تبیان، دستیار زندگی
شهید بهشتی نسبت به رفتار مسئولین انقلاب بسیار حساس بودند، یک بار نامه‌ای به یکی از قضات نوشت و در آن او را به شدت توبیخ نمود که «شنیده‌ام هنگامی که برای مأموریت به سفر می‌روی ساک خود را به کسی که تو را همراهی می‌کند می‌دهی. این نشانه تکبر توست که شخصیت دی
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : حسن رضائی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طلبه انقلابی در سیره بزرگان(5)

طلبه انقلابی در سیره بزرگان(5)

شهید بهشتی نسبت به رفتار مسئولین انقلاب بسیار حساس بودند، یک بار نامه‌ای به یکی از قضات نوشت و در آن او را به شدت توبیخ نمود که «شنیده‌ام هنگامی که برای مأموریت به سفر می‌روی ساک خود را به کسی که تو را همراهی می‌کند می‌دهی. این نشانه تکبر توست که شخصیت دیگران را مورد استخفاف قرار می‌دهی».

تواضع و حسن معاشرت

انقلاب برای یک ملت نقطه شروع است نه نقطه پایان. انقلاب یعنی تغییر دفعی رویکردها و استراتژی یک ملت برای رسیدن به یک هدف که باید تا تحقق آن ادامه یابد و منوط به دو عامل است یکی مبانی معرفتی و دیگری روش دنبال کردن اهداف انقلاب.

معارف انقلاب اسلامی که نشأت گرفته از اسلام ناب بوده و منبع وحیانی و آسمانی دارد. پس پیشبرد آن منوط به نحوه تبلیغ و اشاعه آن است که فاکتورهای مختلفی در آن دخیل است. یکی از فاکتورهای ارزشمند آن تواضع و حسن برخورد با دیگران است.

قرآن کریم یکی از ویژگی‌های پیامبر(ص) را خُلق عظیم او می‌داند:

«إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیم‏» (1)

در حقیقت تو به نیكو خلقى عظیم آراسته‏اى‏.

که همین اخلاق پیامبر(ص) موجب جذب مردم شده است:

«َ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» (2)

اگر تندخو و سخت‏دل بودى مردم از گِرد تو متفرق مى‏شدند.

اینک به بررسی این فاکتور در سیره بزرگان انقلابی اشاره ای می‌کنیم.

امام خمینی(ره)

شخصیت متواضع و مهربان امام خمینی(ره) بر هیچ کس پوشیده نیست، حتی بر مسیحیان روستای نوفل لوشاتو که خاطره همسایگی این مرد الهی را هرگز فراموش نمی‌کنند. امامی که روحیه ایشان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تغییری نکرد و همواره تواضع و حسن برخورد با دیگران در سیره ایشان موج می‌زد. ایشان در مسجد سلماسی درس می‌دادند که در آن زمان مسجد ساده‌ای بود که کف آن با زیلوهای نخی آبی رنگ یا کاشی فرش شده بود. زیلوها نازک و به خصوص در زمستان سرد بودند. روزی شاگردان با هم گفتند: این درست نیست که ایشان نیز همانند ما روی زیلوی نازک و سرد بنشینند و یکی از شاگردان برخاست و قبل از این که ایشان بیایند، عبای پشمی خود را تا و در جایی که امام(ره) می‌نشستند، پهن کرد و همه خوشحال شدند که بدینوسیله کار خیری انجام داده‌اند، اما همین که امام(ره) وارد مسجد شدند و برای نشستن به جای مخصوص خود رفتند و آن عبا را پهن دیدند با ناراحتی آن را جمع کردند و  کنار گذاشتند و مانند هر روز مثل دیگران روی زیلو نشستند و آثار ناراحتی تا پایان درس در چهره شان هویدا بود.(3)

آیت الله شهید مطهری(ره)

ایشان در دانشگاه دائما از خدمتکارها می‌پرسیدند: غذا خوردید؟ چه خوردید؟ غالبا از منزل غذا می‌بردند و اگر دانشگاه غذا می‌داد تا نصف آن را به خدمتکارها نمی‌دادند، غذا نمی‌خودند. از دستور دادن به دیگران به شدت ابا داشتند و اگر هم ناچار می‌شدند با خواهش و خضوع همراه بود.

تجسم مطلق مکارم اخلاق بودند و اعتقاد داشتند استاد و خدمتکار همه بنده خدا هستند و شئوناتی که برخی برای خود قائل می‌شوند نشانه تنگ نظری آنهاست.

شهید مطهری(ره) دائما به فقرا کمک می‌کردند. بارها شده بود که بعد از شهادتشان افرادی نزد ما می‌آمدند و می‌گفتند که ایشان جان بچه آنها را خریده است. به بیماران سر می‌زدند و نسبت به درد دیگران حساس بودند و تا جایی که دستشان می‌رسید مشکلات دیگران را رفع می‌کردند.(4)

آیت الله شهید بهشتی (ره)

حجت الاسلام حسینیان در مورد شخصیت شهید بهشتی می‌گوید: ایشان با همه رفتار متین و محترمانه داشت. آن روزها مرحوم محمد منتظری حرف‌های بسیار تندی به شهید بهشتی می‌زد. یک بار به مناسبتی به مجلس خبرگان رفته بودم. در آنجا شهید بهشتی با دیدن شهید منتظری چنان به گرمی او را در آغوش گرفت و احوال پرسی کرد که هر کس در آنجا حضور داشت واقعا حیرت کرد. کوچک‌ترین حرکت یا حرف شهید بهشتی نشان نمی‌داد که او از توهین‌ها خبر دارد. یک بار  عده‌ای از توده ای‌ها به ملاقات شهید بهشتی رفته بودند و وقتی از اتاق بیرون آمدند چنان تحت تأثیر برخوردهای محبت آمیزش قرار گرفته بودند که نمی‌توانستند چنین رفتاری را از کسی که صد در صد با آنها اختلاف نظر دارد باور کنند. (5)

شهید بهشتی نسبت به عملکرد مسئولین و قضات خیلی حساس بودند، یک بار نامه‌ای به یکی از قضات نوشت و در آن او را به شدت توبیخ نمود که «شنیده‌ام هنگامی که برای مأموریت به سفر می‌روی ساک خود را به کسی که تو را همراهی می‌کند می‌دهی. این نشانه تکبر توست که شخصیت دیگران را مورد استخفاف قرار می‌دهی». (6)

شایعات و فشارهای ناشی از ترور شخصیت آن بزرگوار به قدری گسترده بود که حتی برخی از نزدیکان ایشان هم باور کرده و به شهید بهشتی بد بین شده بودند. شهید بهشتی حقا در اوج مظلومیت به شهادت رسید. یادم هست یک روز ناهار در شورای عالی قضایی به حضورشان رسیدم. هنگامی که ناهار ایشان را آوردند دیدم یک ظرف ماست است و کمی نان و این درست در زمانی بود که همه جا شایع کرده بودند که ایشان در کاخ زندگی می‌کنند و زندگی تجملاتی دارند. ولی ایشان در به رغم همه این شایعات همچون کوهی استوار ایستاده بود و حتی یک بار گفت اگر از من در این شرایط طوفانی و بحرانی بپرسند وظیفه ما چیست، من فقط می‌گویم: سکوتف سکوت، سکوت. (7)

آیت الله العظمی گلپایگانی(ره)

ایشان نسبت به نوع برخورد با دیگران خصوصا کودکان حساس بودند و به کودکان بسیار محبت می‌ورزیدند حتی امر کرده بودند شیرینی و شکلات تهیه شود و در کمد کنار تخت ایشان گذاشته شود و هنگامی که کودکان و خردسالان به حضورشان آمدند ولو با زحمت در کمد را باز کرده و کودکان را با آن تنقلات شاد می‌کردند.

فرزند ایشان آقا جواد گلپایگانی از اخلاق پدر می‌گوید:

طرز برخورد ایشان با مراجعه کنندگان طوری بود که برای همه جتی افراد کوچک خانواده احترام قائل بودند و در آن موقعی که پایشان درد نمی‌کرد اتفاق نیفتاد که من مشاهده کنم کسی وارد اتقا شود و ایشان به احترام او بلند نشوند و احترام نکنند. یاد دارم در سنین کودکی بودم ایام عاشورا طبق معمول در منزلمان روضه خوانی داشتیم. مرحوم والد در کنار درب می‌ایستاد و به مردم احترام می‌کردند. دیدم مرد نابینایی وارد شد و آقا تمام قد برای او بلند شدند. روزهای بعد هم آن مرد نابینا می‌آمد و ایشان در برابر او بلند می‌شدند و احترام می‌کردند. روزی به آقا عرض کردم: این مرد که می‌آید نابیناست و نمی‌بیند که شما در برابرش بلند می‌شوید. فرمودند: مردم که می‌بینند من برای این شخص نابینا احترام کردم. او مومن است و مومن را باید احترام کرد.

حجت الاسلام شیخ الاسلامی می‌گوید: ایشان بسیار مۆدب بودند. اگر کسی نزد ایشان می‌رفت فورا عمامه به سر می‌گذاشتند. نزد کسی پای خویش را دراز نمی‌کردند. روزی پیش ایشان رفتم فورا پایشان را جمع کردند، عرض کردم آقا راحت باشید؛ فرمودند: راحتی من در این است. (8)

حجت الاسلام علی اکبر ابوترابی(ره)

حجت الاسلام سید محمد حسن ابوترابی در مورد برادر می‌فرماید: ایشان بسیار متواضع و اهل ایثار بودند. ایشان تمام پولی را که پدرم به او بخشید تا در نجف اشرف برای خود و همسرش خانه محقری تهیه کند بابت بدهی یک نفر داد و هیچ گاه هم به روی او نیاورد.

یک بار هم به من فرمودند: محمد می‌خواهیم مشرف بشویم مکه. بنده خیلی خوشحال شدم. مشرف شدیم کاظمین تا یک ماشین کرایه کنیم برویم مکه. در خدمت ایشان رفتیم بغداد. یک ماشین سواری کرایه کردند. تدارک کارهای 4، 5  نفر راهم دیده بودند که آنها هم مشرف بشوند مکه. یک سواری قرار بود ساعت 8 یا 9 بیاید کاظمین و با این گروه 4، 5 نفره حرکت کند و آنها را ببرد مکه. شب در کاظمین در خدمت ایشان قدم می‌زدیم یکی از طلاب قزوین به نام آقای انصاری که بعدا در دفاع مقدس به شهادت رسید دیدیم. آن زمان هر کس در کاظمین بود معمولا قصد مکه داشت. اخوی فرمودند: شما عازم مکه هستید؟ آقای انصاری عرض کردند: قصد مکه ندارم. فرمودند: چرا؟ گفت: من پول ندارم. اخوی فرمودند: عجب! شما تشریف ببرید، من یک سفر مشرف شده‌ام. و به همین راحتی ایشان را دعوت کردند مسافرخانه و پول مکه خودشان را به این آقا بخشیدند تا مستطیع شود. همان صندلی را هم که باید خودشان می‌رفتند در اختیار ایشان گذاشتند و ایشان مشرف شدند به حج. (9)

علامه محمد تقی جعفری(ره)

علامه محمد تقی جعفری انسان بسیار متواضع و خوش برخوردی بودند، قرار بود روزنامه اطلاعات مناظرات علامه جعفری(ره) را با برتراند راسل چاپ کند به همین خاطر از علامه درخواست عکس کرده بودند. خود ایشان عکس خویش را برداشته و وارد دفتر روزنامه اطلاعات شد. طبق شرایط حاکم بر آن روز ایشان را تحویل نگرفته بودند. ایشان وارد دفتر مسئول روزنامه می شوند، مسئول مربوطه در حال صحبت کردن با شخص دیگری بوده و با حالت بی اعتنایی به علامه(ره) خطاب به ایشان می‌گوید: بنشین تا سخنم تمام شود. بعد از مدتی رو به علامه کرده و می‌گوید: چکار دارید؟ می‌گوید: عکسهای محمد تقی جعفری را آورده‌ام. سپس عکس‌ها را تحویل می‌دهند و بر می‌خیزند تا خارج شوند؛ آن مسئول وقتی نگاهی به عکس‌ها می‌اندازد ایشان را می‌شناسد فورا برخواسته، ایشان را تحویل گرفته و عذرخواهی می‌کند. براستی با مطالعه سیره ایشان می‌توان فهمید علامه جعفری(ره) شخصیتی بودند که تواضع در سرتاسر زندگی ایشان موج می‌زند. (10)


منابع:

1- قلم-4.

2- آل عمران-159.

3- مجله یاران، شماره7، خرداد1385، ص22.

4- همان،شماره 5و6، فروردین و اردیبهشت، ص54.

5- همان، شماره8، تیر 1385، ص21.

6- همان، ص22.

7- همان، ص63.

8- نوری از ملکوت، مهدی لطفی، ص148 و 149.

9- مجله یاران، شماره 9، مردادماه 1385، ص15.

10- ابن سینای زمان، محمدرضا غیاثی کرمانی، ص51، 57، 63، 68.

تهیه وتولید:مسلم زمانیان-گروه حوزه علمیه تبیان