كه در ابتدا به وسیله نثرش شناخته شده بود، داستان علمی- تخیلی را با عقلانیتی خاص خواص تلفیق كرد تا داستان هایی درهم ببافد حاكی از انسان های پیچیده یی كه با درك ناكردنی ها مواجه می شوند. بورخس در نحوه داستان نویسی انقلابی به پا كرد و از ابزار و تكنیك هایی استفاده كرد كه تا پیش از او دیده نشده بود. در بسیاری از داستان هایش پروتاگونیست ها به جای دشمنان زمینی با مفاهیم مبارزه می كنند و به جای پیروزی فیزیكی به شناخت می رسند. او از رویاهای عمیقی می نوشت كه هیچ كس قبل از او جرات نكرده بود به وضوح بیان كند. دست اندازی بورخس به شعر به اندازه داستان های او موفقیت آمیز نبود، اما همچنان چشمگیر بود. او خود درباره ضعف شعرهایش می گوید: «دوستان، به من بگویید كه داستان هایم بسیار بهتر از شعرهایم است. اما نوشتن آنها برایم لذت بخش بود.»

بخش ادبیات تبیان

منبع: اعتماد / ثنا ولدخانی (برگرفته از آثار: بل ویادا، جف تروسل و مقالات نیویورك تایمز)