اگر روحانیت کاری کرد، بگوید مردم کردند
حجت الاسلام و المسلمین آل طه خاطراتی را از دوران آغاز نهضت امام خمینی بیان کرد که مشروح آن در پی می آید:
بعد از آن داستان انجمنهای ایالتی و ولایتی که تقریباً نقطه آغاز این قیام و انقلاب بود، مدتی بود که مجلس شورای ملی به کار نبود و «عَلَم» با هیئت دولت تصمیماتی میگرفتند. از جمله در این لایحه تصویب کردند که زن ها حق رأی دادن و رأی گرفتن داشته باشند و از جمله بندهایی که آدم احساس خطر میکرد این مسئله بود که قسم به قرآن حذف شود؛ البته اصل موضوع ریشه فقهی ندارد چون قسم به غیر خدا از نظر فقهی نداریم. لذا در قانون اساسی جمهوری اسلامی با تعبیر «در حضور قرآن قسم یاد میکنند.» وجود دارد. اینجا گفته بودند که قسم به کتاب آسمانی، که یک دایرهای وسیعتر بود که چه بسا یک روزی بهائیها بگویند که به کتاب اقدس هم ما قسم میخوریم، این یک سبب تحریک آقایان مراجع شد.
عصر روزی که این خبر آمد شب جلسه گذاشتند در منزل آیت الله حاج آقا مرتضی حائری و نتیجهاش این شد که به شاه تلگراف بزنند که این درست نیست. تلگراف کردند که تلگرافِ امام مضمونش یک قدری تندتر بود، دیگران هم تلگراف کردند. شاه هم تقریباً به خاطر اینکه آیت الله بروجردی از دنیا رفته بود نمیخواست قم به اصطلاح حوزهای داشته باشد. شاه هم به جای آیت الله، خطاب به آقایان نوشت حجت الاسلام، که این کارها به من مربوط نیست و به اصطلاح تصمیم نهایی با دولت است.
لذا آقایان تلگرافهایی به «عَلَم» کردند که آقایان تلگرافهایشان یک قدری محترمانه بود ولی امام تلگرافی که کرد گفت اگر مسئله نمیدانی پاشو بیا قم مسئله یاد بگیر؛ خیلی تند بود «عَلَم» یک قدری جواب را تأخیر انداخت؛ تا اینکه یک روزی که به نظرم پنجشنبه بود رئیس ساواک، فرماندار و معاون شهربانی قم اینها آمدند و پهلوی آقای گلپایگانی نشستند. بازاریها اظهار کردند به چه مناسبت «عَلَم» جواب آقایان را نداده است، فرماندار بلند شد برای جواب گفتن، من دیدم این دارد در جواب بازی میکند که من با اجازه آیتالله گلپایگانی به او جواب دادم که، این مسئله مهم است و تأخیر و تعلل در آن روا نیست.
البته ما درس امام میرفتیم اما در این مسائل، توجه امام را به من معطوف داشت و ما مورد توجه ایشان قرار گرفتیم. این منشأ ارتباطات ما بود با مرحوم امام و یک مرتبه دیگر هم من یک پیشنهادی به ایشان دادم که خیلی از پیشنهاد من خوششان آمد چون امام عقیدهاش این بود که روحانیت اگر کاری میکند فقط نگوید من کردم، بلکه باید بگوید مردم این کار را کردند.
من در جریان مقابله و مبارزه با بهائیها خدمت ایشان رفتم گفتم آقا امروز، الآن، چندین سال است چندین دوره است سردار فاخر حکمت رئیس مجلس است؛ باید یک کاری کرد باید این رۆسای تکایا تلگراف بزنند به شیراز و بگویند چشمتان روشن، نماینده شما از بهائیها حمایت میکند و اگر این در تکایا بیفتد دیگر این مردم از هم پیشی و سبقت میگیرند.
بعد از انقلاب هم، یک وقت ملاقات از ایشان گرفتیم، برای منبریها، روز آخر ماه ذی الحجه بود یعنی شب آن روز اول محرم میشد و من گفتم که آقا ما باید شکر این نعمت را به جا بیاوریم که سالها بعد از مفارقت با جنابعالی دو مرتبه خدا شما را به ما برگرداند، ولی من یک مطلبی را دارم میخواستم این مطلب را خدمتتان عرض کنم و آن این است که در نبود شما روضهخوانی کم رنگ شده است حتی به جایی رسیده که از همین حوزه کسانی رفتند، گفتند مشتهایی که به خودتان میزنید گره کنید به سینه دشمن بزنید! حتی بزرگانی، روز هشتم محرم چون منبر رفتن آنها ممنوع بوده، نشسته صحبت کردند یک ساعت در خیابان «دور شهر» صحبت کردند؛ یک «صلّی الله علیک یا أبا عبدالله» هم نگفتند. اگر صلاح میدانید یک صحبتهایی بفرمایید که این قصه حل بشود.
درباره قیام پانزده خرداد و حمله به فیضیه باید گفت، مرحوم آیت الله بروجردی در روز شهادت امام صادق(ع) منزلشان روضه میخواندند بعدازظهرها هم در همان روز در فیضیه یک مجلسی میگرفتند و این کار را آیت الله گلپایگانی ادامه دادند.
روز 25 شوال سال 42 من برای منبر به فیضیه رفتم، دیدم که در میدان آستانه تمام سربازها مسلح توی کامیونها نشستند و ما هیچ خبر نداریم که چی شده. رفتم داخل فیضیه؛ خدا رحمت کند مرحوم حاج آقا مهدی گلپایگانی را. ایشان وسط فیضیه قدم میزد مسئلهگو هم داشت -روی منبر مسئله میگفت- من به حاج آقا مهدی گفتم وضع بیرون یک وضع ناجوری است، مشکوک است؛ گفت: بله، من هم شنیدم. بعد بنا بود من آنجا منبر بروم بعد از من آقا سعید اشراقی منبر برود، بعد از ایشان هم مرحوم حاج انصاری، من رفتم پای منبر نشستم و مسئلهگو آمد پایین و من منبر رفتم بعد عنوان کردم که امروز روز 25 شوال، روز تعطیل عمومی است چون از زمان مرحوم آیت الله کاشانی امروز به عنوان تعطیل عمومی اعلام شد چرا که مملکت مملکت جعفری است.
من گفتم امروز را تعطیل کردند اما متأسفانه حرفهای امام صادق(ع) و دستورات امام صادق(ع) زیر چرخ اتومبیلهاست، تا این را گفتم یک کسی گفت «صلوات» و همه صلوات فرستادند. من یک تاکتیکی را از دکتر مظفر بقایی یاد گرفته بودم، و آن این بود که یک جایی میخواست صحبت بکند و پای صحبتش بعضیها شلوغ کرده بودند، گفته بود آقایان هیچ کاری با اینها نداشته باشید، فقط هر که شعار میدهد دورش را خالی کنید تا ما او را بشناسیم، من هم گفتم بقیه صلوات نفرستند تا بفهمیم چه کسی صلوات میفرستد. یک مقداری صحبت کردم یکی گفت اینجا جای صلوات نیست؟ من دیدم صلواتی که اینها فرستادند اینها هم تعدادشان زیاد است.
آقا سعید اشراقی وقتی صلوات فرستاده بودند از فیضیه رفته بود، جلوی گذر خان به آیت الله گلپایگانی رسیده بود که با اصحابش میآمدند. گفته بود آقا تشریف نبرید که وضعیت ناجور است. ایشان گفته بود ما از مردم دعوت کردیم خودمان نرویم! آمده بود. منبر رو به میدان آستانه بود و من میدیدم که آقای گلپایگانی آمدند خب حق بود که وقتی ایشان میآید من شعار صلوات بدهم ولی من دیدم اگر بگویم صلوات، اینها این قدر صلوات میفرستند که مجلس را برهم میزنند. این بود که اصلاً و ابداً خودم را به ندیدن زدم. ایشان هم یواش یواش از آن طرف فیضیه آمدند پای پلههای صحن مطهر و نزدیکیهای منبر نشستند و من هیچ حرفی نزدم و بالاخره من روضهام را خواندم. روز جمعه هم بود من «أین معزّ الأولیاء و مذلّ الأعداء» فرازهایی از دعای ندبه را خواندم. آن افراد دیگر مزاحمتی نکردند و حتی منبری بعدی رفت باز هم صلوات فرستادند آقای انصاری خواسته بود با شوخی رد کند، اما نشد. گفتند بر روح پر فتوح اعلی حضرت رضا شاه کبیر صلوات و بعد شلوغ شد.
من اول خواستم از در فیضیه خارج شوم ولی از بین راه برگشتم و از در دارالشفاء به سمت میدان حضرتی رفتم و برای روضه به منزل آیت الله صابری همدانی رفتم. برای حفظ این زحماتی که کشیده شد، باید از خداوند توفیق خواست. این انقلاب احتیاج دارد به اینکه هر کس، در هر مقامی، هست اینها عقل منفصل میخواهند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
تهیه و تنظیم: عبداله فربود؛ گروه حوزه علمیه تبیان