تبیان، دستیار زندگی
(1) واژه حكمت متعالیه مدت‌ها پیش از ملاصدرا توسط عرفایی همچون قیصری به كار می رفت. این واژه حتی در آثار برخی از اساتید فلسفه مشاء همچون قطب الدین شیرازی نیز به چشم می خورد اما در این موارد متقدم تر، این واژه به هیچ وجه آن با...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حكمت متعالیه چیست؟ (1)

واژه حكمت متعالیه مدت‌ها پیش از ملاصدرا توسط عرفایی همچون قیصری به كار می رفت. این واژه حتی در آثار برخی از اساتید فلسفه مشاء همچون قطب الدین شیرازی نیز به چشم می خورد اما در این موارد متقدم تر، این واژه به هیچ وجه آن بار معنایی را ندارد كه ما در آثار ملاصدرا و شاگردانش می یابیم اینان به واژه یاد شده معنای دقیقی دادند و آن را با تلفیق ما بعد الطبیعی و فلسفی جدید ملاصدرا یكی دانستند.

عبارت «الحكمه? المتعالیه» از دو واژه «الحكمه?» به معنای فلسفه الهی و«المتعالیه» به معنای برتر یا تعالی یافته تشكیل شده است.

این اصطلاح را خود ملاصدرا به كار می برد اما زمانی مشهور شد كه شاگردانش چه شاگردان بی واسطه و چی با واسطه آن را برای توصیف مكتب وی به كار بردند. تقریبا یك نسل پس از ملاصدرا ، عبدالرزاق لاهیجی ، داماد و یكی از سرشناس ترین شاگردان او فلسفه ملاصدرا را حكمت متعالیه خواند تا دوره قاجار این كاربرد به قدری متداول شده بود كه سبزواری در شرح منظومه مشهورش حتی نیازی ندیده است كه دلیلی برای استفاده از این اصطلاح به عنوان نامی برای مكتب استاد كه وی در صدد بود تا آموزه هایش را در آثار خویش شرح دهد عرضه كند.

ما وقتی كه به نوشته های خود ملاصدرا مراجعه می كنیم عبارتی نمی یابیم كه وی در آن صریحا مكتب خود را حكمت متعالیه نامیده باشد.

عبارت «الحكمه? المتعالیه» از دو واژه «الحكمه» به معنای فلسفه الهی و«المتعالیه» به معنای برتر یا تعالی یافته تشكیل شده است.

این واژه آن گونه كه وی به كار برده در واقع مرتبط است با عنوان دو مورد از آثارش : شاهكار اصلی وی « الحكمه? المتعالیه فی الاسفار العقلیه? الاربعه?» و یكی از آخرین و شاید دقیقا آخرین اثری كه وی نوشت با عنوان صرف «الحكمه? المتعالیه?» حتی استفاده از اصطلاح الحكمه?المتعالیه? در كتاب « الشواهد الربوبیه?» برای ارجاع به این كتاب اخیر ملاصدرا است تا به مكتب فكری اش . این واقعیت كه اصطلاح«الحكمه? المتعالیه»? از جانب شاگردان وی و در مقیاس وسیع تر از جانب عموم با آموزه های ملاصدرا یكسان انگاشته شد به احتمال بسیار زیاد ناشی از دو عامل بود اول عنوان اسفار كه اشاره ای ضمنی دارد به این كه یك مكتب و جهان بینی كه به وسیله آموزه های مابعد الطبیعی ترسیم شده در این كتاب وجود دارد كه در چارچوب آن چهار سفر عقلی به سوی مراتب یقین انجام می شود و دوم وجود محتمل تعالیم شفاهی خود استاد كه مطابق آن منظور از حكمت متعالیه نه تنها عنوانی برای برخی از آثار وی بلكه نامی برای كل مكتب اوست. اگر چه این نكته اخیر را دقیقاً نمی توان از طریق اسناد مكتوب به اثبات رساند تایید آن از جانب تمامی اساتید سنتی مهم این مكتب در ایران امروز اساتیدی كه همگی سنت شفاهی را كه مكمل متون مكتوب است از طریق سلسله معلمانی كه در نهایت به خود ملاصدرا بر می گردد دریافت كرده اند قویترین دلیل برای پذیرش آن است.

به هر حال اصطلاح حكمت متعالیه تدریجاً به معنای مكتب خاصی از حكمت سنتی كه ملاصدرا تدوین كرده عمومیت یافته است نام گذرایی كه از زمان خود وی آغاز شد و تا به امروز تداوم یافته است. «حكمت متعالیه» مناسب ترین نام برای مكتب ملا صدرا است نه تنها به خاطر دلایل تاریخی بلكه به دلیل آنكه آموزه های ملاصدرا به تمام معنی هم حكمتtheosophy به معنای ریشه ای این كلمه است و هم شهودی عقلی از امری متعالی itself Transcendent است كه به خود امر متعالی transcendent رهنمون می شود. بنابر این مكتب ملاصدرا هم به دلایل تارخی و هم به دلایل ما بعد الطبیعی حكمت متعالیه است.

او در یكی از تعاریف مشهورش حكمت را ابزاری قلمداد كرده كه از طریق آن « انسان عالمی عقلی مشابه عالم عینی و همانند نظام كلی وجود می شود»(1) در تعریف عامتری از فلسفه در اسفار وی دیدگاه‌های همه طریقه ها را افلاطون گرفته تا سهرودی منعكس می كند با این بیان كه فلسفه استكمال نفس انسانی است به اندازه ای وسع انسانی به وسیله معرفت به حقایق موجود چنان كه فی نفسه هستند و حكم به وجود آنها از طریق برهان(2)و نه با اتكا به ظن و تقلید و می توانی بگویی كه فلسفه عبارت است از دادن نظمی عقلی به عالم به اندازه طاقت بشری به منظور حصول تشبه به باری تعالی.

ما در تلاش برای فهم اینكه ملاصدرا «حكمت متعالیه» را چگونه تعریف كرده است باید به تعاریف خود وی از حكمت یا فلسفه مراجعه كنیم وی وقتی كه از حكمت سخن می گوید در واقع به «حكمت متعالیه» اشاره دارد زیرا نزد ولی حكمت واقعی همان «حكمت متعالیه» ای است كه خود وی تقریر نموده است. جالب توجه اینكه ملاصدرا همانند فیلسوفان اسلامی متقدم و حتی بیش از آنها عنایت فراوانی به تعریف و معنا كردن فلسفه و حكت دارد. وی در حالی كه به منابع متقدم نزدیك می شود و دیدگاههای مختلف در آثار متعددش بحث می نماید و در باب آنها بیش از یك تعریف ارائه می دهد . او در یكی از تعاریف مشهورش حكمت را ابزاری قلمداد كرده كه از طریق آن « انسان عالمی عقلی مشابه عالم عینی و همانند نظام كلی وجود می شود»(1) در تعریف عامتری از فلسفه در اسفار وی دیدگاه‌های همه طریقه ها را افلاطون گرفته تا سهرودی منعكس می كند با این بیان كه فلسفه استكمال نفس انسانی است به اندازه ای وسع انسانی به وسیله معرفت به حقایق موجود چنان كه فی نفسه هستند و حكم به وجود آنها از طریق برهان(2)و نه با اتكا به ظن و تقلید و می توانی بگویی كه فلسفه عبارت است از دادن نظمی عقلی به عالم به اندازه طاقت بشری به منظور حصول تشبه به باری تعالی.

یكی از برجسته ترین تقریر كنندگان مكتب ملاصدرا در قرن گذشته میرزا مهدی آشتیانی با اظهار نظر شایسته زیر حكمت متعالیه را از مكاب متقدم فلسفه متمایز كرده است: (آن حكمت متعالیه) مستلزم وحدت وجود(توحید الوجود) است بر خلاف فلسفه مشایی كه در آ ن تنها وحدت واجب توحید وجود الواجب یافت می وشد و نه وحدت وجود.» اگر تعاریفی كه ملاصدرا از حكمت ارائه كرده در كنار تعلیقات شایسته آشتیانی تحلیل شود این نكته آشكار خواهد شد كه نفهوم حكمت كه در واقع چیزی جز الحكمه? المتعالیه? نیست معادل خرد یا حكمتی دانسته می شود مبتنی بر یك بنیاد كاملاً ما بعد الطبیعی حاصل شده از طریق شهود عقلی كه در عین حال در قالبی معقول البته نه راسیونالیستی و با استفاده از ادله ی عقلی ارائه می شود این تعاریف همچنان نشان می دهد كه این حكمت با متحقق شدن بلكه با تبدل یافتن وجود مردك این معرت مرتبط است . به علاوه چنان كه تحقیق كامل تری در نوشته های ملاصدرا به عمل اوریم در خواهیم یافت كه شیوه های پیشنهاد داده شده برای تحقق این معرفت با دین ارتباط دارند و جز از طریق وحی نمی توان به آن ها دست یافت. بنابر این سه اصل اساسی هست كه حكمت متعالیه بر آنها متكی است اشراق یا شهود عقلی (كشف یا ذوق یا اشراق) دلیل یا برهان عقلی (عقل یا استدلال) و دین یا وحی (شرع یا وحی) با درآمیختن معرفت برگرفته از این منابع است كه نظام تلفیقی ملاصدرا حاصل شده است. هدف این نظام تلفیقی هماهنگ كردن معرفتی است كه از طریق ابزار زیر برای بشر قابل دسترسی است یعنی عرفان مكتب اشراقی فلسفه عقلی كه نزد ملاصدرا با مكتب مشایی یكسان دانسته می شود و علوم دینی از جمله كلام وجوه مشخصه حكمت متعالیه زمانی آشكارتر خواهند شد كه با هر یك از این شاخه های علوم سنتی اسلامی مقایسه شوند.(3) آموزه‌های وی تا اندازه زیادی به آموزه های عرفا به ویژه ابن عربی ، صدرالدین قونوی، عبدالرزاق كاشانی ، داود قیصری و سایر اساتید مكتب ابن عربی مرتبط است. اگر قرار شود كه آموزه های وی با آنها مقایسه و مقابله شود می توان گفت كه ما بعدالطبیعه عرفانی این اساتید روایت عقلانی شده ای از كشف وشهود آنهاست به ویژه در مورد ابن عربی این ما بعد الطبیعه خود را در قالب بارقه های نورانی متعددی می نمایاند كه هر یك از آنها جنبه ای از چشم انداز «واقعیت نهایی» را روشن می كند این بارقه ها را ملاصدرا و نیز تا اندازه خاصی شخصیت هایی همچون قیصری قبل از وی به نوری پایدارتر و با ثبات تر تبدیل كردند. صدرالمتالهین در صدد بود تا تقریر ما بعد الطبیعی نظام مند تری عرضه كند.

اگر ما الحكمه المتعالیه را با حكمت اشراق سهرووردی مقایسه كنیم هم رابطه نزدیكی می یابیم و هم تفاوت‌های خاصی كه به فهم ما از خود حكمت متعالیه كمك می كند. می توان گفت تصویری آرمانی را كه سهروردی از حكیم متالّه داشت و برای تحقق بخشیدن به آن تلاش كرده بود ملاصدرا دروجود خودش بسیار كامل تر تحقق بخشید.

برهان هایی منطقی تدارك ببیند و جنبه هایی را كه اساتید متقدم عرفان به سكوت از آن ها گذشته یا صرفاً به شكل مختصری تحت عنوان موهبتی آسمانی و نتیجه شهودهای روحنی شان اظهار كرده بودند تبیین نماید. مطالب عمده ای وجود ندارد كه ملاصدرا در آن موارد همان طور كه با برخی آرای مشائیان و اشراقیان مخالفت كرده با آموزه های ابن عربی مخالفت كرده باشد جز شاید در مساله شر و در مساله جبر و اختیار كه وی تا حدودی متفاوت با ابن عربی بحث می كند باین حال وی درباره مطالب متعددی بحث می كند كه اگر چه آموزه های ابن ابن عربی و كمكتب وی مستلزم آن مطالب است طرفداران آن مكتب جز اندكی درباره شان بحث نكرده اند به یك معنا ملاصدرا هم اساسی نظام مندتر و منطقی تر برای مابعدالطبیعه عرفانی مكتب ابن عربی و هم شرحی بر آثار وی و بسطی در آنها تدارك می‌بیند. در واقع ملاصدرا علاوه بر اینكه یكی از پیشگامان فلاسفه و حكمای اسلام است باید به عنوان یكی از برجسته ترین شارحان ابن عربی و شاگردانش نیز در نظر گرفته شود. اگر ما الحكمه?المتعالیه? را با حكمت اشراق سهرووردی مقایسه كنیم هم رابطه نزدیكی می یابیم و هم تفاوت‌های خاصی كه به فهم ما از خود حكمت متعالیه كمك می كند. می توان گفت تصویری آرمانی را كه سهروردی از حكیم متالّه داشت و برای تحقق بخشیدن به آن تلاش كرده بود ملاصدرا دروجود خودش بسیار كامل تر تحقق بخشید وی در تدارك دیدن مبنایی عقلانی برای معرفتی كه از شهود روحانی نشات می گرفت بسیار موفق تر از سهروردی بود در این جد و جهد وی تا حد زیادی مدیون سهروردی است كه اولین كسی بود كه در این مسیر گام برداشت اما ملاصدرا این مسیر را تا انتهای آن تعقیب كرد و توانست مسائل بیشتری را از آنچه سهروردی بدان پرداخته بود مرود بررسی قرار دهد و برخی از آنها را تا عمق بیشتری بكاود. به همین ترتیب نگرش این دو نفر به ابن سینا و فلسفه مشایی كاملا شبیه به هم نبود سهروردی اگر چه ابن سینا را به خوبی می شناخت و آثار متعدد مهمی همچون تلویحات و مطارحات را نوشته بود كه در واقع تدوین مجدد آموزه های ابن سینا بود صراحتاً هم در قصه الغربه?الغربیه?و هم در حكمه?الاشراق به انتقاد از ابن سینا پرداخت.(4) اما ملاصدرا با وجود نقادی بسیاری از مطالب فلسفه مشاءیكی از شارحان اصلی ابن سینا بود و توانست آموزه های وی را به حكمت متعالیه خو ملحق كند بسیار بیشتر از آن مقداری كه سهروردی توانست فلسفه مشایی را با حكمت اشراق وفق دهد. در حالی كه نزد سهروردی فلسفه مشایی پایه ای اساسی برای مطالعه حكمت اشراقی بود از نظر ملاصدرا آن فلسفه مولفه ای بود كه به شیوه ای ارگانیك به اصل شالوده حكمت متعالیه ملحق می شد.

تا آنجا كه به منابع دینی به معنای دقیق كلمه مربوط می شود تمایزی نیز بین آنچه در حكمت متعالیه می یابیم و آنچه در حكمت اشراقی یافت می شود وجود دارد. باز این افتخار نصیب سهروردی شده كه اولین فیلسوف مسلمانی باشد كه به نقل آیات قرآنی در آثار فلسفی خود بپردازد و در صدد باشد تا معانی آیات وحیانی را با اصول حكمت الهی وفق دهد. اما باز هم ملاصدرا بود كه این رویكرد را پیگیری كرد و در به هم در آمیختن متون قرآن كریم و حدیث با تقریرات حكیمانه خود به شیوه ای بی سابقه موفق شد. این تفاوت نیز هست كه سهروردی از آیات قرآن و سخنان پیامبر استفاده می كرد در حالی كه ملاصدرا علاوه بر قرآن و احادیث نبوی به سخنان و احادیث گردآوری شده در اصول كافی نیز توسل جست علاوه بر این ملاصدرا باید اصالتاً یك مفسر مهم قرآن در ردیف برجسته ترین مفسران در تاریخ اسلام نیز به شمار آورد كه این امتیاز بی نظیری برای او در میان فیلسوفان مسلمان است.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.